English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
background U کار با حق تقدم پایین
backgrounds U کار با حق تقدم پایین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hierarchies U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
background U فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
background U برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
background U که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
background U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds U فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
backgrounds U برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
backgrounds U که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
backgrounds U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
migration U انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
background processing U کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
Other Matches
foreground program U برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
down U سوی پایین بطرف پایین
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
priority U تقدم
priority U حق تقدم
rights of way U حق تقدم
right of way U حق تقدم
precedence U حق تقدم
precedence U تقدم
pas U حق تقدم
primacy U تقدم
right of way U تقدم
rights of way U تقدم
preference U تقدم
preferences U تقدم
priorities U حق تقدم
priorities U تقدم
right of priority U حق تقدم
preferment U حق تقدم
precedency U حق تقدم
preemimence U تقدم
lead U تقدم
antecedence U تقدم
priorship U تقدم
priorship U حق تقدم
anteriority U تقدم
better hand U تقدم
precession U تقدم
leads U تقدم
precendence rules U قواعد تقدم
burdened U فاقد حق تقدم
priority intersection U تقدم باراهفرعی
precession of the equinoxes U تقدم اعتدالین
pre existence U تقدم وجود
precedence U تقدم پیامها
emergency priority U تقدم اضطراری
precedence U ترتیب تقدم
major road U راه با حق تقدم
emergency priority U تقدم فوری
law of primacy U قانون تقدم
valve lead U تقدم سوپاپ
priority of fires U تقدم اتشها
rating U ترتیب تقدم
to give preference to U تقدم دادن بر
to give place to U تقدم دادن
time priority U تقدم زمانی
priority of check U تقدم کیش
to give priority to U تقدم دادن به
preexistence U تقدم وجود
leads U سرمشق تقدم
urgent priority U تقدم حیاتی
urgent priority U تقدم فوری
lead U سرمشق تقدم
ratings U ترتیب تقدم
priority targets U هدفهای دارای تقدم
issue priority U تقدم توزیع اماد
issue priority U ترتیب تقدم توزیع
preempt U حق تقدم پیدا کردن
preexistent U دارای تقدم در وجود
rights of way U حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
right of way U حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
law of prior entry U قانون تقدم ورود
primacy recency effect U اثر تقدم - تاخر
transposition U تقدم و تاخر جابجاشدگی
system priorities U تقدم های سیستم
prolepsis U تقدیم یا تقدم امری
freight route order U ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
preemptor U شریک دارای حق تقدم در خرید
privilegium U حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
The pedestrain has the right of way. U حق تقدم در عبور با عابر پیاده است
foreground U برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره
to put somebody on the back burner U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
interrupt U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupts U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
alphameric U مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
interrupting U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
transpostion U پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه
pre audience U ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
democratic network U شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
maskable U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
foreground U کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
key مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
absolute address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
onion skin architecture U طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
machine address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
ladder tournament U مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
interrupts U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
foregrounding U اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
foreground U فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
signature U کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
cases U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
signatures U کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
away U بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
service rating U تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
masters U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
mastered U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
neath or neath U پایین تر
down U پایین
bal U از مچ پا به پایین
hereafter <adv.> U در پایین
below <adv.> U در پایین
shortest U پایین تر
hereinafter [formal] <adv.> U در پایین
neath or neath U پایین
underneath U پایین
lower limit U حد پایین
lower most U پایین تر
short U پایین تر
shorter U پایین تر
thereinafter [archaic or formal] <adv.> U در پایین
beneath U پایین تر
below U پایین
subatmospheric U پایین تر از جو
shitu U پایین
low U پایین
bottom U پایین
beneath U پایین
hypogenous U پایین رو
infara U پایین
lowering U پایین تر
bottoms U پایین
lower U پایین تر
tailwater U پایین اب
subteen U پایین تر از سن 31
lowered U پایین تر
submiss U پایین
lowers U پایین تر
low level U پایین
sub- U یا پایین تر
further down U پایین تر
vide infara U پایین
flat U پایین
flattest U پایین
de- U پایین
dowm U پایین
lower U پایین
infara U پایین تر
down stairs U پایین
interrupting U سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupts U سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt U سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
overhand U از پایین ببالا
lower class U طبقه پایین
downward stroke U ضربه رو به پایین
downmost U پایین ترین
download U بارگیری پایین
infrahuman U پایین تر از انسان
downfield U میدان پایین
downfeed U تغذیه رو به پایین
nutant U پایین افتاده
downtrend U سیربطرف پایین
downward compatibility U سازگارمتمایل به پایین
downward compatible U سازگار رو به پایین
foot U پایین بادبان
low altitude U ارتفاع پایین
low wing U بال پایین
lower bound U کران پایین
face down feed U خورد رو به پایین
minor U پایین رتبه
low energy U انرژی پایین
down stroke U ضربه رو به پایین
low frequency U فرکانس پایین
downward swing U نوسان رو به پایین
downward movement U حرکت رو به پایین
look down U پایین امدن
alow U روبه پایین
lowermost U پایین ترین
lower threshold U استانه پایین
bottommost U پایین ترین
desceht U پایین امدن
lower most U پایین ترین
go down U پایین رفتن
lower mast U دکل پایین
catabatic U پایین اینده
low pass U پایین گذر
decurrent U پایین افتاده
low order U پایین رتبه
lower limit U کران پایین
low resolution U وضوح پایین
low order U مرتبه پایین
hereinbelow U در پایین این
low resolution U تفکیک پایین
lowpass U پایین گذار
bottom up U از پایین به بالا
low level U در سطح پایین
downward travel U ضربه رو به پایین
down draft U جریان رو به پایین
low activity U فعالیت پایین
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com