English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
miseenscene U کارگردانی وتنظیم صحنه تاتر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fly gallery U قسمت برامده کنار صحنه تاتر
maladjustments U تعدیل وتنظیم غلط
maladjustment U تعدیل وتنظیم غلط
scenes U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
scene U مجلس پرده جزء صحنه نمایش صحنه
direction U کارگردانی
stage-manage U کارگردانی کردن
stage-managed U کارگردانی کردن
stage manage U کارگردانی کردن
stage-manages U کارگردانی کردن
stage-managing U کارگردانی کردن
playhouse U تاتر
playhouses U تاتر
theater U صحنه عملیات صحنه
drama U تاتر نمایشنامه
dramas U تاتر نمایشنامه
greasepaint U گریمور تاتر
foyers U سرسرای تاتر
foyer U سرسرای تاتر
theatricalize U بصورت تاتر در اوردن
dramatics U هنر تاتر فن نمایش
playact U در تاتر بازی کردن
amphitheatre U تاتر یا نمایشگاه بیضوی شکل
backdrop U پردهء پشت صحنهء تاتر
loge U جای ویژه در تاتر وغیره
backdrops U پردهء پشت صحنهء تاتر
downstage U درجلو پرده تاتر ونمایش
amphitheatres U تاتر یا نمایشگاه بیضوی شکل
stages U صحنه
arena U صحنه
arenas U صحنه
stage U صحنه
frame U صحنه
legit U نمایش مجاز تاتر مجاز
primal scene U صحنه اغازین
scenarist U صحنه ارا
scene of action U صحنه عملیات
miseenscene U صحنه سازی
intratheater U در داخل صحنه
frame frequency U بسامد صحنه
field of honor U صحنه دوئل
stage doors U در عقب صحنه
Behind the scene. U پشت صحنه
stage door U در عقب صحنه
theater of operations U صحنه عملیات
shipboard U صحنه کشتی
cockpits U صحنه تئاتر
stages U در صحنه فاهرشدن
campaigning U صحنه نبرد
campaigns U صحنه نبرد
prosceniums U پیش صحنه
prosceniums U صحنه نمایش
ring U صحنه ورزش
proscenium U پیش صحنه
proscenium U صحنه نمایش
scenery U صحنه سازی
stage U صحنه نمایش
stage U در صحنه فاهرشدن
histrionics U صحنه سازی
stages U صحنه نمایش
campaigned U صحنه نبرد
campaign U صحنه نبرد
cockpit U صحنه تئاتر
setting U صحنه واقعه
settings U صحنه واقعه
picture U دیدن شی یا صحنه
pictured U دیدن شی یا صحنه
pictures U دیدن شی یا صحنه
picturing U دیدن شی یا صحنه
stage fright U صحنه هراسی
curtain calls U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
onstage <adj.> <adv.> U روی صحنه [تئاتر]
stage whisper U نجوای روی صحنه
stage whispers U نجوای روی صحنه
The scen of a bloody (great) battle. U صحنه نبرد خونین
It was stage –managed . It was trumped up. U صحنه سازی بود
settings U گیرش صحنه پردازی
open board U صحنه خلوت شطرنج
shambles U قتلگاه صحنه کشتار
props U اثاثیه صحنه نمایش
curtain call U بازگشت هنرپیشگان به صحنه
prosceniums U جلو صحنه پیشگاه
stagestruck U عاشق صحنه نمایش
proscenium U جلو صحنه پیشگاه
stagehands U کارگردان پشت صحنه
bullring U صحنه یامیدان گاوبازی
bullrings U صحنه یامیدان گاوبازی
field buying U خریددر صحنه جنگ
exeunt U صحنه را ترک گفتن
drop curtain U پرده جلو صحنه
stagehand U کارگردان پشت صحنه
scene of action U صحنه جنگ یادرگیری
setting U گیرش صحنه پردازی
theatricalize U بروی صحنه اوردن
to shiftthe scene U عوض کردن صحنه
intratheater U داخل صحنه عملیات
stagestruck U مسحور صحنه شده
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
to go on stage U وارد صحنه [نمایش] شدن
parquet U محل ارکسترنمایش پایین صحنه
army in the field U ارتش مستقر در صحنه عملیات
advance base U پایگاه مقدم صحنه عملیات
upstages U وابسته به عقب یا بالای صحنه
theater army U ارتش مستقر در صحنه عملیات
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
theater army U نیروی زمینی صحنه عملیات
The scene of the nover is laid in scotland. U صحنه داستان دراسکاتلند است
To appear on the scene (stage). U روی صحنه ظاهر شدن
upstaging U وابسته به عقب یا بالای صحنه
upstaged U وابسته به عقب یا بالای صحنه
by-play U حرکات یا مکالمات کنار صحنه
theater in the round U تماشاخانه دارای صحنه مدور
[extreme] right-wing scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
forestage U قسمت جلو امده صحنه نمایش
offstage U خارج از صحنه نمایش درزندگی خصوصی
far-right extremist scene U صحنه جناح راست [افراطی] [سیاست]
spotlighted U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlighting U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
to launch a product with much fanfare U کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
spotlights U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
spotlight U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
stage fright U وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
authorized strength of theater U استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
It was filmed on location. U صحنه فیلم درمحل واقعی فیلمبرداری شده
footlights U ردیف چراغهای جلو صحنه نمایش ومانند ان
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. U صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
navy component U نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
air force component U نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
tactics U دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
dress rehearsal U اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
dress rehearsals U اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
picture U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
pictured U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
pictures U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
picturing U تصویر چاپ شده یا رسم شده از شی یا صحنه
Imperial Silk Hunting Carpet U فرش شکارگاهی ابریشمی درباری [این فرش مربوط به قرن شانزده میلادی بوده و در زمینه حاشیه از صحنه های شکار به همراه گل های شاه عباسی و اسلیمی استفاده شده است.]
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
hunting design U طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]
showboat U قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com