English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to kern U کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
to kern a letter U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
autokerning U کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
automatic kerning U کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
decrease U کاهش دادن کاهش
decreases U کاهش دادن کاهش
decreased U کاهش دادن کاهش
decays U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decay U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decaying U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
clearance U هوا فضای خالی فاصله
compacting U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compact U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacted U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacts U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
decay curves U منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
compacts U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacted U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compact U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacting U کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
void U فاصله ناخواسته یا فضای خالی در اتصال توسط جوشکاری
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
text U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
texts U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
palliation U کاهش دادن
lessen U کاهش دادن
lessened U کاهش دادن
lessens U کاهش دادن
lessening U کاهش دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
to cut something U چیزی را کاهش دادن
credit squeeze U کاهش دادن اعتبار
put down U پست کردن کاهش دادن
put-downs U پست کردن کاهش دادن
devaluation U کاهش دادن ارزش پول
put-down U پست کردن کاهش دادن
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
weaving shed U [فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
wait state U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait condition U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
damping vane U پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
spacing U فضای خالی قرار دادن بین حروف یا خط های متن چاپ شده
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
acid reduction U کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
blank character U دخشه فاصله
single space U در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
following distance U فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
cold working U شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
hinting U در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
damp U کاهش
dampers U کاهش
relief U کاهش
slow down U کاهش
depreciatory U کاهش
attenuation U کاهش
decreases U کاهش
declined U کاهش
decline U کاهش
rebates U کاهش
falling-off U کاهش
slowdown U کاهش
imminution U کاهش
mitigation U کاهش
falling off U کاهش
degression U کاهش
rebate U کاهش
decrement U کاهش
declining U کاهش
scale down U کاهش
spoils U کاهش
acceptances U کاهش
shrinkage U کاهش
devaluation U کاهش
reduction U کاهش
spoiling U کاهش
diminution U کاهش
reduce/enlarge U کاهش
abatement U کاهش
wastage U کاهش
downturn U کاهش
subtraction U کاهش
spoil U کاهش
spoiled U کاهش
concession U کاهش
reductions U کاهش
decreased U کاهش
dampest U کاهش
slowdowns U کاهش
subrtraction U کاهش
downturns U کاهش
subraction U کاهش
declines U کاهش
deduction U کاهش
decrease U کاهش
acceptance U کاهش
lapse time U زمان کاهش
decrementation U کاهش پلهای
rebates U تخفیف کاهش
depopulation U کاهش نفوس
monetary contraction U کاهش پول
depreciation U کاهش بها
rebate U تخفیف کاهش
abatable U کاهش پذیر
extinction U کاهش نور
slake U کاهش فرونشستن
slaked U کاهش فرونشستن
slakes U کاهش فرونشستن
indiminishable U کاهش ناپذیر
mark down U کاهش قیمت
intensity decrease U کاهش شدت
minuend U کاهش یاب
decrease in value U کاهش ارزش
lapse rate U اهنگ کاهش
taper off U کاهش یافتن
logarithmic decrement U کاهش لگاریتمی
tax cuts U کاهش مالیات
tax deduction U کاهش مالیات
mitigative U مایه کاهش
anaphrodisia U کاهش شهوت
decrement U میزان کاهش
mark down U کاهش قیمتها
price reduction U کاهش قیمت
shrink U کاهش یافتن
disinvestment U کاهش سرمایه
abatement U کاهش الودگی
disinflation U کاهش ورم
disinflation U کاهش تورم
dishoarding U کاهش اندوخته
dishoarding U کاهش ذخیره
waney U کاهش یافته
scale down U کاهش تدریجی
scale down U کاهش مقیاس
wage cuts U کاهش دستمزد
deceleration U کاهش سرعت
wany U کاهش یافته
palliator U کاهش دهنده
detraction U کاهش توجه
shrinking U کاهش یافتن
shrinks U کاهش یافتن
prereduction U کاهش اولیه
drive reduction U کاهش سائق
drop in temperature U کاهش دما
fall in temperature U کاهش دما
clemmensen reduction U کاهش کلمنسنی
waning U کاهش یافتن
wanes U کاهش یافتن
waned U کاهش یافتن
wane U کاهش یافتن
reduction U کاهش احیاء
devaluation U کاهش نرخ
reduction factor U ضریب کاهش
reduction of armamentes U کاهش تسلیحات
reduction ratio U نسبت کاهش
reductional U تبدیل کاهش
reductionism U کاهش گری
easement U کاهش درد
decreases U کاهش یافتن
palliation U کاهش درد
easing U کاهش درد
decreased U کاهش یافتن
abatement [of pain] U کاهش درد
speed reduction U کاهش سرعت
reducing U کاهش یافتن
reduces U کاهش یافتن
reductions U کاهش احیاء
detraction U کاهش کسرشان
relief [from pain] U کاهش درد
alleviation U کاهش درد
deduction U کاهش تفریق
reduce U کاهش یافتن
decrease U کاهش یافتن
spanned U فاصله معین
spanning U فاصله معین
spans U فاصله معین
span U فاصله معین
abating U بزورتصرف کردن کاهش
slump U کاهش فعالیت رکود
work decrement U کاهش بازده کار
reduction U تحویل استحاله کاهش
depreciation U کاهش بها استهلاک
slumping U کاهش فعالیت رکود
slumps U کاهش فعالیت رکود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com