English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (3137 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
habitual way of doing anything U کردن کاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
enamel U مینا کاری کردن
service U ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
serviced U ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
job U ایوب مقاطعه کاری کردن
jobs U ایوب مقاطعه کاری کردن
prime U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primed U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primes U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
hand U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
handing U کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
plaster U گچ کاری کردن اندود
plasters U گچ کاری کردن اندود
stucco U گچ کاری کردن
contract U مقاطعه کاری کردن
lime U با اهک کاری سفید کردن
limes U با اهک کاری سفید کردن
force U مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces U مجبور کردن کسی به انجام کاری
forcing U مجبور کردن کسی به انجام کاری
manipulation U دست کاری کردن
whitewash U سفید کاری کردن ماست مالی کردن
specialises U ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialising U ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialize U ویژه کاری کردن متخصص شدن
specializes U ویژه کاری کردن متخصص شدن
specializing U ویژه کاری کردن متخصص شدن
stunt U شیرین کاری کردن
stunting U شیرین کاری کردن
stunts U شیرین کاری کردن
engrave U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
carve U کنده کاری کردن
carved U کنده کاری کردن
carves U کنده کاری کردن
carvings U کنده کاری کردن
hammer U چکش کاری کردن
hammered U چکش کاری کردن
hammers U چکش کاری کردن
recondition U نو کاری کردن
reconditioned U نو کاری کردن
reconditions U نو کاری کردن
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
flourish U زینت کاری کردن
flourished U زینت کاری کردن
flourishes U زینت کاری کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
blackjack U مجبوربانجام کاری کردن
adventurism U اقدام به کاری کردن
garden U درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardened U درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardens U درخت کاری کردن باغبانی کردن
charter U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
oil U روغن کاری کردن روغن ساختن
oiling U روغن کاری کردن روغن ساختن
oils U روغن کاری کردن روغن ساختن
afterthought U چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
afterthoughts U فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
fillet U تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleted U تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleting U تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
fillets U تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
lubrication U روغن کاری کردن
inlay U خاتم کاری کردن
inlaying U خاتم کاری کردن
inlays U خاتم کاری کردن
mess U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
messes U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
window U تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
splay U منبت کاری کردن
splayed U منبت کاری کردن
splaying U منبت کاری کردن
splays U منبت کاری کردن
rodeo U سوار کاری کردن
rodeos U سوار کاری کردن
mode U روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
modes U روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed U برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses U برجسته کاری ریاست کردن بر
bossing U برجسته کاری ریاست کردن بر
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
calker U بتونه کاری کردن
filet U تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
go near to do something U تقریبا کاری را کردن
granulate U چکش کاری کردن
keen set for doing anything U ارزومند کردن کاری
keen set for doing anything U مشتاق کردن کاری
Other Matches
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) U بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
to start out to do something U قصد کاری را کردن
purfle U منبت کاری کردن
the proper time to do a thing U برای کردن کاری
refashion U دست کاری کردن
mind to do a thing U متمایل کردن به کاری
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . U محکم کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). U از قصد کاری را کردن
spackle U بتونه کاری کردن
to intervene in an affair U در کاری مداخله کردن
To perform a feat. U شیرین کاری کردن
shyster U دغل کاری کردن
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
to touch up U دست کاری کردن
to brush over U دست کاری کردن
to omit doing a thing U از کاری فروگذار یا غفلت کردن
lift a finger (hand) <idiom> U کاری بکن ،کمک کردن
p in power to do something U عدم نیروبرای کردن کاری
step in U مداخله بیجا در کاری کردن
on your own U خودم تنهایی [کاری را کردن]
end up <idiom> U پایان ،بلاخره کاری کردن
to persuade somebody of something U کسی را متقاعد به کاری کردن
to egg [on] U تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
prone to do something آماده برای کردن کاری
to take trouble to do anything U زحمت کردن کاری را بخوددادن
walk out U کاری راناگهان ترک کردن
the right way to do a thing U صحیح برای کردن کاری
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
