English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
folding knife U کارد جیبی تاشو [کارد سوئیسی]
war to the knife U کارد و کارد کشی
straight dagger U کارد
stiletto U کارد
knuckle bow U کارد
knuckle guard U کارد
stilettos U کارد
daggar U کارد
haft U دسته کارد
plaster cutting knife U کارد گچبری
trench knife U کارد سنگری
turning tool U کارد تراش
tableware U کارد و چنگال
cutlery U کارد وچنگال
cutlery U کارد و چنگال
knife U کارد زدن
cutler U کارد فروش
knife-edges U لبه کارد
knife-edge U لبه کارد
paper knife U کارد کاغذبری
knife edge U لبه کارد
knifes U : چاقو کارد
knifes U کارد زدن
gulleys U کارد کندن
gullies U کارد کندن
gully U کارد کندن
knifed U : چاقو کارد
knifed U کارد زدن
knife U : چاقو کارد
machete U کارد بزرگ و سنگین
machetes U کارد بزرگ و سنگین
bread knife U کارد نان بری
cutlery U کارد وچنگال فروشی
coulter U علف بر- کارد گاواهن
back jackknife U شیرجه از جلو بصورت کارد
matchet U یکجور کارد بزرگ درامریکا
shuto U لبه کارد مانند دست
steak knife U کارد رومیزی دارای تیغه مضرس
One man sows and another reaps. <proverb> U یکى مى کارد ,دیگرى درو مى کند .
scimitar U شمشیر کارد دسته دراز ونوک برگشته
finish knife U کارد یا تیغ [مخصوص پرداخت سطح فرش]
parang U یکجور کارد غلاف دارکه malay ها بکار می برند
billhook U نوعی کارد بزرگ که دارای نوک برگشته است
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
consummates U رسیده
mellow U رسیده
mellowed U رسیده
mellowing U رسیده
mellows U رسیده
headed U رسیده
consummating U رسیده
ripe U رسیده
riper U رسیده
ripest U رسیده
consummated U رسیده
consummate U رسیده
maturation U رسیده شدن
new arrived U تازه رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
new come U تازه رسیده
full fledged U بالغ رسیده
climactic U باوج رسیده
culminant U باوج رسیده
knee high U بزانو رسیده
ripely U بطور رسیده
overripe U بسیار رسیده
in wards U کالای رسیده
jack in office U رسیده است
floor length U رسیده بکف
Inc U به ثبت رسیده
over ripe U زیاد رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
in- U :رسیده امده
in U :رسیده امده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approvingly U به تایید رسیده
approved U به تایید رسیده
overdue U موعد رسیده
fullest U بالغ رسیده
full U بالغ رسیده
It's time U وقتش رسیده که
importing U کالای رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
import U کالای رسیده
imported U کالای رسیده
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
grown U رسیده جوانه زده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
saturant U بحد اشباع رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
indents U سفارش رسیده از خارج
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
antemortem U مرگ زود رسیده
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
ripened U رسیده کردن یاشدن
ripen U رسیده کردن یاشدن
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
ripening U رسیده کردن یاشدن
parvenus U تازه بدوران رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
indent U سفارش رسیده از خارج
indenting U سفارش رسیده از خارج
inwards U واردات کالای رسیده
intersection point U نقطه بهم رسیده
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
ripens U رسیده کردن یاشدن
aggrieved U محنت رسیده مغموم
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
exponents U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponent U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
end U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
hot valve clearance U فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
things have come to a pretty U کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
interpretations U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
chocked nozzle U خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
registered capital U سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com