English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
misanthropist U کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
misogynists U کسیکه از زن بیزار است
misogynist U کسیکه از زن بیزار است
perfectionist U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionists U کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
european essembly U مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
socialism U جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
anthropo U پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop U پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
artificial intelligence U طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id U مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography U علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
strippers U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper U کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
loath loth U بیزار
allergic U بیزار از
loath U بیزار
disgusted U بیزار
misogynous U بیزار از زن
fastidious U بیزار
indisposed U بیزار
wearying U بیزار
averse U بیزار
fedup U بیزار
wearies U بیزار
wearied U بیزار
weary U بیزار
misogamist U بیزار از ازدواج
loathe U بیزار بودن
camera-shy U بیزار از دوربین
irk U بیزار بودن
tired U بیزار خستگی
irking U بیزار بودن
irked U بیزار بودن
loathed U بیزار بودن
loathes U بیزار بودن
disgusts U بیزار کردن
irks U بیزار بودن
tiredly U بیزار خستگی
sickening U بیزار کننده
disgust U بیزار کردن
indisposed towards any one U بیزار ازکسی
disincline U بیزار کردن
ennuied U بیزار دلتنگ
repellent U راننده بیزار کننده
wearies U کسل بیزار کردن
wearying U کسل بیزار کردن
weary U کسل بیزار کردن
wearied U کسل بیزار کردن
repellents U راننده بیزار کننده
loth U بیزار بودن از بد دانستن
he was loath to go U بیزار یامتنفر از رفتن بود
hate U بیزار بودن کینه ورزیدن
hated U بیزار بودن کینه ورزیدن
hating U بیزار بودن کینه ورزیدن
hates U بیزار بودن کینه ورزیدن
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
blase U بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
one's pet aversion U چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
dislikes U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislike U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking U بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
universe U جامعه
the body politic U جامعه
communities U جامعه
community U جامعه
society U جامعه
polities U جامعه
societies U جامعه
ecological community U جامعه
polity U جامعه
socio- U جامعه
parameters U اماره جامعه
league of nations U جامعه ملل
statistical universe U جامعه اماری
parameter U اماره جامعه
sociopathy U جامعه ستیزی
integral calculvs U حساب جامعه
stimulus population U جامعه محرکها
nonliterate society U جامعه نانویسا
moslem league U جامعه مسلمانان
mass society U جامعه انبوهیده
sociable U جامعه پذیر
integral calculus U حساب جامعه
throwaway society U جامعه مسرف
infinite population U جامعه نامحدود
sociocentrism U جامعه- محوری
sociability U جامعه پذیری
peripheral community U جامعه پیرامونیperipeteia
social desirability U جامعه پسندی
socialists U جامعه گرای
socialist U جامعه گرای
social minded U در فکر جامعه
psychopathy U جامعه ستیزی
sociogenic U جامعه زاد
society U جامعه اجتماع
primitive society U جامعه ابتدایی
sociometry U جامعه سنجی
societies U جامعه اجتماع
preliterate society U جامعه نانویسا
antisocial U جامعه ستیز
sociopath U جامعه ستیز
inert society U جامعه بیهوده
sociality U جامعه جویی
transitory society U جامعه انتقالی
ecclesiastes U کتاب جامعه
closed society U جامعه بسته
affluent society U جامعه مصرفی
eruropean community U جامعه اروپایی
classless society U جامعه بی طبقه
affluent society U جامعه ثروتمند
biotic communtity U جامعه زندگان
affluent society U جامعه مرفه
lower class U بی کلاس [در جامعه]
subclass U بی کلاس [در جامعه]
biocummunity U جامعه زندگان
affluent society U جامعه رفاه
atomistic society U جامعه ذرهای
dissocialization U جامعه گسلی
finite population U جامعه محدود
psychopaths U جامعه ستیز
underclass U بی کلاس [در جامعه]
psychopath U جامعه ستیز
sociology U جامعه شناسی
socialism U جامعه گرایی
A classless society. U جامعه بی طبقه
social science U جامعه شناسی
sociological U جامعه شناختی
sociologist U جامعه شناس
biocenose U جامعه زندگان
bourgeois <adj.> U عضوطبقه متوسط جامعه
lower class U طبقه پایین جامعه
covenant of the league of nations U منشور جامعه ملل
phytosociology U جامعه شناسی گیاهی
bourgeois U عضوطبقه متوسط جامعه
pseudopsychopathic U جامعه ستیز کاذب
psychopathic personality U شخصیت جامعه ستیز
holy office U جامعه راهبان ومومنین
the society is like a vortex U جامعه مانندگردابی است
sociolinguistics U جامعه شناسی زبان
Common Market U جامعه اقتصادی اروپا
egalitarian society U جامعه تساوی طلب
subclass U طبقه پایین جامعه
public mischief U جرم علیه جامعه
sociological U وابسته به جامعه شناسی
sampling population U جامعه نمونه گیری
underclass U طبقه پایین جامعه
blind U مخفی گاه [جامعه شناسی]
to seed a person to c. U کسیرا از جامعه بیرون کردن
cover U مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind U پوشش مخفی [جامعه شناسی]
cover U پوشش مخفی [جامعه شناسی]
antisocial U مخل اجتماع دشمن جامعه
socialite U شخص طراز اول جامعه
socialites U شخص طراز اول جامعه
socialists U جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
socialist U جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
sociometry U سنجش روابط افراد جامعه
r.m.a. color code U علایم رنگی جامعه رادیوسازان
e c s c (european coal & steel commissio U جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
phalanstery U جامعه کوچک ومستقل اشتراکی
phalanstery U تقسیم جامعه باجزاء کوچک
to live at the expense of society U روی دوش جامعه زندگی
to retire in to oneself U از جامعه کناره گیری کردن
hero-worshipper U ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
public good U کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
public mischief U جرمی که مضر به حال جامعه باشد
league U مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
calculus U حساب جامعه و فاضله جامع و فاضل
leagues U مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
loard of creation U انسان
human beings U انسان
man U انسان
mortal U انسان
mortals U انسان
in human shape U انسان
mans U انسان
homosapiens U انسان
homo U انسان
human being U انسان
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to become acclimatized U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimate [American E] to new circumstances U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
homo politicus U انسان اجتماعی
human nature U طبیعت انسان
humansit U انسان دوست
palm U کف دست انسان
human movement U حرکت انسان
homosapiens U نوع انسان
anthropomorphism U انسان انگاری
misanthropy U انسان بیزاری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com