English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to saddle any one with a task U کاری را بدوش کسی گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to have a finger in the pie U پادرمیان کاری گذاشتن درچیزی
to shift a burden U کاری رابدوش دیگری گذاشتن
To pawn ones life ( honour) . U زندگی ( شرافت ) خود را درگروی کاری گذاشتن
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
carrying U بدوش گرفتن
carried U بدوش گرفتن
carries U بدوش گرفتن
carry U بدوش گرفتن
horse U بدوش کشیدن
landloper U خانه بدوش
tramped U خانه بدوش
tramp U خانه بدوش
landlouper U خانه بدوش
shoulder to shoulder U دوش بدوش
tramps U خانه بدوش
nomad U خانه بدوش صحرانشین
ranger U ولگرد خانه بدوش
nomads U خانه بدوش صحرانشین
to take the cross U صلیب بدوش گرفتن
shuffle off U بدوش دیگری گذاردن
gangrel U اواره خانه بدوش
vagabonds U دربدر خانه بدوش
nomadically U بطور خانه بدوش
caird U ادم خانه بدوش
rover U ولگرد خانه بدوش
rangers U ولگرد خانه بدوش
vagabond U دربدر خانه بدوش
bird of passage U شخص مهاجر وخانه بدوش
Bushman U خانه بدوش درافریقای جنوبی
Bushmen U خانه بدوش درافریقای جنوبی
to shuffle off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
mosaics U موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery U سرب کاری کارخانه سرب کاری
infiltrate U گذاشتن
loads U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
placement U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
place U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
load U گذاشتن
placing U گذاشتن
placements U گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
places U گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
let U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
lets U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
putting U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
leaving U گذاشتن
run home U جا گذاشتن
leave U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
lays U گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
put U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
puts U گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
take in U تو گذاشتن
lay U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
letting U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
pledging U رهن گذاشتن
pledges U رهن گذاشتن
put out to interest U به بهره گذاشتن
put up to auction U به مزایده گذاشتن
putting a condition U شرط گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
regulater U قاعده گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
exceeds U عقب گذاشتن
welts U مغزی گذاشتن
stipulation U شرط گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
set down U بزمین گذاشتن
high tender U به مزایده گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
welt U مغزی گذاشتن
pledge U رهن گذاشتن
line out U با خط علامت گذاشتن
pledged U رهن گذاشتن
hand down U به ارث گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
hatch U تخم گذاشتن
vane U پر گذاشتن به تیر
legate U بارث گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
instal U کار گذاشتن
overrule U کنار گذاشتن
overruled U کنار گذاشتن
overrules U کنار گذاشتن
lacevi U یراق گذاشتن
overtop U عقب گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
over run U زیر پا گذاشتن
enclose U درمیان گذاشتن
encloses U درمیان گذاشتن
enclosing U درمیان گذاشتن
vanes U پر گذاشتن به تیر
legates U بارث گذاشتن
oviposit U تخم گذاشتن
hatched U تخم گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
hatches U تخم گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
put on rudder U سکان گذاشتن
to set by U کنار گذاشتن
put aside U کنار گذاشتن
pignus U گرو گذاشتن
fuse U فتیله گذاشتن در
intube U در لوله گذاشتن
fuse U سیم گذاشتن
fused U فتیله گذاشتن در
fused U سیم گذاشتن
pigged U بچه گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
embarks U درکشتی گذاشتن
install U کار گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
point U نوک گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
installing U کار گذاشتن
installs U کار گذاشتن
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
plight U گرو گذاشتن
shutter U پرده گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
parcels U دربسته گذاشتن
parcel U دربسته گذاشتن
Welsh U کلاه گذاشتن
invest U سرمایه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
embed U کار گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
badgered U :سربسر گذاشتن
respect U احترام گذاشتن به
respects U احترام گذاشتن به
expose U بی پناه گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
mortgage U گرو گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
trace U اثر گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com