Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
feather in one's cap
<idiom>
U
چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
detritus
U
چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
bobbing
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
internal evidence
U
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
bob
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
drawings
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
at the hand of
U
بدست
by
U
بدست
acquirable
U
بدست اوردنی
manual
U
وابسته بدست
acquirer
U
بدست اورنده
offered
U
بدست اوردن
offer
U
بدست اوردن
procurement
U
بدست اوری
offers
U
بدست اوردن
provider
U
بدست اورنده
soothes
U
دل بدست اوردن
soothed
U
دل بدست اوردن
obtain
U
بدست اوردن
soothe
U
دل بدست اوردن
catch
U
بدست اوردن
gains
U
بدست اوردن
securer
U
بدست اورنده
getting
U
بدست امده
getting
U
بدست اوردن
obtains
U
بدست اوردن
catcher
U
بدست اورنده
acquiring
U
بدست اوردن
acquires
U
بدست اوردن
gets
U
بدست اوردن
attenuation
U
بدست آوردن
gets
U
بدست امده
obtained
U
بدست اوردن
come by
U
بدست اوردن
get
U
بدست امده
to come to hand
U
بدست امدن
get
U
بدست اوردن
providers
U
بدست اورنده
acquire
بدست آوردن
gained
U
بدست آوردن
obtainment
U
بدست اوری
procurer
U
بدست اورنده
obtainable
U
بدست اوردنی
get at able
U
بدست اوردنی
earned
U
بدست اوردن
earn
U
بدست اوردن
to go to the wright
U
بدست استادافتادن
hand in hand
U
دست بدست
procure
U
بدست اوردن
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
gain
U
بدست اوردن
gains
U
بدست آوردن
gained
U
بدست اوردن
gain
U
بدست آوردن
procurable
U
بدست اوردنی
procured
U
بدست اوردن
get round
U
بدست اوردن
attainable
U
بدست اوردنی
procures
U
بدست اوردن
impetrate
U
بدست اوردن
earns
U
بدست اوردن
get table
U
بدست اوردنی
pick up
U
بدست اوردن
procuring
U
بدست اوردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
imported
U
باپیروزی بدست امدن
regains
U
دوباره بدست اوردن
retrieve
U
دوباره بدست اوردن
self-government
U
حکومت بدست مردم
pass on
U
دست بدست دادن
in for
<idiom>
U
مطمئن بدست آوردن
importing
U
باپیروزی بدست امدن
attain
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
gun for something
<idiom>
U
بازحمت بدست آوردن
retrieves
U
دوباره بدست اوردن
attained
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
attains
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
having
U
بدست اوردن دارنده
recoups
U
دوباره بدست اوردن
import
U
باپیروزی بدست امدن
recoup
U
دوباره بدست اوردن
to gain time
U
دست بدست کردن
strike a balance
U
موازنه بدست اوردن
regaining
U
دوباره بدست اوردن
change hands
U
دست بدست رفتن
to change hands
U
دست بدست رفتن
recovers
U
دوباره بدست اوردن
insure
U
بیمه بدست اوردن
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
regain
U
دوباره بدست اوردن
unhandy
U
مشکل بدست امده
recouping
U
دوباره بدست اوردن
regained
U
دوباره بدست اوردن
step into
U
بسهولت بدست اوردن
to get back
U
دوباره بدست اوردن
recover
U
دوباره بدست اوردن
recovering
U
دوباره بدست اوردن
recouped
U
دوباره بدست اوردن
optimization
U
بدست اوردن حد مطلوب
encyclic
U
بدست چندنفر رونده
quando acciderint
U
هر گاه بدست اید
acquirability
U
امکان بدست اوردن
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
finagle
U
باحیله بدست اوردن
to pander any one's lust
U
دل کسیرا بدست اوردن
to shuffle from hand to hand
U
دست بدست کردن
all aggairs pivot upon him
U
کارها بدست او می گرد د
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
They found no trace of her .
U
ازاونشانی بدست نیامد
to put
U
بدست امین دادن
turnover
U
دست بدست شدن
municipalize
U
بدست شهرداری دادن
have
U
بدست اوردن دارنده
impropriate
U
بدست عام دادن
retrieved
U
دوباره بدست اوردن
get back
U
دوباره بدست اوردن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
wins
U
بدست اوردن تحصیل کردن
win
U
بدست اوردن تحصیل کردن
the tule of thumb
U
قاعدهای که از تجزیه بدست اید
resume
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resuming
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
collects
U
بدست آوردن یا دریافت داده
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
bring in
U
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
impetrate
U
با عجز و لابه بدست اوردن
hand to hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
easy money
U
پولی که براحتی بدست اید
entered
U
بدست اوردن قدم نهادن در
handbills
U
اعلانی که بدست مردم میدهند
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
gets
U
بدست اوردن فراهم کردن
handbill
U
اعلانی که بدست مردم میدهند
hand-to-hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
capturing
U
عمل بدست آوردن داده
captures
U
عمل بدست آوردن داده
To know someone blind spots.
U
رگ خواب کسی را بدست آوردن
capture
U
عمل بدست آوردن داده
filthy lucre
U
سودی که بی شرفانه بدست اید
collecting
U
بدست آوردن یا دریافت داده
dime a dozen
<idiom>
U
آسان بدست آمدن ،عادی
getting
U
بدست اوردن فراهم کردن
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
bought
U
خریداری کردن بدست اوردن
encyclicals
U
بدست چند نفر گشته
get
U
بدست اوردن فراهم کردن
circumstantiate
U
قرائن وامارت را بدست اوردن
enters
U
بدست اوردن قدم نهادن در
wellŠwhat of it?
U
چه نتیجهای ازان بدست می اید
enter
U
بدست اوردن قدم نهادن در
availability
U
آنچه به آسانی بدست آید
hardly earned money
U
پول سخت بدست امده
recovering
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
To go round hat in hand .
U
کاسه گدایی بدست گرفتن
encyclical
U
بدست چند نفر گشته
the proceeds of the sale
U
وجوهی که از فروش بدست می اید
recover
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovers
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com