English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
day laborer U کارگر روز مزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
workmanlike U شایسته کارگر خوب
industrial relations U روابط کارگر وکارفرما
active U کارگر
effective U کارگر
finding U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
findings U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
profit sharing U سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
profit-sharing U سهیم کردن کارگر در سودکارخانه
dictatorship U این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
dictatorships U این لفظ را مارکس به شکل دیکتاتوری پرولتاریاdictatorship prolotarian به کار برده است که مفهوم ان " حکومت مطلقه طبقه رنجبر یا کارگر " میباشد
gopher U موش کیسه دار کارگر حفار واستخراج کننده سنگهای معدنی
working U کارگر طرزکار
workings U کارگر طرزکار
docker U کارگر بارانداز
docker U کارگر لنگرگاه
dockers U کارگر بارانداز
dockers U کارگر لنگرگاه
operative U کارگر
operatives U کارگر
craftsman U کارگر ماهر
craftsmen U کارگر ماهر
Labour Party U حزب کارگر
labourparty U حزب کارگر
effectively U بطور موثر یا کارگر
May Day U روز کارگر
working class U طبقه کارگر
working class U مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working classes U طبقه کارگر
working classes U مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
worker U کارگر
workman U کارگر
workmen U کارگر
laborers U کارگر
labourer U کارگر
labourers U کارگر
labored U کارگر عمله
labored U حزب کارگر
labored U کارگر
labors U کارگر عمله
labors U حزب کارگر
labors U کارگر
labour U کارگر عمله
labour U حزب کارگر
labour U کارگر
journeyman U کارگر مزدور
journeyman U کارگر ماهر
journeyman U کارگر متخصص
journeymen U کارگر مزدور
journeymen U کارگر ماهر
journeymen U کارگر متخصص
stevedore U کارگر بار انداز
stevedores U کارگر بار انداز
employee U کارگر
proletariat U کارگر ورنجبر
proletariat U طبقه کارگر
leaven U عامل کارگر
leavening U عامل کارگر
leavens U عامل کارگر
swot U کارگر زحمتکش
swots U کارگر زحمتکش
swotted U کارگر زحمتکش
swotting U کارگر زحمتکش
blackleg U کارگر اعتصاب شکن
blacklegs U کارگر اعتصاب شکن
caucus U نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
caucuses U نمایندگان حزب کارگر درپارلمان یا انجمن
proletarian U عضو طبقه کارگر
proletarian U کارگر وابسته بکارگر
longshoreman U کارگر اسکله
longshoremen U کارگر اسکله
navvies U کارگر غیر ماهر
navvies U کارگر کارهای خاکی
navvies U کارگر ساده
navvy U کارگر غیر ماهر
navvy U کارگر کارهای خاکی
navvy U کارگر ساده
time out U ساعت غیبت کارگر
dishwasher U کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
dishwashers U کارگر طرفشو ماشین طرفشویی
telling U کارگر
refiner U کارگر پالایشگاه
refiners U کارگر پالایشگاه
accommodator U کارگر کمکی
agricultural labor productivity U بهره دهی کارگر کشاورزی
barker U کارگر یا ماشینی که پوست میکند
bleacher U کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
board of conciliation U هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
brain worker U کارگر مغزی
brain worker U کارگر ذهنی روشنفکر
building craftsman U کارگر ماهر ساختمانی
casual labour U کارگر اتفاقی
common labour U کارگر عمومی
compensatory time U ساعاتی از کار رسمی که به عنوان جبران کار فوق العاده از کار کارگر حذف و به اومرخصی داده میشود
cooly U کارگر
cordwainer U کارگر چرم ساز
craftsman assistant U کارگر
date labourer U کارگر روزمزد
day laborer U روز کارگر
day labourer U کارگر روزمزد
daysman U کارگر روزمزد
Other Matches
gandey dancer U کارگر فصلی کارگر سیار
joss U سر کارگر
workwoman U کارگر زن
laborer U کارگر
workwoman U زن کارگر
master workman U سر کارگر
workpeople U کارگر
shopman U کارگر
employe U کارگر
workingman U کارگر
coalminer U کارگر معدن
stable-boys U کارگر اصطبل
