Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
depopulation
U
کاهش نفوس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
populations
U
نفوس
population
U
نفوس
the t. population
U
تمامی نفوس
depopulation
U
تقلیل نفوس
tax friction
U
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning
U
کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression
U
روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
demography
U
امارگیری نفوس بشر
demographic
U
وابسته به امارگیری نفوس
the total population
U
تمامی نفوس کلیه جمعیت
the population is stationary
U
شماره نفوس انجا کم وزیادنمیشود
i put the population at 0000
U
نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
county borouh
U
شهری که بیش از 00005تن نفوس دارد
decrease
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases
U
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased
U
کاهش دادن کاهش
decrease
U
کاهش دادن کاهش
decreases
U
کاهش دادن کاهش
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale
U
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
accelerationists
U
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
acid reduction
U
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
abatement
U
کاهش
reductions
U
کاهش
acceptance
U
کاهش
devaluation
U
کاهش
downturn
U
کاهش
scale down
U
کاهش
falling off
U
کاهش
reduction
U
کاهش
acceptances
U
کاهش
attenuation
U
کاهش
subraction
U
کاهش
subrtraction
U
کاهش
declining
U
کاهش
damp
U
کاهش
dampers
U
کاهش
dampest
U
کاهش
declines
U
کاهش
declined
U
کاهش
downturns
U
کاهش
decline
U
کاهش
slowdown
U
کاهش
slowdowns
U
کاهش
shrinkage
U
کاهش
slow down
U
کاهش
rebates
U
کاهش
rebate
U
کاهش
spoil
U
کاهش
spoiled
U
کاهش
spoiling
U
کاهش
spoils
U
کاهش
reduce/enlarge
U
کاهش
depreciatory
U
کاهش
falling-off
U
کاهش
degression
U
کاهش
mitigation
U
کاهش
decreases
U
کاهش
decreased
U
کاهش
imminution
U
کاهش
concession
U
کاهش
decrease
U
کاهش
deduction
U
کاهش
decrement
U
کاهش
subtraction
U
کاهش
relief
U
کاهش
diminution
U
کاهش
wastage
U
کاهش
disinvestment
U
کاهش سرمایه
decrease in value
U
کاهش ارزش
disinflation
U
کاهش ورم
decrement
U
میزان کاهش
fall in temperature
U
کاهش دما
indiminishable
U
کاهش ناپذیر
drive reduction
U
کاهش سائق
disinflation
U
کاهش تورم
drop in temperature
U
کاهش دما
dishoarding
U
کاهش اندوخته
dishoarding
U
کاهش ذخیره
speed reduction
U
کاهش سرعت
detraction
U
کاهش توجه
detraction
U
کاهش کسرشان
decrementation
U
کاهش پلهای
prereduction
U
کاهش اولیه
taper off
U
کاهش یافتن
rebate
U
تخفیف کاهش
mitigative
U
مایه کاهش
monetary contraction
U
کاهش پول
price reduction
U
کاهش قیمت
mark down
U
کاهش قیمت
abatable
U
کاهش پذیر
palliation
U
کاهش دادن
palliator
U
کاهش دهنده
reductionism
U
کاهش گری
reductional
U
تبدیل کاهش
clemmensen reduction
U
کاهش کلمنسنی
reduction ratio
U
نسبت کاهش
anaphrodisia
U
کاهش شهوت
reduction of armamentes
U
کاهش تسلیحات
minuend
U
کاهش یاب
deceleration
U
کاهش سرعت
intensity decrease
