Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
vicarious work
U
کاری که کسی به جای دیگری بکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
without lifting a finger
U
بدون اینکه اصلا کاری بکند
[اصطلاح روزمره]
to shift a burden
U
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
play into someone's hands
<idiom>
U
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
Let the secretary get on with it .
U
بگذارید منشی کارش را بکند
let him do his worst
U
هرچه ازدستش برمیاید بکند
the odds are that he will doit
U
احتمال دارد که انکار را بکند
Don't let it get to you.
U
نگذار این تو را عصبانی بکند.
instead of working
U
بجای اینکه او کار بکند
no one man can do it
U
هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
microscopist
U
کسیکه میتواند با ریز بین ازمایش هایی بکند
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
U
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
margin land
U
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
an athlete's body
[circulation]
can take a lot of punishment.
U
بدن
[گردش خون]
یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
nobody can take work
[abuse]
indefinitely.
U
هیچ کس نمی تواند کار
[سو استفاده]
را به طور نامحدود تحمل بکند.
After dinner he likes to retire to his study.
U
پس از شام او
[مرد]
دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
following my lead
U
یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
U
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
academic freedom
آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
U
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
drilling pattern
U
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
third
U
به دیگری
thirds
U
به دیگری
another
U
دیگری
tother
U
دیگری
t' other
U
دیگری
mosaics
U
موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery
U
سرب کاری کارخانه سرب کاری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
at another time
U
در زمان دیگری
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
other
U
متفاوت دیگری
others
U
متفاوت دیگری
at second hand
U
از قول دیگری
onother's money
U
پول دیگری
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
consecutively
U
یکی پس از دیگری
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
detinue
U
ضبط مال دیگری
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
predecease
U
قبل از دیگری مردن
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
personify
U
رل دیگری بازی کردن
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
personified
U
رل دیگری بازی کردن
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
one after a
U
یکی درپی دیگری
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
inherit
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
inheriting
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
inherits
U
وارث شدن از دیگری گرفتن
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
vest
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
vests
U
واگذاری حقی یامالی به دیگری
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
delays
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
girlfriends
U
زنی که دوست زن دیگری است
girlfriend
U
زنی که دوست زن دیگری است
rephrase
U
به طرز دیگری بیان کردن
delay
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
rephrased
U
به طرز دیگری بیان کردن
drag in
<idiom>
U
پا فشاری روی موضوع دیگری
staged
U
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
vicariousness
U
خود را به جای دیگری گذاشتن
proxy
U
بنمایندگی دیگری رای دادن
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
transfusible
U
قابل تزریق در جسم دیگری
right of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
rights of way
U
حق عبور از روی ملک دیگری
transmutation
U
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
suffragan
U
تابع منطقه یاقسمت دیگری
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
sublease
U
به مستاجر دیگری اجاره دادن
matches
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
pur autre vie
U
برای مدت عمر دیگری
delaying
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
multiplicand
U
عددی که در دیگری ضرب شود
relocation
U
انتقال به محل دیگری ازحافظه
personifier
U
مجسم کننده شخصیت دیگری
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
passing off
U
به اسم دیگری معامله کردن
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
ghostwrite
U
بنام شخص دیگری نوشتن
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
transfusable
U
قابل تزریق در جسم دیگری
transmission
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmissions
U
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
interrupt
U
حرف دیگری را قطع کردن
interrupting
U
حرف دیگری را قطع کردن
interrupts
U
حرف دیگری را قطع کردن
are these a more apples
U
هیچ سیب دیگری هست
to t.
U
بحقوق دیگری تجاوز کردن
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
outdistance
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistanced
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistancing
U
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
common of piscary
U
حق ماهی گیری درابهای دیگری
match
U
تنظیم ثبات معادل با دیگری
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
objected
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
rehousing
U
به جای دیگری اسکان دادن
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
new person
<idiom>
U
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
impersonation
U
نقش دیگری رابازی کردن
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
relative
U
آنچه با دیگری مقایسه شود
to be moved to another school
U
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
global
U
را با دیگری در متن عوض میکند
globally
U
را با دیگری در متن عوض میکند
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to connect with a flight
U
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
unless you are otherwise engaged
U
اگر کار دیگری نداری
be a carbon copy
<idiom>
U
دقیقا مثل دیگری بودن
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
to exchange something
[for something]
U
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
paths
U
مسیر از یک نقط ه در شبکه ارتباطی به دیگری
heteronomy
U
انقیادوپیروی از فرامین وقوانین شخص دیگری
path
U
مسیر از یک نقط ه در شبکه ارتباطی به دیگری
drift bolt
U
میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
to turn round
U
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
eep
U
گرفتن توپ و پاس دادن به دیگری
dutch uncle
U
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
topwork
U
پیوند از جنس دیگری بدرخت زدن
ecesis
U
قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com