English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
curule chair U کرسی عاج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
chair U کرسی استادی در دانشگاه
chaired U کرسی استادی در دانشگاه
chairing U کرسی استادی در دانشگاه
chairs U کرسی استادی در دانشگاه
bar U کرسی خطابه وکلا
bars U کرسی خطابه وکلا
stool U کرسی صندلی مستراح فرنگی مدفوع
pulpit U کرسی خطابه
pulpits U کرسی خطابه
preside U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presiding U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
anvil U اهنین کرسی
anvils U اهنین کرسی
rostra U کرسی خطابه
rostrum U کرسی خطابه
rostrums U کرسی خطابه
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
podium U پایه کرسی
podiums U پایه کرسی
bench U کرسی قضاوت جای ویژه
bench U بر کرسی نشستن
benches U کرسی قضاوت جای ویژه
benches U بر کرسی نشستن
department U کرسی
departments U کرسی
cassiopeia U خداوند کرسی
cathedra U کرسی
congress party (indian national congress U حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
ducking stool U کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
gestatoraial chair U کرسی حامل پاپ
he lost the seat U مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
leporis U کرسی الجوزاء
leporis U عرش کرسی الجبار
lepus U کرسی الجوزاء
lepus U عرش کرسی الجبار
music stool U کرسی پیانو زنان
rostral U وابسته به منبر یا کرسی خطابه
seater U کرسی نشین
sleeper wall U دیوار کرسی
tribune U سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
woolsack U کرسی یا صندلی دادگاه
To carry ones point. To have ones way. U حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
stool U کرسی [سه یا چهار پایه]
bar stool U کرسی میکده
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com