Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bench
U
کرسی قضاوت جای ویژه
benches
U
کرسی قضاوت جای ویژه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
U
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
idiosyncrasies
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
to watch for certain symptoms
U
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
special interest groups
U
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
speciality
U
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty
U
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities
U
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
idiocrasy
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
department
U
کرسی
departments
U
کرسی
cathedra
U
کرسی
curule chair
U
کرسی عاج
podium
U
پایه کرسی
bench
U
بر کرسی نشستن
podiums
U
پایه کرسی
benches
U
بر کرسی نشستن
lepus
U
کرسی الجوزاء
pulpit
U
کرسی خطابه
leporis
U
کرسی الجوزاء
anvil
U
اهنین کرسی
rostrum
U
کرسی خطابه
cassiopeia
U
خداوند کرسی
bar stool
U
کرسی میکده
sleeper wall
U
دیوار کرسی
rostra
U
کرسی خطابه
anvils
U
اهنین کرسی
rostrums
U
کرسی خطابه
pulpits
U
کرسی خطابه
seater
U
کرسی نشین
praetorial
U
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
chairing
U
کرسی استادی در دانشگاه
chaired
U
کرسی استادی در دانشگاه
gestatoraial chair
U
کرسی حامل پاپ
chair
U
کرسی استادی در دانشگاه
leporis
U
عرش کرسی الجبار
woolsack
U
کرسی یا صندلی دادگاه
chairs
U
کرسی استادی در دانشگاه
music stool
U
کرسی پیانو زنان
stool
U
کرسی
[سه یا چهار پایه]
lepus
U
عرش کرسی الجبار
bar
U
کرسی خطابه وکلا
bars
U
کرسی خطابه وکلا
rostral
U
وابسته به منبر یا کرسی خطابه
unseat
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseated
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseating
U
محروم کردن نماینده از کرسی
unseats
U
محروم کردن نماینده از کرسی
to have the final
[last]
word
<idiom>
U
حرف خود را به کرسی نشاندن
tribune
U
سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
he lost the seat
U
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
stool
U
کرسی صندلی مستراح فرنگی مدفوع
To carry ones point. To have ones way.
U
حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
judgeship
U
قضاوت
verdict
U
قضاوت
jurisdication
U
قضاوت
verdicts
U
قضاوت
arret
U
قضاوت
adjudication
U
قضاوت
judgment
U
قضاوت
judgments
U
قضاوت
judgement
U
قضاوت
judgements
U
قضاوت
judges
U
قضاوت کردن
justifies
U
قضاوت کردن
judge
U
قضاوت کردن
justify
U
قضاوت کردن
judged
U
قضاوت کردن
justifying
U
قضاوت کردن
judging
U
قضاوت کردن
advise
قضاوت کردن
decrees
U
قضاوت تصویبنامه
bench
U
مسند قضاوت
benches
U
مسند قضاوت
formal logic
U
قضاوت سطحی
exclusive jurisdiction
U
حق قضاوت استثنایی
comparative judgement
U
قضاوت تطبیقی
absolute judgment
U
قضاوت مطلق
jurisdiction
U
قضاوت کردن
sentencing
U
رای قضاوت
sentences
U
رای قضاوت
sentence
U
رای قضاوت
equanimity
U
قضاوت منصفانه
exclusive jurisdiction
U
حق قضاوت کنسولی
decreeing
U
قضاوت تصویبنامه
decreed
U
قضاوت تصویبنامه
witting
U
هوش قضاوت
judicable
U
قابل قضاوت
value judgement
U
قضاوت ارزشی
jurisdication
U
حق قضاوت قلمرو
value judgements
U
قضاوت ارزشی
decree
U
قضاوت تصویبنامه
pass a judgement
U
قضاوت کردن
He feels he must have the last word.
