English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waisting U کاهش موضعی قطر ناشی ازجریان برگشت ناپذیر حاصل از تنش در نقطه شکست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bank protection U حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
irreversible U برگشت ناپذیر
irriversible U برگشت ناپذیر
ratchet effect U اثر برگشت ناپذیر
irreversible steels U فولادهای برگشت ناپذیر
irreversible process U فرایند برگشت ناپذیر
irreversible reaction U واکنش برگشت ناپذیر
invincible U شکست ناپذیر
sure-fire U شکست ناپذیر
invulnerable U شکست ناپذیر رویین تن
invulnerably U بطور شکست ناپذیر
invincibly U بطور شکست ناپذیر
insuperably U بطور شکست ناپذیر
indiminishable U کاهش ناپذیر
unbeatable U شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
insuperable U شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
unconquerable U شکست ناپذیر مغلوب نشده
irreducible representation U نمایش کاهش ناپذیر
social decrement U کاهش ناشی از کار جمعی
turning points U نقطه برگشت
turning point U نقطه برگشت
point of fracture U نقطه شکست
yield point U نقطه شکست
vortex line U خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
damping vane U پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
ride control U سیستم کنترل ایرودینامیکی اتوماتیک که شتاب قائم ناشی از تندبادها را کاهش میدهد
pascal U فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
nmos U مداری که ازجریان تولید شده بارهای منفی استفاده میکندOS
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
immedicable U درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
invulnerable U زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
back to battery U برگشت لوله به حالت اول عمل برگشت لوله توپ
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
parallax U پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
air cooled oil cooler U نوعی خنک کننده روغن که ازجریان هوا برای خنک کردن روغن استفاده میکند
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
regional <adj.> U موضعی
local U موضعی
locals U موضعی
topical U موضعی
focal U موضعی
local <adj.> U موضعی
locally U بطور موضعی
locals U مکانی موضعی
local U مکانی موضعی
concentrated or single load U بار موضعی
gripe U تشنج موضعی
spot lamp U لامپ موضعی
ischaemia U کم خونی موضعی
position correction U تصحیحات موضعی
local anasthesia U بیهوشی موضعی
localization U موضعی کردن
local velocity U سرعت موضعی
local paraysis U فلج موضعی
local oscillator U اوسیلاتور موضعی
ischmia U کم خونی موضعی
ischemia U کم خونی موضعی
position warfare U جنگ موضعی
position warfare U نبرد موضعی
spot check U مقابله موضعی
spot checks U مقابله موضعی
spot checks U بررسی موضعی
spasm U تشنج موضعی
spasms U تشنج موضعی
position defense U دفاع موضعی
spot check U بررسی موضعی
decrease U کاهش دادن کاهش
decreases U کاهش دادن کاهش
decreased U کاهش دادن کاهش
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
local deformation U تغییر شکل موضعی
transient ischemia U کم خونی موضعی موقت
local action U تخلیه موضعی باتری
depression U فرو رفتگی موضعی
focal seizure U حمله صرعی موضعی
depressions U فرو رفتگی موضعی
atmospheric refraction U شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
osteomyelitis U التهاب موضعی و مخرب استخوان
asymmetric local deformation U تغییر شکل موضعی بی تقارن
localize U محلی کردن موضعی ساختن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
localizes U محلی کردن موضعی ساختن
to anaesthetize locally U سر کردن بیهوشی موضعی زدن
novocain U ماده بی حس کننده موضعی پروکائین
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
naps U نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
napped U نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
vorticity U میزان برداری دوران موضعی سیال
nap U نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
napping U نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
nips U فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nipped U فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nip U فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
benzocaine U ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
acid reduction U کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
nibbler U ابزاری برای بریدن ورقههای فلزی توسط برشهای متعدد و پیاپی موضعی قائم بکمک مته
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
perquisite U حاصل
payoffs U حاصل
payoff U حاصل
upshot U حاصل
outgrwth U حاصل
nonproductive U بی حاصل
result U حاصل
fruitage U حاصل
adnate U حاصل
barren <adj.> U بی حاصل
blasted [uninhabitable] <adj.> U بی حاصل
bleak <adj.> U بی حاصل
infertile U بی حاصل
unfruitful U بی حاصل
resumed U حاصل
resulted U حاصل
unutilized U بی حاصل
resume U حاصل
products U حاصل
resulting U حاصل
product U حاصل
perquisites U حاصل
yield U حاصل
yielded U حاصل
outcomes U حاصل
desolate <adj.> U بی حاصل
outcome U حاصل
outgrowth U حاصل
deserted <adj.> U بی حاصل
resuming U حاصل
resumes U حاصل
yields U حاصل
d.c. restoration U برگشت دی سی
d.c. reinsertion U برگشت سی دی
recrudescence U برگشت
recrvdescence U برگشت
relapsed U برگشت
retrocession U برگشت
returns U برگشت
veers U برگشت
veered U برگشت
veer U برگشت
recovery U برگشت
recoveries U برگشت
relapsing U برگشت
relapses U برگشت
relapse U برگشت
return U برگشت
returned U برگشت
returning U برگشت
turnover U برگشت
regression U برگشت
drawbacks U برگشت
right of reversion U برگشت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com