English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to speak volumes [for] U کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
That speaks volumes. <idiom> U چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
specify U بیان واضح آنچه نیاز است
specifying U بیان واضح آنچه نیاز است
specifies U بیان واضح آنچه نیاز است
What she wears speaks volumes about her. U به سبکی که او [زن] لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
expounded U واضح کردن
clearest U واضح کردن
expounds U واضح کردن
expounding U واضح کردن
expound U واضح کردن
clears U واضح کردن
clearer U واضح کردن
clear U واضح کردن
demystifies U واضح و مبرهن کردن
enhances U بهتر یا واضح تر کردن
enhance U بهتر یا واضح تر کردن
enhanced U بهتر یا واضح تر کردن
enhancing U بهتر یا واضح تر کردن
demystified U واضح و مبرهن کردن
demystifying U واضح و مبرهن کردن
demystify U واضح و مبرهن کردن
clarify U واضح کردن توضیح دادن
clarifying U واضح کردن توضیح دادن
clarifies U واضح کردن توضیح دادن
problems U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problem U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
focusing U واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
statements U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
says U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
imparts U بیان کردن
voice U بیان کردن
tell U بیان کردن
tells U بیان کردن
frame U بیان کردن
to set forth U بیان کردن
say U بیان کردن
set out U بیان کردن
imparted U بیان کردن
imparting U بیان کردن
utter U بیان کردن
set forth U بیان کردن
impart U بیان کردن
restates U مجددا بیان کردن
restating U مجددا بیان کردن
bubble U بیان کردن حباب
quantifies U چندی بیان کردن
riddle U تفسیریا بیان کردن
quantified U چندی بیان کردن
bubbling U بیان کردن حباب
word U بالغات بیان کردن
expressed U بیان کردن اداکردن
expresses U بیان کردن اداکردن
worded U بالغات بیان کردن
detail U یات را بیان کردن
expressing U بیان کردن اداکردن
detailing U یات را بیان کردن
bubbles U بیان کردن حباب
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
restate U مجددا بیان کردن
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
run on U بتفصیل بیان کردن
restated U مجددا بیان کردن
riddles U تفسیریا بیان کردن
sound off U ازادانه بیان کردن
express U بیان کردن اداکردن
bubbled U بیان کردن حباب
quantify U چندی بیان کردن
quantifying U چندی بیان کردن
pronounces U رسما بیان کردن ادا کردن
pronounce U رسما بیان کردن ادا کردن
represented U بیان کردن نشان دادن
verbalized U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises U بصورت شفاهی بیان کردن
giving U نسبت دادن به بیان کردن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
represent U بیان کردن نشان دادن
verbalize U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalised U بصورت شفاهی بیان کردن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
synopsize U بصورت مجمل بیان کردن
enouce U بیان کردن بصراحت گفتن
represents U بیان کردن نشان دادن
language U بصورت لسانی بیان کردن
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
give U نسبت دادن به بیان کردن
languages U بصورت لسانی بیان کردن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
verbalizing U بصورت شفاهی بیان کردن
to set out U بیان کردن شرح دادن
verbalizes U بصورت شفاهی بیان کردن
gives U نسبت دادن به بیان کردن
sneered U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneer U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneers U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneering U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrase U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrases U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrasing U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
To speake in great detail. U مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
caveatemptor U اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
well known U واضح
plainer U واضح
clearest U واضح
vivid U واضح
plains U واضح
plain U واضح
perspicuous U واضح
clearer U واضح
explicit U واضح
plainest U واضح
distinct <adj.> U واضح
perspicuous <adj.> U واضح
crystalline U واضح
iuntelligibly U واضح
palpable U واضح
ditinct U واضح
clears U واضح
conspicuous U واضح
transpicuous U واضح
explicit <adj.> U واضح
distinct U واضح
kenspeckle U واضح
graphic U واضح
notable <adj.> U واضح
clear U واضح
macro U کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
clear proof U دلیل واضح
luminous U شب نما واضح
clear evidence U دلیل واضح
lucid U واضح درخشان
clarifier U واضح کننده
self explaining U واضح اشکار
clearer U بطور واضح
obvious U واضح بدیهی
lucidly U بطور واضح
self explanatory U واضح اشکار
clean cut U مشخص واضح
clean-cut U مشخص واضح
plainly U بطور واضح
distinctly U بطور واضح
self-explanatory U واضح اشکار
orotund U قوی و واضح
open and shut U ساده واضح
open-and-shut U ساده واضح
overt U واضح نپوشیده
clearest U بطور واضح
clear picture U تصویر واضح
clears U بطور واضح
crystal clear U واضح-مبرهن
unambiguous U واضح روشن
clear U بطور واضح
cleaners U مشخص واضح
sharp image U تصویر واضح
sharp picture U تصویر واضح
pseudopodium U تجسم واضح روح
pseudopod U تجسم واضح روح
spell out <idiom> U واضح توضیح دادن
enunciation U تلفظ واضح و روشن
It dawned upon him. U برای او [مرد] واضح شد.
It was borne in on him. U برای او [مرد] واضح شد.
pellucidly U بطور روشن یا واضح
unconcealed U روشن هویدا واضح
plain text U متن واضح و اشکار
luculent U نور افشان واضح
plainly U بطور واضح صریحا"
self-explanatory U بدیهی واضح فی نفسه
self explanatory U بدیهی واضح فی نفسه
documentary photography U عکس واضح وروشن
open to the public U واضح درنظر عموم
eye dialect U لهجهء واضح و هجایی
self explaining U بدیهی واضح فی نفسه
diction U تلفظ واضح و روشن
cts U واضح وروشن جهت ارسال
to be clear to somebody U برای کسی واضح بودن
truisms U چیزی که پر واضح است ابتذال
truism U چیزی که پر واضح است ابتذال
speak up <idiom> U بلندو واضح سخن گفتن
blurring U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
continuity U مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
blur U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurred U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
Her eyes spoke volumes of despair. U در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
blurs U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
uncovered U واضح قابل رویت غیر سری
SGML U استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
alphabetize U به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
authentication U استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com