English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
civilian employees U کارمندان غیرنظامی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
class n allotment U کسورات بیمه کارمندان غیرنظامی
Other Matches
commercial air movement U پرواز دادن با هواپیمای غیرنظامی حمل و نقل باهواپیمای غیرنظامی
public employees U کارمندان بخش عمومی کارمندان دولت
personnel U کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
civil damage assessment U ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
staffs U کارمندان
personnel U کارمندان
staffed U کارمندان
staff U کارمندان
civil U غیرنظامی
new employees U کارمندان تازه
staffed U کارمندان کارکنان
reduced employees U کارمندان کم شده
supervisory staff U کارمندان مباشر
operating staff U کارمندان عملیاتی
staff U کارمندان کارکنان
sit down U اعتصاب کارمندان
staffs U کارمندان کارکنان
sit-down U اعتصاب کارمندان
civil advisor U مستشار غیرنظامی
plainer U لباس غیرنظامی
plain U لباس غیرنظامی
civilian enterprise U موسسه غیرنظامی
civil disturbances U اغتشاشات غیرنظامی
plainest U لباس غیرنظامی
plains U لباس غیرنظامی
demilitarized zone U منطقه غیرنظامی
demilitarization U غیرنظامی شدن
reduced employees U کارمندان منفصل گردیده
white collar worker U کارمندان یقه سفید
aircrews U کارمندان و خلبانان هواپیما
aircrew U کارمندان و خلبانان هواپیما
technical staff U کارمندان یا اعضای فنی
civil twilight U شفق و فلق غیرنظامی
civilian occupational specialty U کدهای تخصصی غیرنظامی
commissaries U فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissary U فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
secretariate U منشی گری کارمندان دبیرخانه
Full ( part) time employees . U کارمندان تمام (پاره ) وقت
civil advisor U مشاورامور غیرنظامی مشاور امورشهرسازی
commercial water movement U حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
collective bargaining U مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
to reduce an establishment U کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
plain clothes man U کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
demilitarized U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarised U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarises U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarising U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizes U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing U از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
affiliated unit U یکان زیر امر ادارات غیرنظامی
affiliated unit U یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
Stress reduces an employee's working capacity' U استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
time clock U ساعتی که زمان ورودوخروج کارمندان را ثبت میکند
guerrillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
unmilitary U بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
guerillas U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla U جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
house organ U مجله یا نشریهای که بین کارمندان یک موسسه پخش شود
quicktrans U سیستم حمل و نقل هوایی سریع با استفاده ازهواپیماهای غیرنظامی
accrued benefit U پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
civil censorship U سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
civilian supply U امور اماد غیرنظامی رسانیدن اماد به غیرنظامیان در منطقه
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
civilrequirements U نیازمندیهای غیرنظامی نیازمندیهای کشور
nsfnet U یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
locarno treaty U بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com