English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
permanent U آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
number one <idiom> U برای دل خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
to cause trouble for oneself U برای خود دردسر راه انداختن
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
ad infinitum U برای همیشه
infinite time U برای همیشه
for good U برای همیشه
immortality U برای همیشه
eternality U برای همیشه
eternity U برای همیشه
perpetuity U برای همیشه
sempiternity U برای همیشه
once and for all <idiom> U برای همیشه
adinfinitum U برای همیشه
evermore U برای همیشه
ay U برای همیشه
aeon U برای همیشه
forever U برای همیشه
foreverness U برای همیشه
sinedie U برای همیشه
forever U برای همیشه
forever and a day <idiom> U برای همیشه
for keeps <idiom> U تا ابد ،برای همیشه
for good <idiom> U برای همیشه ،پایدار
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
abjuring U برای همیشه ترک گفتن
abjure U برای همیشه ترک گفتن
abjured U برای همیشه ترک گفتن
abjures U برای همیشه ترک گفتن
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
on tap <adj.> U همیشه آماده [برای ریختن از شیره بشکه]
It is yours for keeps . U این برای همیشه پیش خودت باشد
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
slater U کسی که پوست خام رامی تراشد
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
evergreens U همیشه سبز همیشه بهار
everblooming U همیشه بهار همیشه شکوفا
evergreen U همیشه سبز همیشه بهار
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
hen and chickens U همیشه بهار همیشه بهار باغی
headache U دردسر
todo U دردسر
aggro U دردسر
effortless U بی دردسر
effortlessly U بی دردسر
hassled U دردسر
headaches U دردسر
hassles U دردسر
hassling U دردسر
hassle U دردسر
in hot water <idiom> U در دردسر
cushiest U بی دردسر
cushy U بی دردسر
bothersome U پر دردسر
cushier U بی دردسر
psychic income U درامد بی دردسر
bothering U دردسر دادن
money for jam <idiom> U پول بی دردسر
bothers U دردسر دادن
hot potato U مایهی دردسر
in the soup <idiom> U در دردسر افتادن
hot potatoes U مایهی دردسر
make waves <idiom> U ایجاد دردسر
raise a hand <idiom> U به دردسر انداختن
bothered U دردسر دادن
mess up <idiom> U به دردسر افتادن
bother U دردسر دادن
troublesome <adj.> U دردسر آفرین
trouble-free <adj.> U بدون دردسر
problem-free <adj.> U بدون دردسر
agreat d. of trouble U دردسر زیاد
inconvenience U دردسر ناسازگاری
inconvenienced U دردسر ناسازگاری
inconveniences U دردسر ناسازگاری
inconveniencing U دردسر ناسازگاری
put (someone) out <idiom> U ناراحت ،دردسر،اذیت
soft loan U وام بدون دردسر
to be toast [American E] <idiom> U در دردسر بزرگی بودن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
soft loans U وام بدون دردسر
let sleeping dogs lie <idiom> [دنبال دردسر نگرد]
cushily U اسان وبی دردسر
trachle U سبب خستگی یا دردسر
incommode U ناراحت گذاردن دردسر دادن
psychic income U درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
to put anyone to t. U کسیرا دردسر یازحمت دادن
To get embroiled in something. U د رکش وواکش ( دردسر افتادن )
itself U خودش
himself U خودش
herself U خودش
in his own similitude U مانند خودش
in his own similitude U بصورت خودش
to his own profit U بفایده خودش
in his own hand writing U بخط خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
herself U خود ان زن خودش را
in his own name U بخاطر خودش
in his own name U به اسم خودش
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
It is her all right. U خود خودش است
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
I didn't intend to involve you in this mess. U من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
get into a row U مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
year in year out U همیشه
evermore U همیشه
for evermore U همیشه
ever- U همیشه
always U همیشه
ay U همیشه
ayŠaye U همیشه
for ever and aday U همیشه
eer U همیشه
anytime <adv.> U همیشه
at all hours <adv.> U همیشه
any time <adv.> U همیشه
frequenter U همیشه رو
at any time <adv.> U همیشه
ever U همیشه
sempre U همیشه
incessantly U همیشه
alway U همیشه
everywhen U همیشه
at all times U همیشه
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
stillest U راکد همیشه
on tap <adj.> U همیشه در دسترس
calendula U گل همیشه بهار
marigold U گل همیشه بهار
stiller U راکد همیشه
marigolds U گل همیشه بهار
still U راکد همیشه
stills U راکد همیشه
dead load U همیشه بار
amaranth U همیشه بهار
tipples U همیشه نوشیدن
insenescible U همیشه جوان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com