Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
frob
U
کارکردن با دسته فرمان وماوس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
handle bar arm
U
دسته فرمان
paddling
U
دسته فرمان
paddles
U
دسته فرمان
joysticks
U
دسته فرمان
paddled
U
دسته فرمان
paddle
U
دسته فرمان
joystick
U
دسته فرمان
job stick
U
سکان هدایت دسته فرمان
wingman
U
خلبانی که خارج از فرمان دسته هوایی حرکت میکند خلبان جناحی
to work with a will
U
بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
ctrl break
U
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off
U
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering
U
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering
U
فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march
U
فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me
U
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
mounting
U
دسته و پشت بند دسته شمشیر
nosegay
U
دسته گل یایک دسته علف
close ranks
U
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
computer controlled machine
U
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval
U
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
inactivate
U
بی کارکردن
to pull together
U
با هم کارکردن
act
U
کارکردن
work
U
کارکردن
acted
U
کارکردن
go
U
کارکردن
worked
U
کارکردن
goes
U
کارکردن
lorgnettes
U
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
U
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
guide left
U
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
counterwork
U
برخلاف کارکردن
slaves
U
سخت کارکردن
slaving
U
سخت کارکردن
cowork
U
باهم کارکردن
toa for a job or position
U
درخواست کارکردن
collaborate
U
باهم کارکردن
overlabour
U
زیاد کارکردن
up
U
اجرا یا کارکردن
collaborated
U
باهم کارکردن
cooperate
U
باهم کارکردن
slaved
U
سخت کارکردن
speeds
U
سریع کارکردن
to paddle one's own canoe
U
مسقلانه کارکردن
speeding
U
سریع کارکردن
speed
U
سریع کارکردن
slave
U
سخت کارکردن
to pull a lone oar
U
تنها کارکردن
to work cheap
U
بامزدکم کارکردن
collaborates
U
باهم کارکردن
collaborating
U
باهم کارکردن
runs
U
کارکردن موتور
fag
U
سخت کارکردن
to work together
U
باهم کارکردن
overwork
U
زیاد کارکردن
to act jointly
U
باهم کارکردن
run
U
کارکردن موتور
overworked
U
زیاد کارکردن
upping
U
اجرا یا کارکردن
overworking
U
زیاد کارکردن
overworks
U
زیاد کارکردن
upped
U
اجرا یا کارکردن
operation
U
کارکردن با یک وسیله
fags
U
سخت کارکردن
to act independently of others
U
مستقلانه یا جداگانه کارکردن
qualified for work
U
شایسته یاقابل کارکردن
knuckle down
<idiom>
U
مشتاقانه شروع به کارکردن
refitting
U
دوباره اماده کارکردن
refits
U
دوباره اماده کارکردن
refit
U
دوباره اماده کارکردن
moonlights
U
بطور قاچاقی کارکردن
moonlighted
U
بطور قاچاقی کارکردن
gears
U
کردن اماده کارکردن
refitted
U
دوباره اماده کارکردن
moonlight
U
بطور قاچاقی کارکردن
geared
U
کردن اماده کارکردن
gear
U
کردن اماده کارکردن
moonlighting
U
بطور قاچاقی کارکردن
functioned
U
عمل کردن کارکردن
geologize
U
در زمین شناسی کارکردن
do the trick
<idiom>
U
خیلی خوب کارکردن
passage
U
رویداد کارکردن مزاج
automation
U
بطور خودکار کارکردن
passages
U
رویداد کارکردن مزاج
functions
U
عمل کردن کارکردن
fit to work
U
اماده برای کارکردن
dejecta
U
کارکردن مزاج مریض
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
to peg a way at some work
U
پیوسته درسرچیزی کارکردن
function
U
عمل کردن کارکردن
to work at a high pressure
U
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
drudge
U
جان کندن بیمیلانه کارکردن
drudges
U
جان کندن بیمیلانه کارکردن
grind
U
اسیاب شدن سخت کارکردن
grinds
U
اسیاب شدن سخت کارکردن
geometrize
U
از روی قواعد هندسی کارکردن
to turn over
U
واژگون کردن کارکردن دراوردن
To work like a beaver .
U
مشتاقانه وتر وفرز کارکردن
telecommuting
U
عمل کارکردن با کامپیوتر در یک محل
labourvi
U
رنج بردن سخت کارکردن
to work it
<idiom>
U
روی چیزیی کارکردن و حل کردن
burns
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
to do a lesson
U
درسی راروان کردن سردرسی کارکردن
crack the whip
<idiom>
U
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
To regain consciousness. to come to.
U
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
burn
U
کارکردن موتور راکت طبق برنامه
cancel check firing
U
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
serial
U
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
serials
U
کارکردن یک وسیله روی داده به صورت ترتیبی
dabbling
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbled
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
specification
U
کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
reliability
U
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
dabbles
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble
U
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
wet weight
U
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
sorts
U
دسته دسته کردن
streams of people
U
دسته دسته مردم
windrow
U
دسته دسته کردن
in detail
U
مفصلا دسته دسته
troop
U
دسته دسته شدن
sects
U
دسته دسته مذهبی
regiments
U
دسته دسته کردن
regiment
U
دسته دسته کردن
trooping
U
دسته دسته شدن
scores of people
U
دسته دسته مردم
assort
U
دسته دسته شدن
they came in bands
U
دسته دسته امدند
classify
U
دسته دسته کردن
distribute
U
دسته دسته کردن
shoals of people
U
دسته دسته مردم
sort
U
دسته دسته کردن
sect
U
دسته دسته مذهبی
group
U
دسته دسته کردن
trooped
U
دسته دسته شدن
sorted
U
دسته دسته کردن
assort
U
دسته دسته کردن
groups
U
دسته دسته کردن
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
psychological moment
U
موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
reliability
U
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
failure safety
U
[توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیار موثر و بدون خطا]
fault
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faults
U
توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
faulted
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
verification
U
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
faults
U
سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
degradation
U
اجازه داده به برخی قسمتهای سیستم به کارکردن پس از از بین رفتن یک قسمت
coaction
U
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
to form into groups
U
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
lied
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bundling
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundles
U
متمرکز کردن دسته کردن دسته
compatibility
U
توانایی دونرم افزار یا سخت افزار برای کارکردن باهم
technical
U
وسیله تکنیکی به کاربر برای شرح نحوه استفاده از نرم افزار یا سخت افزار یا علت عدم کارکردن آن
commission
U
فرمان
controls
U
فرمان
firman
U
فرمان
handle bar
U
فرمان
sanctioning
U
فرمان
sanctions
U
فرمان
sanctioned
U
فرمان
controlling
U
فرمان
if
U
فرمان IF
precepts
U
فرمان
precept
U
فرمان
commissioning
U
فرمان
mark time
U
فرمان در جا
for
U
فرمان FOR
word
U
فرمان
sanction
U
فرمان
commissions
U
فرمان
worded
U
فرمان
control
U
فرمان
ship will adjust
U
فرمان
Rd
U
فرمان RD
drive
U
فرمان
drives
U
فرمان
mkdir
U
فرمان D
ordinances
U
فرمان
ordinance
U
فرمان
instituting
U
فرمان
institutes
U
فرمان
instituted
U
فرمان
ordinace
U
فرمان
edict
U
فرمان
rescript
U
فرمان
MDs
U
فرمان D
rudder bar
U
فرمان
MD
U
فرمان D
hest
U
فرمان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com