Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
She laid the book aside .
U
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
booklore
U
علم کتابی معلومات ناشی از مطالعه کتاب
differentiator
U
وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
feasability study
U
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
capitulary
U
کتاب راهنمای کلمات کتاب مقدس کتاب دعا
karyosystematice
U
بخشی از رده بندی موجودات که روابط طبیعی انهارابوسیله مطالعه خصوصیات سلولی موجودات مورد مطالعه قرارمیدهد
deuteronomic
U
وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
book of reference
U
کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
readers
U
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
caxton
U
کتاب کاکستون نخستین کتاب چاپ کن انگلیسی
reader
U
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
inputted
U
درون گذاشت
overlays
U
جای گذاشت
overlay
U
جای گذاشت
negligence
U
فرو گذاشت
feed
U
درون گذاشت
input
U
درون گذاشت
She just left ( went ) . off she went .
U
گذاشت ورفت
feeds
U
درون گذاشت
overlaying
U
جای گذاشت
output
U
برون گذاشت برونگذار
The fellow just took off.
U
طرف گذاشت دررفت
he put orlaid the blame me
U
تقصیر را به گردن من گذاشت
outputs
U
برون گذاشت برونگذار
He left his family in Europe .
U
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
invisible hand
U
منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
drew
U
دریافت کرد ناتمام گذاشت
penny bank
U
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
The professor stepped into the classroom.
U
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
He left a large fortuue.
U
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
Mother left me 500 tomans .
U
مادرم برایم 500 تومان گذاشت
extensiontable
U
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
handing
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
identity of indiscernibles
U
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
differentiating cicuit
U
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
rough handling of a thing
U
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
U
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
study
U
مطالعه
readings
U
مطالعه
reading
U
مطالعه
studies
U
مطالعه
studying
U
مطالعه
offhandedly
U
بی مطالعه
offhanded
U
بی مطالعه
off hand
U
بی مطالعه
etude
U
مطالعه
extemporal
U
بی مطالعه
extemporarily
U
بی مطالعه
perusal
U
مطالعه
halt
U
متوقف
dead in the water
U
متوقف در اب
crashingly
U
متوقف
installed
U
متوقف
halts
U
متوقف
crashing
U
متوقف
halted
U
متوقف
crashed
U
متوقف
crash
U
متوقف
insolvent
U
متوقف
crashes
U
متوقف
abeyant abeyance
U
متوقف
abeyant
U
متوقف
scrutinize
U
مطالعه کردن
enquire into
U
مطالعه کردن
examine
U
مطالعه کردن
explore
U
مطالعه کردن
investigate
U
مطالعه کردن
study habits
U
عادتهای مطالعه
portable standard
U
چراغ مطالعه
surveys
U
مطالعه مجمل
survey
U
مطالعه کردن
surveyed
U
مطالعه مجمل
survey
U
مطالعه مجمل
look into
U
مطالعه کردن
system study
U
مطالعه سیستم
inspect
U
مطالعه کردن
praxeology
U
مطالعه رفتارانسان
determine
U
مطالعه کردن
analyse
[British]
U
مطالعه کردن
feasibility study
U
مطالعه امکانپذیری
unstudied
U
مطالعه نشده
lucubration
U
مطالعه سخت
at sight
U
بی مطالعه قبلی
studio
U
اطاق مطالعه
studios
U
اطاق مطالعه
impromptu
U
بی مطالعه تصنیف
analyze
[American]
U
مطالعه کردن
assay
U
مطالعه کردن
check
U
مطالعه کردن
bolt
[examine]
U
مطالعه کردن
dissect
[analyse]
U
مطالعه کردن
evaluate
U
مطالعه کردن
motion study
U
مطالعه ی حرکت
study
U
مطالعه کردن
studied
U
از روی مطالعه
