Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gest
U
کار نمایان هم صحبت
geste
U
کار نمایان هم صحبت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
visible
U
نمایان
seeming
U
نمایان
sensible
U
نمایان
salient
U
نمایان
ostensible
U
نمایان
standaway
U
نمایان بر بدن
rousing
U
نمایان رایج
egregious
U
برجسته نمایان
dominant
U
نمایان عمده
detection
U
نمایان سازی
feat
U
فتح نمایان
feats
U
فتح نمایان
sensibly
U
بطور نمایان یا محسوس
visible
U
نمایان قابل رویت
peering
U
نمایان شدن بنظررسیدن
peer
U
نمایان شدن بنظررسیدن
gallery hit or stroke
U
ضربه یاضربت نمایان
he smells of oil
U
اثارمطالعه از او نمایان است
peered
U
نمایان شدن بنظررسیدن
libration of the moon
U
جنبش نمایان ماه
actimeter
U
نمایان ساز
[جنبش بدن]
bubble horizon
U
افق نمایان از زیر ابر
detects
U
کشف کردن نمایان ساختن
indicated
U
نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicates
U
نمایان ساختن اشاره کردن بر
detected
U
کشف کردن نمایان ساختن
indicate
U
نمایان ساختن اشاره کردن بر
detecting
U
کشف کردن نمایان ساختن
detect
U
کشف کردن نمایان ساختن
features
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featuring
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
feature
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured
U
نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
relictoin
U
پایین رفتن اب و نمایان شدن زیر اب
inartistically
U
بی انکه نشان هنراز ان نمایان باشد
NCR paper
U
نوشته هم روی کاغذ نمایان میشود
parpen
U
سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
libration
U
جنبش ترازویی و حرکت موازنهای جنبش نمایان ماه
talked
U
صحبت
mouths
U
صحبت
parle
U
صحبت
converses
U
صحبت
mouth
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
mouthing
U
صحبت
talk
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
converse
U
صحبت
conversed
U
صحبت
talks
U
صحبت
conversing
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
chitchat
U
صحبت
sniffled
U
صحبت تودماغی
sniffles
U
صحبت تودماغی
sniffling
U
صحبت تودماغی
speaks
U
صحبت کردن
natters
U
صحبت دوستانه
pillow talk
U
صحبت خودمانی
She refused to open her oips .
U
لب به صحبت بازنکرد
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
speak
U
صحبت کردن
nattering
U
صحبت دوستانه
confabulate
U
صحبت کردن
coze
U
صحبت خودمانی
cross talk
U
تداخل صحبت
conversationist
U
خوش صحبت
duologue
U
صحبت دونفری
chitchat
U
صحبت کوتاه
chatty
U
خوش صحبت
private talk
U
صحبت خصوصی
my inter locvtor
U
طرف صحبت من
shoptald
U
صحبت بازاری
telephone frequency
U
فرکانس صحبت
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
natter
U
صحبت دوستانه
nattered
U
صحبت دوستانه
conversable
U
خوش صحبت
articulating
U
ماهر در صحبت
chit-chat
U
صحبت کوتاه
asides
U
صحبت تنها
aside
U
صحبت تنها
dialogue
U
گفتگو صحبت
talk
U
صحبت کردن
talked
U
صحبت کردن
speeches
U
صحبت نطق
talks
U
صحبت کردن
conversationalist
U
خوش صحبت
speech
U
صحبت نطق
conversationalists
U
خوش صحبت
articulate
U
ماهر در صحبت
well spoken
U
خوش صحبت
articulates
U
ماهر در صحبت
chit chat
U
صحبت کوتاه
well-spoken
U
خوش صحبت
sniffle
U
صحبت تودماغی
dialogues
U
گفتگو صحبت
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
he was talking about me
U
درخصوص من صحبت می کرد
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
whispery
U
اهسته صحبت کننده
dialog
U
صحبت با شخص دیگر
dialogues
U
صحبت با شخص دیگر
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
to switch on
U
طرف صحبت کردن
monolog
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
blather
U
صحبت بی معنی واحمقانه
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
There is some talk of his resigning.
U
صحبت از استعفای اوست
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
cramp one's style
<idiom>
U
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
Sh spoke in such a way that…
U
طوری صحبت کرد که
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
dialogue
U
صحبت با شخص دیگر
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
They have got engrossed in conversation .
U
صحبت آها گه انداخته
monologue
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologues
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
interlocutors
U
طرف صحبت هم سخن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
interlocutor
U
طرف صحبت هم سخن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
Well discuss it at dinner.
U
سر شام صحبت خواهیم کرد
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
They were talking in Spanish .
U
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
She was talking to (with ) a friend .
U
داشت با دوستش صحبت می کرد
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
He is a good speaker . He speaker well.
U
خیلی خوب صحبت می کند
They were stI'll talking away at midnight.
U
تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
Dont talk to all and sundry.
U
با این وآن صحبت نکن
I had a long talk with him.
U
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
He speaks English fluently.
U
انگلیسی راروان صحبت می کند
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked
U
با صدای جیغ صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
There is talk
[mention]
of something
[somebody]
.
U
صحبت از چیزی یا کسی است.
throw in
U
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
kaffeeklatsch
U
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
talking of ...
U
حال که صحبت از...... بمیان امد
telephone frequency characteristic
U
منحنی مشخصه فرکانس صحبت
Speaking.
[on the phone]
U
[من]
پشت تلفن صحبت می کنم.
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
molif
U
شکل نمایان شکل عمده
get hold of (someone)
<idiom>
U
(برای صحبت)به گیر انداختن شخص
to speak fluent Farsi
U
روان صحبت کردن زبان پارسی
Lets talk man to man .
U
بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
Talk a lot without saying much
U
خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
yakety-yak
<idiom>
U
صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
The line is busy (engaged).
U
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
We should not indulge in personalities.
U
نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com