Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fix
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
posit
U
ثابت کردن فرض کردن
attach
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
attaches
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
attaching
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
clinches
U
ثابت کردن
clinched
U
ثابت کردن
fixes
U
ثابت کردن
fixation
U
ثابت کردن
stabilize
U
ثابت کردن
to bring home
U
ثابت کردن
prove
U
ثابت کردن
stabilizes
U
ثابت کردن
demonstrating
U
ثابت کردن
demonstrates
U
ثابت کردن
stabilized
U
ثابت کردن
demonstrated
U
ثابت کردن
clinching
U
ثابت کردن
proved
U
ثابت کردن
demonstrate
U
ثابت کردن
stabilising
U
ثابت کردن
clinch
U
ثابت کردن
to make out
U
ثابت کردن
pinning
U
ثابت کردن
truer
U
ثابت کردن
to let the saw dust out of
U
را ثابت کردن
truest
U
ثابت کردن
evidence
U
ثابت کردن
true
U
ثابت کردن
fixations
U
ثابت کردن
proves
U
ثابت کردن
stabilises
U
ثابت کردن
pin
U
ثابت کردن
pinned
U
ثابت کردن
stabilised
U
ثابت کردن
fix
U
ثابت کردن
prover
U
ثابت کردن
evidence
U
ثابت کردن سند
destabilize
U
غیر ثابت کردن
to make a point
U
نکتهای را ثابت کردن
reason
U
با دلیل ثابت کردن
reasons
U
با دلیل ثابت کردن
to put one in the wrong
U
کسیرا ثابت کردن
stables
U
ثابت کردن استوارشدن
call someone's bluff
<idiom>
U
ثابت کردن ادعا
stable
U
ثابت کردن استوارشدن
to prove with reasons
U
با دلیل ثابت کردن
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
lodges
U
گذاشتن تسلیم کردن
cut
U
عبور کردن گذاشتن
inserts
U
گذاشتن جاسازی کردن
inserting
U
گذاشتن جاسازی کردن
insert
U
گذاشتن جاسازی کردن
having
U
صرف کردن گذاشتن
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
lodge
U
گذاشتن تسلیم کردن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
have
U
صرف کردن گذاشتن
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
lay down
U
فدا کردن گذاشتن
lodged
U
گذاشتن تسلیم کردن
stabilised
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilising
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilized
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilize
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilizes
U
استوار کردن ثابت شدن
evidence
U
شاهد باگواهی ثابت کردن
nial a line to the counter
U
کذب موضوعی را ثابت کردن
stabilises
U
استوار کردن ثابت شدن
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
to put a way childish
U
صرف کردن گرو گذاشتن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
wads
U
کپه کردن لایی گذاشتن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
dumbfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
to put together
U
بکب کردن پیش هم گذاشتن
deteriorate
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
to shut up
U
حبس کردن درصندوق گذاشتن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
wad
U
کپه کردن لایی گذاشتن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
To trample upon justice. To be unfair.
U
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
louse
U
شپش گذاشتن شپشه کردن
rat race
<idiom>
U
رها کردن ،تنها گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
freezes
U
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze
U
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
sheet down
U
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
skirts
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindle
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
swindled
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirt
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles
U
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
to part the hair
U
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
skirted
U
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to soak out the salt of
U
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
immobilize
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
hovering
U
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
immobilising
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilised
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
slush down
U
روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
adventures
U
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
the setting of a gem
U
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
cook up
<idiom>
U
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
lattices
U
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice
U
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
reefknot
U
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
cut down to size
<idiom>
U
ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
stake
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
staked
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes
U
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
ager
U
نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
to walk the chalk
U
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
corners
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corner
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering
U
گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com