English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
slack U کساد کردن گشاد
slackest U کساد کردن گشاد
slacks U کساد کردن گشاد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
straddle U گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddles U گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddled U گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
To depress the market . U بازار را کساد کردن
To walk with ones feet wide apart. U گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes. U با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
reaming U گشاد کردن
ream U گشاد کردن
dilate U گشاد کردن
dilating U گشاد کردن
dilates U گشاد کردن
to let out U افشاکردن گشاد کردن
To widen a road . U جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
To spend recklessly ( prodigally ) . U گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
scrawls U خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled U خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling U خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawl U خط خطی کردن گشاد نشستن
depression U کساد
duller U کساد
slack U کساد
inactive U کساد
slackest U کساد
tightest U کساد
tighter U کساد
slacks U کساد
dulls U کساد
tight U کساد
dulled U کساد
off U کساد
dull U کساد
dullest U کساد
sluggish U کساد
dullness U کساد
stagnant U کساد
depressions U کساد
dulling U کساد
weak industry U صنعت کساد
statgnate U کساد شدن
dead market U بازار کساد
insensitive U جامد کساد
insensitivity U جامد کساد
stagnate U خوابیدن کساد شدن
stagnated U خوابیدن کساد شدن
stagnates U خوابیدن کساد شدن
stagnating U خوابیدن کساد شدن
There is a slump ( recession ) . U کاروکاسبی کساد است
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
reamer U گشاد کن
straddled U گشاد با زی
loosest U گشاد
straddles U گشاد با زی
broadest U گشاد
loose-fitting U گشاد
broad U گشاد
widest U گشاد
broader U گشاد
looser U گشاد
loose fitting U گشاد
straddle U گشاد با زی
wide U گشاد
loose U گشاد
wider U گشاد
stretchiest U گشاد شونده
stretchy U گشاد شونده
slopping U شلوار گشاد
bigmouthed U دهن گشاد
bell mouthed U دهن گشاد
wide mouthed U دهن گشاد
slip on U لباس گشاد
straddles U گشاد نشستن
straddled U گشاد نشستن
stretchier U گشاد شونده
dilatant U گشاد شونده
straddle U گشاد نشستن
pajamas U شلوار گشاد
slop U شلوار گشاد
slip-ons U لباس گشاد
spacious U جامع گشاد
slopped U شلوار گشاد
mother hubbard U لباس گشاد زنانه
sacks U پیراهن گشاد و کوتاه
oxford bags U شلوار خیلی گشاد
oxbags U شلوار خیلی گشاد
varix variously U سیاهرگ گشاد شده
dolman sleeve U استین گشاد و اویخته
jars U شیشه دهن گشاد
wide eyed U دارای چشم گشاد
carboy U تنگ دهن گشاد
wide-eyed U دارای چشم گشاد
blouses U پیراهن یاجامه گشاد
blouse U پیراهن یاجامه گشاد
clump block U قرقره دهان گشاد
robes U لباس بلند و گشاد
capacious U گنجایش دار گشاد
sacked U پیراهن گشاد و کوتاه
jar U شیشه دهن گشاد
jar U کوزه دهن گشاد
Wellington U چکمه دهان گشاد
robe U لباس بلند و گشاد
jarred U کوزه دهن گشاد
jarred U شیشه دهن گشاد
sack U پیراهن گشاد و کوتاه
astraddle U دارای پای گشاد
dalmatic U خرقه استین گشاد
varicosity U گشاد شدگی سیاهرگ
jars U کوزه دهن گشاد
mason jar U کوزه دهن گشاد
straddle U میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
sprawl U گشاد نشستن هرزه روییدن
straddles U میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
straddled U میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
risk U گشاد بازی بخطر انداختن
risks U گشاد بازی بخطر انداختن
risking U گشاد بازی بخطر انداختن
sprawling U گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawls U گشاد نشستن هرزه روییدن
risked U گشاد بازی بخطر انداختن
carronade U یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
rochet U جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
These shoes are too big for me . U این کفشها برایم گشاد است
raglan U پالتو استین گشاد سبک و فراخ
krater U کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
varicosity U جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
The shoes are a size too big for my feet. U کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
She likes loose - fitting dresses . U از لباس های گشاد خوشش نمی آید
pajamas U جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
chimere U خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
bloomer U شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
slopped U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopping U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slop U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
The position is over his head . he cannot cope with it . U این شغل برای سرش خیلی گشاد است ( از توانائی اوبیرون است )
bays U دهانه خلیج دهانه گشاد
bayed U دهانه خلیج دهانه گشاد
bay U دهانه خلیج دهانه گشاد
baying U دهانه خلیج دهانه گشاد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com