English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 248 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
relief U کاهش
wastage U کاهش
deduction U کاهش
decrease U کاهش
decreased U کاهش
decreases U کاهش
mitigation U کاهش
acceptance U کاهش
acceptances U کاهش
devaluation U کاهش
falling off U کاهش
falling-off U کاهش
reduction U کاهش
reductions U کاهش
spoil U کاهش
spoiled U کاهش
spoiling U کاهش
spoils U کاهش
damp U کاهش
dampers U کاهش
dampest U کاهش
downturn U کاهش
downturns U کاهش
decline U کاهش
declined U کاهش
declines U کاهش
declining U کاهش
subtraction U کاهش
rebate U کاهش
rebates U کاهش
shrinkage U کاهش
abatement U کاهش
attenuation U کاهش
decrement U کاهش
degression U کاهش
depreciatory U کاهش
diminution U کاهش
imminution U کاهش
scale down U کاهش
slow down U کاهش
subraction U کاهش
subrtraction U کاهش
slowdown U کاهش
slowdowns U کاهش
reduce/enlarge U کاهش
concession U کاهش
autokerning U کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
automatic kerning U کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased U کاهش دادن کاهش
decreases U کاهش دادن کاهش
decrease U کاهش دادن کاهش
retardation U [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
accelerationists U شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
acid reduction U کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
dishoarding U کاهش ذخیره
deceleration U کاهش سرعت
decrementation U کاهش پلهای
decrement U میزان کاهش
scale down U کاهش مقیاس
disinflation U کاهش تورم
dishoarding U کاهش اندوخته
anaphrodisia U کاهش شهوت
disinflation U کاهش ورم
disinvestment U کاهش سرمایه
drop in temperature U کاهش دما
detraction U کاهش کسرشان
taper off U کاهش یافتن
drive reduction U کاهش سائق
tax cuts U کاهش مالیات
fall in temperature U کاهش دما
detraction U کاهش توجه
decrease in value U کاهش ارزش
logarithmic decrement U کاهش لگاریتمی
indiminishable U کاهش ناپذیر
mitigative U مایه کاهش
monetary contraction U کاهش پول
clemmensen reduction U کاهش کلمنسنی
shrinking U کاهش یافتن
shrinks U کاهش یافتن
palliation U کاهش دادن
reduction ratio U نسبت کاهش
palliator U کاهش دهنده
abatement U کاهش الودگی
reduction of armamentes U کاهش تسلیحات
abatable U کاهش پذیر
reduction factor U ضریب کاهش
shrink U کاهش یافتن
reductional U تبدیل کاهش
intensity decrease U کاهش شدت
lapse rate U اهنگ کاهش
lapse time U زمان کاهش
scale down U کاهش تدریجی
reductionism U کاهش گری
prereduction U کاهش اولیه
rebate U تخفیف کاهش
mark down U کاهش قیمت
mark down U کاهش قیمتها
rebates U تخفیف کاهش
minuend U کاهش یاب
price reduction U کاهش قیمت
tax deduction U کاهش مالیات
reduce U کاهش یافتن
decreased U کاهش یافتن
decreases U کاهش یافتن
depreciation U کاهش بها
extinction U کاهش نور
slake U کاهش فرونشستن
slaked U کاهش فرونشستن
decrease U کاهش یافتن
deduction U کاهش تفریق
reduces U کاهش یافتن
reducing U کاهش یافتن
palliation U کاهش درد
easing U کاهش درد
easement U کاهش درد
alleviation U کاهش درد
relief [from pain] U کاهش درد
abatement [of pain] U کاهش درد
depopulation U کاهش نفوس
slakes U کاهش فرونشستن
reductions U کاهش احیاء
wanes U کاهش یافتن
speed reduction U کاهش سرعت
devaluation U کاهش نرخ
reduction U کاهش احیاء
waning U کاهش یافتن
wage cuts U کاهش دستمزد
waney U کاهش یافته
wany U کاهش یافته
lessens U کاهش دادن
waned U کاهش یافتن
wane U کاهش یافتن
lessening U کاهش دادن
lessened U کاهش دادن
lessen U کاهش دادن
hypoxemia U کاهش اکسیژن بافت
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
to peter out U تدریجا کاهش یافتن
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
alleviation of suffering U کاهش درد و رنج
hypoxia U کاهش اکسیژن بافت
work decrement U کاهش بازده کار
extenuation U کاهش اهمیت جرم
hypoglycemia U کاهش قند خون
to cut something U چیزی را کاهش دادن
reduced mass U جرم کاهش یافته
reducible representation U نمایش کاهش پذیری
contractura U [کاهش میله ستون در کف]
redox system U سیستم اکسایش- کاهش
irreducible representation U نمایش کاهش ناپذیر
mitigatory U مایه کاهش یا ارامش