U
کاهش شدت
rebates
U
تخفیف کاهش
shrink
U
کاهش یافتن
shrinking
U
کاهش یافتن
shrinks
U
کاهش یافتن
scale down
U
کاهش تدریجی
lapse rate
U
اهنگ کاهش
scale down
U
کاهش مقیاس
lapse time
U
زمان کاهش
logarithmic decrement
U
کاهش لگاریتمی
abatement
U
کاهش الودگی
mark down
U
کاهش قیمتها
reduction factor
U
ضریب کاهش
reduce
U
کاهش یافتن
decreased
U
کاهش یافتن
decreases
U
کاهش یافتن
depreciation
U
کاهش بها
extinction
U
کاهش نور
slake
U
کاهش فرونشستن
slaked
U
کاهش فرونشستن
decrease
U
کاهش یافتن
deduction
U
کاهش تفریق
reduces
U
کاهش یافتن
reducing
U
کاهش یافتن
palliation
U
کاهش درد
easing
U
کاهش درد
easement
U
کاهش درد
alleviation
U
کاهش درد
relief
[from pain]
U
کاهش درد
slakes
U
کاهش فرونشستن
abatement
[of pain]
U
کاهش درد
waney
U
کاهش یافته
lessen
U
کاهش دادن
wane
U
کاهش یافتن
waned
U
کاهش یافتن
lessened
U
کاهش دادن
wanes
U
کاهش یافتن
waning
U
کاهش یافتن
lessening
U
کاهش دادن
devaluation
U
کاهش نرخ
wage cuts
U
کاهش دستمزد
tax deduction
U
کاهش مالیات
tax cuts
U
کاهش مالیات
reductions
U
کاهش احیاء
wany
U
کاهش یافته
lessens
U
کاهش دادن
reduction
U
کاهش احیاء
alleviation of suffering
U
کاهش درد و رنج
to cut something
U
چیزی را کاهش دادن
to cut back
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
work decrement
U
کاهش بازده کار
to cut down
[on]
something
U
چیزی را کاهش دادن
hypoglycemia
U
کاهش قند خون
hypoxia
U
کاهش اکسیژن بافت
extenuation
U
کاهش اهمیت جرم
hypoxemia
U
کاهش اکسیژن بافت
oxidation reduction potential
U
پتانسیل اکسایش- کاهش
irreducible representation
U
نمایش کاهش ناپذیر
redox system
U
سیستم اکسایش- کاهش
reduced mass
U
جرم کاهش یافته
reducible representation
U
نمایش کاهش پذیری
contractura
U
[کاهش میله ستون در کف]
mitigatory
U
مایه کاهش یا ارامش
redox potential
U
پتانسیل اکسایش- کاهش
oxidation reduction reaction
U
واکنش اکسایش- کاهش
redox reaction
U
واکنش اکسایش- کاهش
break in share prices
U
کاهش قیمت سهام
decreased
U
کاهش یافتن یا کم شدن
decrease
U
کاهش یافتن یا کم شدن
flashing
U
کاهش حوزه مغناطیسی
currency depreciation
U
کاهش ارزش پول
depreciation
U
کاهش بها استهلاک
slumps
U
کاهش فعالیت رکود
slumping
U
کاهش فعالیت رکود
slumped
U
کاهش فعالیت رکود
cut back
U
کاهش ناگهانی تولید
depletion
U
کاهش منابع طبیعی
credit squeeze
U
کاهش حجم اعتبار
decreases
U
کاهش یافتن یا کم شدن
brown out
U
کاهش جریان برق
capital loss
U
کاهش ارزش سرمایه
abating
U
بزورتصرف کردن کاهش
attrition
U
کاهش توان رزمی
abates
U
بزورتصرف کردن کاهش
abated
U
بزورتصرف کردن کاهش
abate
U
بزورتصرف کردن کاهش
credit squeeze
U
کاهش دادن اعتبار
credit squeeze
U
کاهش مقدار اعتبار
correction for attenuation
U
اصلاح برای کاهش
slump
U
کاهش فعالیت رکود
reduction
U
تحویل استحاله کاهش
devaluation
U
کاهش ارزش پول
decrement
U
کاهش میزان یک متغیر
to peter out
U
تدریجا کاهش یافتن
depreciation of the exchange rate
U
کاهش نرخ ارز
disparagement
U
خوار شماری کاهش
deprecation of silver
U
کاهش ارزش سیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com