U
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
view
U
چشم انداز قضاوت
views
U
چشم انداز قضاوت
erred
U
بغلط قضاوت کردن
err
U
بغلط قضاوت کردن
viewing
U
چشم انداز قضاوت
tribunate
U
مقام یامسند قضاوت
to hold the scales even
U
بی طرفانه قضاوت کردن
common sense
U
قضاوت صحیح حس عام
viewed
U
چشم انداز قضاوت
levelheaded
U
دارای قضاوت صحیح
law of comparative judgement
U
قانون قضاوت تطبیقی
judgments
U
رای دادگاه قضاوت
prejudgment
U
قضاوت قبل از وقوع
measurement
U
روش قضاوت چیزی
measurements
U
روش قضاوت چیزی
forjudge
U
از پیش قضاوت کردن
forejudge
U
از پیش قضاوت کردن
judgement
U
رای دادگاه قضاوت
errs
U
بغلط قضاوت کردن
expertize
U
استادانه قضاوت کردن
bet on the wrong horse
<idiom>
U
قضاوت اشتباه درموردچیزی
uncharitable
U
سخت گیردر قضاوت
judgements
U
رای دادگاه قضاوت
ducking stool
U
کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
prejudged
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudging
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
partial jurisdiction
U
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
meier art judgement test
U
ازمون قضاوت هنری مایر
it is hard to say
U
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
prejudge
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
performances
U
روش قضاوت کارایی سیستم
advising
U
قضاوت کردن پند دادن
judicious
U
دارای قوه قضاوت سلیم
bencher
U
کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
performance
U
روش قضاوت کارایی سیستم
advises
U
قضاوت کردن پند دادن
prejudices
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudice
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
One must not judge by appearances .
U
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
bench
U
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
rhadamanthine
U
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
benches
U
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
be raise to the bench
U
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
praetorian
U
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
can't see the forest for the trees
<idiom>
U
ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
Doom
U
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
can not judge a book by its cover
<idiom>
U
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
normative economics
U
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
idiocrasy
U
ویژه
prerogatives
U
حق ویژه
prerogative
U
حق ویژه
specialists
U
ویژه گر
peculiar
U
ویژه
specifics
U
ویژه
extra special
U
ویژه
nets
U
ویژه
specialist
U
ویژه گر
net
U
ویژه
experts
U
ویژه گر
specific humidity
U
نم ویژه
paticular
U
ویژه
specific
U
ویژه
particular
U
ویژه
expressing
U
ویژه
expert
U
ویژه گر
extra
<adj.>
U
ویژه
privilege
U
حق ویژه
specially
U
ویژه
expresses
U
ویژه
expressed
U
ویژه
particulars
U
ویژه
adhoc
U
ویژه
express
U
ویژه
special
<adj.>
U
ویژه
special character
U
ویژه
special
U
ویژه
priviege
U
حق ویژه
nett
U
ویژه
characteristic number
U
ویژه مقدار
characteristic function
U
ویژه تابع
habiliments
U
جامه ویژه
(not one's) cup of tea
<idiom>
U
علاقه ویژه
indicium
U
نشانه ویژه
cariologist
U
ویژه گر قلب
body guard
U
هنگ ویژه
special effects
U
جلوههای ویژه
bylaw
U
قانون ویژه
byelaw
U
قانون ویژه
specific viscosity
U
گرانروی ویژه
characteristic root
U
ویژه مقدار
proper value
U
ویژه مقدار
favourite or vor
U
ویژه مخصوص
equity capital
U
ارزش ویژه
endemical
U
ویژه یک قوم
electrical resistivity
U
مقاومت ویژه
eigenvalue
U
ویژه مقدار
eigenfunction
U
ویژه تابع
ecotype
U
بوم ویژه
gastronomist
U
ویژه گرخوراک
special session
U
نشست ویژه
conizance
U
نشان ویژه
extraordinary meeting
U
نشست ویژه
neurologist
U
ویژه گر اعصاب
special drawing right
U
حق برداشت ویژه
relative density
U
گرانی ویژه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com