oxidation reduction potential U پتانسیل اکسایش- کاهش
redox potential U پتانسیل اکسایش- کاهش
oxidation reduction reaction U واکنش اکسایش- کاهش
redox reaction U واکنش اکسایش- کاهش
abating U بزورتصرف کردن کاهش
abates U بزورتصرف کردن کاهش
credit squeeze U کاهش دادن اعتبار
credit squeeze U کاهش مقدار اعتبار
credit squeeze U کاهش حجم اعتبار
correction for attenuation U اصلاح برای کاهش
decreases U کاهش یافتن یا کم شدن
decreased U کاهش یافتن یا کم شدن
decrease U کاهش یافتن یا کم شدن
currency depreciation U کاهش ارزش پول
flashing U کاهش حوزه مغناطیسی
depreciation U کاهش بها استهلاک
capital loss U کاهش ارزش سرمایه
abated U بزورتصرف کردن کاهش
abate U بزورتصرف کردن کاهش
depletion U کاهش منابع طبیعی
devaluation U کاهش ارزش پول
reductions U تحویل استحاله کاهش
reduction U تحویل استحاله کاهش
attrition U کاهش توان رزمی
break in share prices U کاهش قیمت سهام
brown out U کاهش جریان برق
cut back U کاهش ناگهانی تولید
slumps U کاهش فعالیت رکود
decrement U کاهش میزان یک متغیر
slumping U کاهش فعالیت رکود
decrease endorsement U تصدیق یا تائید کاهش
deprecation of silver U کاهش ارزش سیم
slumped U کاهش فعالیت رکود
depreciation of currency U کاهش ارزش پول
slump U کاهش فعالیت رکود
depreciation of the exchange rate U کاهش نرخ ارز
devalution U کاهش ارزش پول
diminishing returns U بازده کاهش یابنده
disparagement U خوار شماری کاهش
slake U معتدل شدن کاهش یافتن
exchange depreciation U کاهش ارزش پول خارجی
slaked U معتدل شدن کاهش یافتن
social decrement U کاهش ناشی از کار جمعی
attenuation U کاهش یا کمبود قدرت سیگنال
water softener U [کاهش دهنده درجه سختی آب]
decrement U میزان کاهش کاستن پلهای
devaluation U کاهش دادن ارزش پول
put down U پست کردن کاهش دادن
put-down U پست کردن کاهش دادن
put-downs U پست کردن کاهش دادن
slakes U معتدل شدن کاهش یافتن
humanitarian U طرفدار کاهش الام بشر
is on the wane U درحال کاهش یا نقصان است
fast moving stock U موجودی که به سرعت کاهش می یابد
lightening hole U سوراخهای کاهش وزن ناو
logic U سیستم کاهش نتیجه از داده دودویی
decaying U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decays U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
to kern a letter U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
thinner U حلالی برای کاهش ویسکوزیته رنگها
depigmentation U کاهش رنگ دانه درپوست و غیره
Prices are rising ( falling ) . U قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
decayed U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
deflation U رکود کاهش اعتبارات و پول درگردش
The senator argued in favour of lowering the tax. U سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
decay U کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
inference U کاهش نتایج داده طبق قوانین خاص
depreciation of currency U کاهش قیمت اسمی سکه طلای استاندارد
compact U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacts U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
inferences U کاهش نتایج داده طبق قوانین خاص
sags U کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
compacted U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
decay time U زمان کاهش یک پالس الکترونیک به 1/0 قله موج
compacting U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
sag U کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
Stress reduces an employee's working capacity' U استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
sagged U کاهش ناچیز سطح ولتاژاز منبع تغذیه
compacted U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compact U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacts U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
windage U کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
lamb's tongue U [کاهش تدریجی نرده پله ها شبیه انتهای زبان]
anti wear U مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
mist U کاهش قابلیت دید به 1 تا 01کیلومتر توسط ذرات کوچک اب
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
bell gear U چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com