English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deduction U کاهش تفریق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
subrtraction U تفریق
subraction U تفریق
subtraction U تفریق
separation U تفریق
separations U تفریق
subtracter U تفریق کننده
deduced U تفریق کردن
subtracts U تفریق کردن
deduces U تفریق کردن
subtracting U تفریق کردن
deducing U تفریق کردن
subtracted U تفریق کردن
subtract U تفریق کردن
deduce U تفریق کردن
subduct U ربودن تفریق کردن
minus signs U برای تفریق یا مقدار منفی
minus U برای تفریق یا مقدار منفی
subtracts U تفریق شدن منها کردن
minus sign U برای تفریق یا مقدار منفی
subtracting U تفریق شدن منها کردن
subtract U تفریق شدن منها کردن
subtracted U تفریق شدن منها کردن
subtractive U کاهنده دارای علامت تفریق
adder U وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
adders U وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
decrease U کاهش دادن کاهش
decreases U کاهش دادن کاهش
decreased U کاهش دادن کاهش
subtrahend U در عمل تفریق , عددی که از عدد دیگر کم شود
negatives U عددی که تعداد تفریق از صفر را نشان میدهد
negative U عددی که تعداد تفریق از صفر را نشان میدهد
flag U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
arithmetic U مربوط به توابع ریاضی از قبیل جمع و تفریق و تقسیم و ضرب
borrows U عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
borrowed U عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
borrow U عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
complements U 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complementing U 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complement U 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
arithmetic U محاسباتی که روی اعداد انجام می شوند از قبیل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
complemented U 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
acid reduction U کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
achievable U قابل وصول قابل تفریق
draw off U کسر کردن تفریق کردن
declines U کاهش
downturns U کاهش
decline U کاهش
declined U کاهش
downturn U کاهش
spoil U کاهش
spoiled U کاهش
spoiling U کاهش
spoils U کاهش
damp U کاهش
dampers U کاهش
dampest U کاهش
declining U کاهش
subrtraction U کاهش
slowdown U کاهش
slowdowns U کاهش
reduce/enlarge U کاهش
concession U کاهش
subraction U کاهش
slow down U کاهش
subtraction U کاهش
rebate U کاهش
rebates U کاهش
shrinkage U کاهش
abatement U کاهش
attenuation U کاهش
decrement U کاهش
degression U کاهش
depreciatory U کاهش
diminution U کاهش
imminution U کاهش
scale down U کاهش
reductions U کاهش
decrease U کاهش
acceptance U کاهش
reduction U کاهش
falling-off U کاهش
falling off U کاهش
deduction U کاهش
wastage U کاهش
devaluation U کاهش
acceptances U کاهش
decreases U کاهش
relief U کاهش
decreased U کاهش
mitigation U کاهش
scale down U کاهش تدریجی
anaphrodisia U کاهش شهوت
reductionism U کاهش گری
reduction ratio U نسبت کاهش
scale down U کاهش مقیاس
speed reduction U کاهش سرعت
reduction factor U ضریب کاهش
clemmensen reduction U کاهش کلمنسنی
reduction of armamentes U کاهش تسلیحات
taper off U کاهش یافتن
shrinking U کاهش یافتن
shrinks U کاهش یافتن
abatement U کاهش الودگی
deceleration U کاهش سرعت
wany U کاهش یافته
waney U کاهش یافته
wage cuts U کاهش دستمزد
tax deduction U کاهش مالیات
abatable U کاهش پذیر
tax cuts U کاهش مالیات
shrink U کاهش یافتن
price reduction U کاهش قیمت
prereduction U کاهش اولیه
lapse rate U اهنگ کاهش
detraction U کاهش کسرشان
detraction U کاهش توجه
intensity decrease U کاهش شدت
indiminishable U کاهش ناپذیر
dishoarding U کاهش ذخیره
dishoarding U کاهش اندوخته
disinflation U کاهش تورم
disinflation U کاهش ورم
disinvestment U کاهش سرمایه
decreased U کاهش یافتن
drive reduction U کاهش سائق
drop in temperature U کاهش دما
lapse time U زمان کاهش
logarithmic decrement U کاهش لگاریتمی
decrease U کاهش یافتن
palliator U کاهش دهنده
palliation U کاهش دادن
monetary contraction U کاهش پول
mitigative U مایه کاهش
decrease in value U کاهش ارزش
decrement U میزان کاهش
minuend U کاهش یاب
reductional U تبدیل کاهش
decreases U کاهش یافتن
mark down U کاهش قیمتها
decrementation U کاهش پلهای
mark down U کاهش قیمت
fall in temperature U کاهش دما
lessen U کاهش دادن
lessened U کاهش دادن
lessening U کاهش دادن
lessens U کاهش دادن
reduces U کاهش یافتن
slakes U کاهش فرونشستن
abatement [of pain] U کاهش درد
reductions U کاهش احیاء
reduce U کاهش یافتن
reduction U کاهش احیاء
palliation U کاهش درد
easing U کاهش درد
easement U کاهش درد
alleviation U کاهش درد
wane U کاهش یافتن
waned U کاهش یافتن
wanes U کاهش یافتن
waning U کاهش یافتن
relief [from pain] U کاهش درد
devaluation U کاهش نرخ
depopulation U کاهش نفوس
rebate U تخفیف کاهش
rebates U تخفیف کاهش
extinction U کاهش نور
slake U کاهش فرونشستن
depreciation U کاهش بها
slaked U کاهش فرونشستن
reducing U کاهش یافتن
irreducible representation U نمایش کاهش ناپذیر
to peter out U تدریجا کاهش یافتن
work decrement U کاهش بازده کار
contractura U [کاهش میله ستون در کف]
decrease U کاهش یافتن یا کم شدن
disparagement U خوار شماری کاهش
slump U کاهش فعالیت رکود
alleviation of suffering U کاهش درد و رنج
hypoglycemia U کاهش قند خون
hypoxia U کاهش اکسیژن بافت
hypoxemia U کاهش اکسیژن بافت
oxidation reduction potential U پتانسیل اکسایش- کاهش
redox potential U پتانسیل اکسایش- کاهش
oxidation reduction reaction U واکنش اکسایش- کاهش
redox reaction U واکنش اکسایش- کاهش
abated U بزورتصرف کردن کاهش
redox system U سیستم اکسایش- کاهش
reduced mass U جرم کاهش یافته
reducible representation U نمایش کاهش پذیری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com