English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wage cuts U کاهش دستمزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
Other Matches
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased U کاهش دادن کاهش
decreases U کاهش دادن کاهش
decrease U کاهش دادن کاهش
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
salaries U دستمزد
waging U دستمزد
salary U دستمزد
rapine U دستمزد
feoff U دستمزد
factor payments U دستمزد
pays U دستمزد
paying U دستمزد
pay U دستمزد
stipends U دستمزد
stipend U دستمزد
wage U دستمزد
waged U دستمزد
wages U دستمزد
wage index U شاخص دستمزد
wage funds U وجوه دستمزد
wage ceiling U سقف دستمزد
wage market U بازار دستمزد
minimum wage U حداقل دستمزد
wage policy U سیاست دستمزد
wage rate U نرخ دستمزد
direct labour U دستمزد مستقیم
wage agreement U قرارداد دستمزد
wage freeze U انجماد دستمزد
wage differentials U اختلاف در دستمزد
wage determination U تعیین دستمزد
rate of wage U نرخ دستمزد
wage costs U مخارج دستمزد
wage constraint U محدودیت دستمزد
wage compution day U دستمزد ساعتی
wage ceiling U حداکثر دستمزد
wage stabilization U ثبات دستمزد
wage standard U دستمزد استانده
wage control U کنترل دستمزد
cash-wage U دستمزد نقدی
fee U مزد دستمزد
annual wage U دستمزد سالانه
wage funds U مایه دستمزد
payroll U سیاهه دستمزد
base wage rate U حداقل دستمزد
daily pay U دستمزد روزانه
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
raises U بالا بردن دستمزد
raise U بالا بردن دستمزد
wage system U نظام پرداخت دستمزد
rate of wage increase U نرخ افزایش دستمزد
wage flexibility U انعطاف پذیری دستمزد
indirect labour U هزینه دستمزد غیرمستقیم
wage profit ratio U نسبت دستمزد به سود
wage price spiral U دور تسلسل دستمزد
wage freeze U ثابت نگهداشتن دستمزد
The wages wI'll be raised. U دستمزد ها بالاخواهند رفت
wage income U درامد بشکل دستمزد
wage bargain U چانه زنی دستمزد
primage U دستمزد بار زدن کشتی
practice fee U دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
mandate U قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
truck system U اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
double time U پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
acid reduction U کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
minimim wage law U قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
kabal U قبال [نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
cottage contract U نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
dampest U کاهش
subtraction U کاهش
rebate U کاهش
rebates U کاهش
shrinkage U کاهش
abatement U کاهش
reduce/enlarge U کاهش
spoils U کاهش
dampers U کاهش
downturn U کاهش
downturns U کاهش
decline U کاهش
declined U کاهش
damp U کاهش
declining U کاهش
declines U کاهش
slowdowns U کاهش
imminution U کاهش
scale down U کاهش
slow down U کاهش
subraction U کاهش
subrtraction U کاهش
concession U کاهش
attenuation U کاهش
depreciatory U کاهش
slowdown U کاهش
decrement U کاهش
degression U کاهش
diminution U کاهش
falling off U کاهش
acceptance U کاهش
falling-off U کاهش
acceptances U کاهش
devaluation U کاهش
reductions U کاهش
wastage U کاهش
relief U کاهش
reduction U کاهش
spoiling U کاهش
decreased U کاهش
decreases U کاهش
spoiled U کاهش
spoil U کاهش
deduction U کاهش
decrease U کاهش
mitigation U کاهش
scale down U کاهش مقیاس
devaluation U کاهش نرخ
dishoarding U کاهش ذخیره
extinction U کاهش نور
detraction U کاهش توجه
reducing U کاهش یافتن
tax cuts U کاهش مالیات
taper off U کاهش یافتن
tax deduction U کاهش مالیات
slake U کاهش فرونشستن
decrement U میزان کاهش
speed reduction U کاهش سرعت
decrease in value U کاهش ارزش
detraction U کاهش کسرشان
depreciation U کاهش بها
decrementation U کاهش پلهای
dishoarding U کاهش اندوخته
price reduction U کاهش قیمت
prereduction U کاهش اولیه
palliator U کاهش دهنده
palliation U کاهش دادن
lapse rate U اهنگ کاهش
lapse time U زمان کاهش
logarithmic decrement U کاهش لگاریتمی
mark down U کاهش قیمت
mark down U کاهش قیمتها
reduces U کاهش یافتن
monetary contraction U کاهش پول
mitigative U مایه کاهش
slakes U کاهش فرونشستن
intensity decrease U کاهش شدت
disinflation U کاهش تورم
disinflation U کاهش ورم
disinvestment U کاهش سرمایه
slaked U کاهش فرونشستن
drive reduction U کاهش سائق
drop in temperature U کاهش دما
fall in temperature U کاهش دما
scale down U کاهش تدریجی
reductionism U کاهش گری
reductional U تبدیل کاهش
reduction ratio U نسبت کاهش
reduction of armamentes U کاهش تسلیحات
reduction factor U ضریب کاهش
indiminishable U کاهش ناپذیر
minuend U کاهش یاب
wane U کاهش یافتن
rebate U تخفیف کاهش
rebates U تخفیف کاهش
shrink U کاهش یافتن
shrinking U کاهش یافتن
shrinks U کاهش یافتن
abatement U کاهش الودگی
deceleration U کاهش سرعت
lessens U کاهش دادن
abatable U کاهش پذیر
abatement [of pain] U کاهش درد
relief [from pain] U کاهش درد
easement U کاهش درد
palliation U کاهش درد
waned U کاهش یافتن
wanes U کاهش یافتن
alleviation U کاهش درد
waning U کاهش یافتن
depopulation U کاهش نفوس
reductions U کاهش احیاء
lessening U کاهش دادن
anaphrodisia U کاهش شهوت
deduction U کاهش تفریق
decreased U کاهش یافتن
easing U کاهش درد
clemmensen reduction U کاهش کلمنسنی
decrease U کاهش یافتن
reduce U کاهش یافتن
waney U کاهش یافته
wany U کاهش یافته
lessen U کاهش دادن
lessened U کاهش دادن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com