stand fast
U
متوقف شدن
put under the ban
U
متوقف کردن
slap down
U
متوقف ساختن
lay off
U
متوقف ساختن
pt down
U
متوقف ساختن
throwbacks
U
متوقف سازی
stopper
U
متوقف کننده
stoppers
U
متوقف کننده
pull-in
U
متوقف شدن
stops
U
متوقف کننده
pull in
U
متوقف شدن
stopping
U
متوقف کننده
let up
<idiom>
U
کم کم متوقف شدن
stopped
U
متوقف کننده
hold on
<idiom>
U
متوقف شدن
stop
U
متوقف کننده
fetch up
U
متوقف شدن
dead in the water
U
متوقف در دریا
to come to a stand
U
متوقف شدن
to put to a pause
U
متوقف ساختن
throwback
U
متوقف سازی
come to a stand
U
متوقف شدن
halt
U
متوقف کردن
halts
U
متوقف کردن
stopple
U
متوقف کننده
suppressible
U
متوقف کردنی
halted
U
متوقف شدن
holding attack
U
تک متوقف کننده
pull-ins
U
متوقف شدن
halt
U
متوقف شدن
halts
U
متوقف شدن
halted
U
متوقف کردن
variable ratio
U
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
cella
U
[اتاق مطالعه ی راهبها]
to study out
U
با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
feasibility study
U
مطالعه امکان سنجی
teppetology
U
مطالعه ریشه ای فرش
self study
U
مطالعه پیش خود
subjecting
U
مبحث موضوع مطالعه
subjected
U
مبحث موضوع مطالعه
ethnography
U
مطالعه علمی نژادها
well-read
U
اهل مطالعه و تحقیق
psychognosy
U
مطالعه عمیق روانی
subject
U
مبحث موضوع مطالعه
psychognosis
U
مطالعه عمیق روانی
demography
U
مطالعه مهاجرت جمعیت
subjects
U
مبحث موضوع مطالعه
sub judice
U
مورد مطالعه دادگاه
myrmecologyt
U
مطالعه علمی مورچگان
analyse
U
جزئیات را مطالعه کردن
well read
U
اهل مطالعه و تحقیق
geologic survey
U
مطالعه زمین شناسی
criminology
U
مطالعه علمی جرم
teleology
U
مطالعه حکمت غایی
thought-out
U
سنجیده مطالعه شده
thought out
U
سنجیده مطالعه شده
analyses
U
جزئیات را مطالعه کردن
analysing
U
جزئیات را مطالعه کردن
analysed
U
جزئیات را مطالعه کردن
metallography
U
مطالعه الیاژهای فلزی
to pore
[over; on]
U
به مطالعه دقیق پرداختن
analyzing
U
جزئیات را مطالعه کردن
analyzes
U
جزئیات را مطالعه کردن
analyzed
U
جزئیات را مطالعه کردن
stopping the work
U
متوقف کردن کار
stop in one's tracks
<idiom>
U
سریه متوقف شدن
taper off
U
تدریجا متوقف شدن
put down
<idiom>
U
بازور متوقف کرن
stray
U
که متوقف نشده باشد
windbound
U
متوقف دراثر باد
strays
U
که متوقف نشده باشد
straying
U
که متوقف نشده باشد
halted
U
فرآیند را متوقف میکند.
halts
U
فرآیند را متوقف میکند.
stop
U
متوقف کردن ایستگاه
crashing
U
متوقف شدن ناگهانی
crashes
U
متوقف شدن ناگهانی
crashed
U
متوقف شدن ناگهانی
stopped
U
متوقف کردن ایستگاه
stopping
U
متوقف کردن ایستگاه
stops
U
متوقف کردن ایستگاه
halt
U
فرآیند را متوقف میکند.
crash
U
متوقف شدن ناگهانی
gravel
U
شن دار متوقف کردن
to come to a stop
U
متوقف شدن
[مهندسی]
to bring traffic to a standstill
U
ترافیک را متوقف کردن
crashingly
U
متوقف شدن ناگهانی
Tahmasb
U
شاه تهماسب
[پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
reconsiders
U
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidering
U
مجددا درامری مطالعه کردن
flexible arm lamp
U
چراغ مطالعه قابل انعطاف
consumer research
U
مطالعه وضعیت مصرف کنندگان
angiology
U
مطالعه عروق خونی و لنفی
gastroenterology
U
مطالعه معده و روزده وبیماریهای ان
capability study
U
مطالعه امکان انجام کار
geopolitics
U
مطالعه نفوذ عوامل فیزیکی
geophysical survey
U
مطالعه خواص فیزیکی زمین
rheological
<adj.>
U
علم مطالعه تغییر شکل و جریان ماده
adjustable lamp
چراغ مطالعه قابل تنظیم
to make a study of something
U
چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
articulated machine lamp
U
چراغ مطالعه با گردن تاشو
extemporised
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises
U
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com