English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
compact U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacting U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacts U چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it takes much room U فضای زیادی را اشغال میکند
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
excess U مقدار زیادی از چیزی
excesses U مقدار زیادی از چیزی
put on one's thinking cap <idiom> U زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
fragmentation U حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
compresses U فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
compress U فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
compressing U فشرده کردن چیزی تا در فضای کوچکتر جا شود
compacting U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacted U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compact U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacts U کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
special vertict U رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
fixes U تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
fix U تابع هدایت ارتباطی که مسیرهای کارا یا نامناسب را در نظر نمیگیرد
resist U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisted U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resists U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
ullage U فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
bin storage space U فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
extra U زیادی
excrescential U زیادی
extras U زیادی
nimiety U زیادی
numerousness U زیادی
excessiveness U زیادی
hugeness U زیادی
excrescent U زیادی
heaviness U زیادی
wealth U زیادی
superfluity U زیادی
extra- U زیادی
superfluous U زیادی
extremeness U زیادی
greatly U به زیادی
abundance U زیادی
surplus U زیادی
excess U زیادی
surpluses U زیادی
undue U زیادی
excesses U زیادی
intenseness U زیادی
inordinacy U زیادی
infiniteness U زیادی
immoderacy U زیادی
immenseness U زیادی
to a large extent U تا حد زیادی
supervacaneous U زیادی
immensity U زیادی
profoundly U زیادی
greatness U زیادی
intensity U زیادی
profoundness U زیادی
enormousness U زیادی
muchness U زیادی
profuseness U زیادی
overly U زیادی
unduly U زیادی
frequentness U زیادی
redundance U زیادی
hyperacidity U زیادی اسید
increscent U زیادی توسعه
gaudery U پیرایههای زیادی
interleaf U برگ زیادی
for long U مدت زیادی
riffraff U زیادی توده
clogged U زیادی پرکردن
clog U زیادی پرکردن
overweight U وزن زیادی
exorbitance U زیادی افراط
extensiveness U کثرت زیادی
clogs U زیادی پرکردن
to a degree U تادرجه زیادی
largely U تا درجه زیادی
distichiasis U مژگان زیادی
outgrowth U گوشت زیادی
fuzz ball U گوشت زیادی
overblance U زیادتی زیادی
over production U محصول زیادی
inordinateness U زیادی بی اندازگی
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
make a killing <idiom> U پول زیادی درآوردن
it was a U مبلغ زیادی بود
it will not take long U مدت زیادی نمیخواهد
intensity of gravity U شدت با زیادی جاذبه
No small number of ... U تعداد زیادی [از مردم]
Quite a few people ... U تعداد زیادی [از مردم]
make a bundle <idiom> U پول زیادی درآوردن
kajillion [slang] U تعداد بسیار زیادی
long a go U مدت زیادی پیش
quite a number of people U عده زیادی از مردم
odd come short U زیادی باقی مانده
growth U گوشت زیادی تومور
outgrwth U برامدگی گوشت زیادی
over estimation U زیادی درنظر گرفتن
extra U موضوعی که زیادی است
oversale U پیش فروش زیادی
extra- U موضوعی که زیادی است
growths U گوشت زیادی تومور
exairesis U برش اندام زیادی
to shoot one's mouth off <idiom> U زیادی حرف زدن
extras U موضوعی که زیادی است
so U خیلی باین زیادی
redun dantly U بطور زائدیا زیادی
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
long ago U مدت زیادی پیش
I incurred a heavy loss. U ضرر زیادی کردم
You have given me too much. U زیاد ( زیادی ) به من دادی
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
many of them U عده زیادی از انها
aerospace projection operations U عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
splurge on something <idiom> U پول زیادی خرج کردن
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
polypus U گوشت زیادی ساقه دار
quickly U بدون مصرف زمان زیادی
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
To cover (traverse)long distances. U مسافت زیادی راطی کردن
To go to great expenses . U خرج زیادی را متحمل شدن
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
ring bone U استخوان زیادی در بخولق اسب
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
it makes a t. difference U تفاوت خیلی زیادی نمیکند
hyperacid U حاوی مقدار زیادی اسید
Suffering many privations . U محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن
surpluses U مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
lose one's shirt <idiom> U پول زیادی را از دست دادن
excess demand U تقاضای زیادی مازاد تقاضا
surplus U مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
We have two books extra. U دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
surcharges U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
I made a lot of profit in the deal . U دراین معامله فایده زیادی بردم
polyposis U دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
It seems I am not welcome (wanted) here. U مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
A big crowd surged into the streets. U جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
to overdose a patient U داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن
super numerary U نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
surcharge U اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
To stint . To be cheese - paring . U گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
You are sure a dead ringer for muy brother. U تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری.
new broom sweeps clean <idiom> U شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
blue-chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
There are not many amusements in this town. U دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
digital research inc U یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
hard wheat U گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
labour intensive industry U صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
I cant see much difference in them. U فرق زیادی بین آنها نمی بینم
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
normalization U تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی
zero U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeroes U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeros U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
blue chip U ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
The bus stop is no distance at all . U ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
trouty U دارای تعداد زیادی ماهی قزل الا
slow moving U کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
eurytherm U موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است
all-rounder U همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد
mass meeting U انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
This dictionary has many examples of how idioms are used . U این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
big fill U افتادن تعداد زیادی از میله هابا گوی اول
HRG U توانایی نمایش تعداد زیادی پیکس در واحد مساحت
profound gangrene U یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . U مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
Tourists have stayed away in droves this summer. U این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
This is plain highway robbery . U این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
static economy U اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com