furnace man U کارگر کوره
hodcarrier U کارگر ناوه کش
steelworker U کارگر پولادسازی
charge hand U کارگر معمولی
steelworkers U کارگر پولادسازی
farmhand U کارگر مزرعه
exploitation of labor U استثمار کارگر
stable-boy U کارگر اصطبل
working man U کارگر افزارمند
workfolks U جماعت کارگر
workfolk U جماعت کارگر
work force U تعداد کارگر
unskilled worker U کارگر غیرمتخصص
unskilled worker U کارگر ساده
reacher U کارگر نخ تاب
unskilled labor U کارگر غیرماهر
seasonal worker U کارگر فصلی
shovelbill U کارگر بیل زن
shoveler U کارگر بیل زن
shovelman U کارگر بیل زن
skilled labour U کارگر ماهر
skilled worker U کارگر ماهر
workingman U ازطبقه کارگر
piler U کارگر شمعکوب
outworker U کارگر ازاد
farm hands U کارگر مزرعه
farm hand U کارگر مزرعه
journey man U کارگر مزدور
dairymaids U کارگر لبنیاتی
labor U کارگر عمله
labor U حزب کارگر
labor party U حزب کارگر
dairymaid U کارگر لبنیاتی
laboring class U طبقه کارگر
road maker U کارگر راه
lay off U تعلیق کارگر
workpeople U طبقه کارگر
mealmen U کارگر اسیاب
munitioneer U کارگر زرادخانه
slave ant U مورچه کارگر
migrant worker U کارگر مهاجر
labour day U روز کارگر
submariner U کارگر زیر دریایی
underutilization of labor U کم بهره گیری از کارگر
unskilled worker U کارگر غیر ماهر
workmanly U شایسته کارگر خوب
wright U کارگر سازنده نجار
working paper U ورقهء استخدام کارگر
work people U کارگران طبقه کارگر
unskilled worker U کارگر غیر متخصص
deckhand U کارگر عرشه کشتی
exploitation of labor U بهره کشی کارگر
gandey dancer U کارگر راه اهن
grisette U دختر کارگر فرانسوی
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
horizontal labor mobility U تحرک افقی کارگر
inflow of labor U جریان ورود کارگر
journey man U شاگرد یا کارگر روزمزد
man hour U یک ساعت کار یک کارگر
quarrier U کارگر معدن سنگ
quarryman U کارگر معدن سنگ
potman U کارگر اسفالت ساز
pkeman U کارگر کلنگ دار
quarryman U کارگر کان سنگ
pitman U کارگر درون معدن
outworker U کارگر خارج ازخانه
railroader U کارگر راه اهن
penetratingly U بطور نافذ کارگر
semi skilled worker U کارگر نیمه ماهر
laundryman U کارگر لباسشوی مرد
luggie U کارگر سنگ شکن
quarryman U کارگر معدن معدنچی سنگ کن
roustabout U کارگر اسکله یا بندر گاه
to sweat workers U کارسخت ومزدکم دادن به کارگر
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
hewer U کارگر معدن زغال سنگ
The working (middle,upper)class. U طبقه کارگر (متوسط بالا )
A bad workman always blames his tools. <proverb> U کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
spinner U عنکبوتی که تار می تند کارگر یاماشین نخ ریسی
work load U مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
rollman U کارگر روی ماشین غلتک داریا چرخنده
deat benefit U وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
yellow dog contract U قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد
portal to portal U وابسته بمدتی که کارگر از درورودی تا شروع بکار صرف مینماید
stakhnovism U افزایش تولیداز طریق بالا بردن کمیت تولیدهر کارگر
industrial union U اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
laborsaving U تقلیل دهنده زحمت کارگر صرفه جویی کننده در میزان کار
time card U کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
Luddites U هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
Luddite U هریک از کارگرانی که ماشینهای نساجی را چون نیاز به کارگر را کم میکردند درهم میشکستند آدمی که با دگرگونیهای فنی و صنعتی مخالف است
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
it is proof against cold U سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
labor relations U روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
fabianism U نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
rammer U شمعکوب کارگر شمعکوب
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com