English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
new come U تازه رسیده
new arrived U تازه رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
He twisted my arm. U دستم را پیچاند
I did it unwittingly. I lost count. U از دستم دررفت
I am busy . my hands are tied. U دستم بند است
She furtively pressed my hand . U یواشکی دستم را فشارداد
She pressed my hand . U دستم را فشار داد
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
I cant reach the shelf . U دستم به قفسه نمی رسد
I have no access to anywhere . U دستم از همه جا کوتاه است
The hot fat scalded my hand . U روغن داغ دستم را سوزاند
My nose (hand)is bleeding. U دماغم ( دستم ) خون می آید
How was I supposed to know . After all I didnt have a crystal ball. مگر کف دستم را بو کرده بودم.
I know Tehran like the back of my hand . U تهران رامثل کف دستم می شناسم
My hand is bruised. U دستم ضرب دیده است
I am tied up ( busy) at the moment. U الان دستم بند است
The ring is too small for my finger. U انگشتر به انگشتم ( دستم ) نمی رود
What's the damage? U چقدر خرج روی دستم می افتد؟
i will do my possible U هر چه از دستم براید کوتاهی نخواهم کرد
I have a free hand in this matter. U دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
If I lay my hands on him. U اگر دستم به اوبرسد می دانم چکار کنم
have one's hand full U کار مهمتر داشتن [دستم یا دستش بند است]
newlywed U تازه داماد تازه عروس
i lost my a U دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
consummates U رسیده
consummated U رسیده
consummate U رسیده
ripest U رسیده
headed U رسیده
consummating U رسیده
ripe U رسیده
riper U رسیده
mellow U رسیده
mellowed U رسیده
mellowing U رسیده
mellows U رسیده
floor length U رسیده بکف
jack in office U رسیده است
Inc U به ثبت رسیده
full U بالغ رسیده
fullest U بالغ رسیده
overdue U موعد رسیده
maturation U رسیده شدن
overripe U بسیار رسیده
ripely U بطور رسیده
importing U کالای رسیده
imported U کالای رسیده
over ripe U زیاد رسیده
import U کالای رسیده
knee high U بزانو رسیده
in wards U کالای رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
climactic U باوج رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
in U :رسیده امده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
in- U :رسیده امده
approvingly U به تایید رسیده
approved U به تایید رسیده
full fledged U بالغ رسیده
It's time U وقتش رسیده که
culminant U باوج رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
intersection point U نقطه بهم رسیده
inwards U واردات کالای رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
indent U سفارش رسیده از خارج
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
ripening U رسیده کردن یاشدن
indents U سفارش رسیده از خارج
ripens U رسیده کردن یاشدن
saturant U بحد اشباع رسیده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
ripened U رسیده کردن یاشدن
ripen U رسیده کردن یاشدن
indenting U سفارش رسیده از خارج
antemortem U مرگ زود رسیده
grown U رسیده جوانه زده
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
exponents U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponent U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
ended U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
hot valve clearance U فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
green U تازه
up to date U تازه
up-to-date U تازه
mint a mint condition U تازه تازه
inchoative U تازه
the new world U تازه
new-laid U تازه
greenest U تازه
dewy U تازه
dewiest U تازه
dewier U تازه
brand new U تر و تازه
young U تازه
younger U تازه
fresh U تازه
fresh- U تازه
freshest U تازه
scion U تازه
renewed U تازه
scions U تازه
modern U تازه
recent U تازه
new laid U تازه
newer U تازه
new U تازه
new fashioned U تازه
red hot U تازه
new fallen U تازه
newfangled U مد تازه
newfashioned U تازه
new born U تازه
post glacial U تازه
newest U تازه
new- U تازه
interpretations U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
things have come to a pretty U کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
new comer U تازه وارد
new jerusalem U اورشلیم تازه
ordinee U شماش تازه
new fledged U تازه پر در اورده
grcen wine U شراب تازه
green concrete U بتن تازه
newish U نسبه تازه
carechumen U تازه وارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com