To do something in a pique . U از روی لج ولجبازی کاری را کردن
To come to blows with someone . U با کسی کتک کاری کردن
to incite somebody to something U کسی را به کاری تحریک کردن
to run the show U در کاری اختیار داری کردن
give someone a hand <idiom> U با کاری به کسی کمک کردن
systematization U اسلوبی کردن همست کاری
to have a finger in every pie U درهمه کاری دخالت کردن
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
oversell U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
To settle the issue one way or the other. U تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
oversold U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to engage in something [in doing] something U خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
oversells U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
It wI'll boomerang. U کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
trick someone into doing somethings U با حیله کسی را وادار به کاری کردن
to goad somebody doing something U کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to goad somebody into something U کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to work by candle light U شب کاری کردن دود چراغ خوردن
to invite somebody to do something U از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
get after someone <idiom> U مجبور کردن شخص درانجام کاری
to pair off U جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
to empower somebody to do something U کسی را برای کاری مخیر کردن
slush down U روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
to enjoin somebody from doing something [American E] U منع کردن کسی از انجام کاری [حقوق]
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
rat out on <idiom> U مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to beat about the bush سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
to grudge to do a thing U بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
cover one's tracks <idiom> U پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
misprision U گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
To do something prefunctorily. U برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
redliner U خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
to pair off U دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
mosaics U موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery U سرب کاری کارخانه سرب کاری
plastering U گچ کاری
effective U کاری
impotence U کاری
curries U کاری
curry U کاری
active U کاری
malfunctioned U کژ کاری
intent on doing anything U کاری
malfunction U کژ کاری
curry powders U کاری
currie U کاری
malfunctions U کژ کاری
hypofunction U کم کاری
impotency U کاری
inaction U بی کاری
plasterwork U گچ کاری
curry powder U کاری
parget U گچ کاری
feckful U کاری
slobbery U تف کاری
flower piece U گل کاری
electroplating U اب کاری
under employment U کم کاری
conservativeness U محافظه کاری
drilling work U مته کاری
the needful U اصل کاری
Geometrical U مشبک کاری
illumination U تذهیب کاری
fairing U صیقل کاری
forming U فرم کاری
compulsiveness U مکرر کاری
dry farm U دیم کاری
amalgamate U ملغمه کاری
amalgamated U ملغمه کاری
factorage U حق العمل کاری
to be about to do something U در پی کاری شدن
d. touch U نازک کاری
disguised underemployment U کم کاری پنهان
metallurgy U فلز کاری
amalgamates U ملغمه کاری
energetic U جدی کاری
amalgamating U ملغمه کاری
illumination U تذهیب کاری
knurled tool U ابزار اج کاری
lay off U فصل کم کاری
shifts U نوبت کاری
cementation U سیمان کاری
cementation U سمنت کاری
cautiousness U احتیاط کاری
caulking U بتونه کاری
lattice work U شبکه کاری
shifted U نوبت کاری
illuminations U تذهیب کاری
scouring U تمیز کاری
ingraving U کنده کاری
insagacity U ندانم کاری
latticework U شبکه کاری
discreetnss U احتیاط کاری
chromium plating U اب کرم کاری
the manner of doing any thing U طرزانجام کاری
shift U نوبت کاری
tessellation U موزاییک کاری
delicacy of touch U ریزه کاری
discreetness U احتیاط کاری
turnery U تراش کاری
it is a soft snap U کاری ندارد
turnery U منبت کاری
ultraism U افراط کاری
latticing U شبکه کاری
fal lal U ریزه کاری
finishing touches U دست کاری
etched U تیزاب کاری
workbench U محیط کاری
workbenches U محیط کاری
joinery U نازک کاری
farming U اجاره کاری
compounding U امیزه کاری
etch U تیزاب کاری
etches U تیزاب کاری
welding U جوش کاری
plating U روکش کاری
frustrate U بدل کاری
drilling U مته کاری
frustrates U بدل کاری
frustrating U بدل کاری
afforestation U جنگل کاری
lubrication U روغن کاری
tinwork U قلع کاری
workstations U ایستگاه کاری
finishing U تمام کاری
graving U کنده کاری
air U دم ذوب کاری
finishing U پرداخت کاری
finishing U نازک کاری
aired U دم ذوب کاری
airs U دم ذوب کاری
glyptics U کنده کاری
galvanization U رویینه کاری
to reproach an act U کاری را بد دانستن
workstation U ایستگاه کاری
flagitiousness U تبه کاری
punching U منگنه کاری
folding machine U دستگاه خم کاری
folding press U پرس خم کاری
insulation U عایق کاری
treacherousness U خیانت کاری
smelting U ذوب کاری
forging U چکش کاری
figuration U شیرین کاری
Recent search history Forum search
1Potential
1incentive
1strong
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com