English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
among other things U میان چیزهای دیگر
among others U میان چیزهای دیگر
inter alia U میان چیزهای دیگر
inter alia U میان اشخاص دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
to get a word in edgewise U طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
aliens U دیسک فرمت شده روی سیستم دیگر یا شامل دادهای به فرمتی که قابل خواندن یا فهم نیست
alien U دیسک فرمت شده روی سیستم دیگر یا شامل دادهای به فرمتی که قابل خواندن یا فهم نیست
bumf U اسناد شامل اطلاعات دستورالعمل چیزی
subtend U در زیر چیزی بسط یافتن شامل بودن
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
interleave U در میان چیزی جادادن
interposition U چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
impacted U کارگذاشته شده میان چیزی گیر کرده
data interchange format U استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
interregnums U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnum U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
Apple Key U کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
lose U نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses U نداشتن چیزی دیگر پس از این
to p on one thing to another U چیزی را به چیز دیگر انداختن
exchanges U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging U دادن چیزی به جای چیز دیگر
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
exchanged U دادن چیزی به جای چیز دیگر
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
intruder U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
intruders U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
She turned the conversation to another subject. U او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
substitution U جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
exchange U دادن چیزی به جای چیز دیگر
superimpose U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
alternative U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternatives U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
shares U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
substituted U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
changer U وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
shared U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
superimposing U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
share U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
substitute U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
factors U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factor U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
to lose track [of] U فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
Mother-daughter boteh design U طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
implicit function U معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
futtock U میان چوب میان تیر
intervenient U در میان اینده واقع در میان
plene administravit U بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
transform U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforming U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transformed U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforms U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
dependent U غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
width U اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
far-reaching U شامل
in- U شامل
covering U شامل
sweeping U شامل
comprising U شامل
Inc U شامل
including U شامل
in U شامل
self inclusive U شامل
containing U شامل
inclusive U شامل
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
comprised U شامل بودن
engirdle U شامل بودن
embraced U شامل بودن
embracing U شامل بودن
retrospect U شامل گذشته
embraces U شامل بودن
embrace U شامل بودن
trinomial U شامل سه نام
engird U شامل بودن
comprise U شامل بودن
ineligible U شامل نشدنی
applying U شامل شدن
bimillenary U شامل دوهزار
comprises U شامل بودن
do with <idiom> U شامل شدن
butyric U شامل کره
butyraceous U شامل کره
apply U شامل شدن
includible U شامل کردنی
includable U شامل کردنی
excluding U شامل نشدن
applies U شامل شدن
inclusive or U یای شامل
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
plenaries U شامل تمام اعضاء
plenary U شامل تمام اعضاء
across the board U شامل تمام طبقات
encompass U شامل بودن دربرگرفتن
excludes U شامل نشدن یا جداشدن
exclusion U عمل شامل نشدن
exclude U شامل نشدن یا جداشدن
encompassed U شامل بودن دربرگرفتن
encompasses U شامل بودن دربرگرفتن
encompassing U شامل بودن دربرگرفتن
exhaustive U شامل تمام جرئیات
ex post facto U شامل اصول گذشته
terraqueous U شامل خشکی ودریا
intraspecies U شامل گروه بخصوصی
intraspecific U شامل گروه بخصوصی
over all U شامل همه چیز
inclusive or gate U دریچه یای شامل
exclusive U آنچه شامل نمیشود
retroact U شامل گذشته شدن
echaustive U شامل همهء جزئیات
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
apodictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
entailing U شامل بودن فراهم کردن
defensive U منطقه دفاعی شامل دروازه
tetraethyl U شامل چهاردسته اتیل در هرملکول
tetrahydrate U ترکیب شیمیایی شامل چهارمولکول اب
all round U کاملا شامل هر چیز یا هرکس
interfaces U که شامل : کانال ورودی /خروجی
contained U شامل بودن خودداری کردن
entails U شامل بودن فراهم کردن
entailed U شامل بودن فراهم کردن
fullest U کامل یا شامل همه چیز
contains U شامل بودن خودداری کردن
tenementary U شامل ملک استیجاری اپارتمانی
interface U که شامل : کانال ورودی /خروجی
gnomic U شامل پند و ضرب المثل
entail U شامل بودن فراهم کردن
Is breakfast included? U آیا شامل صبحانه هم میشود؟
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
with average U شامل خسارات خصوصی وجزئی
thetic U وابسته به یا شامل پایان نامه
thetical U وابسته به یا شامل پایان نامه
apodeictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
toffee U اب نبات شامل شکر زردوشیره
toffees U اب نبات شامل شکر زردوشیره
toffy U اب نبات شامل شکر زردوشیره
contain U شامل بودن خودداری کردن
full U کامل یا شامل همه چیز
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
english sonnet U غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
except U مکان دهی و ادغام شامل نیست
twinkle box U دستگاه ورودی شامل حس کنندههای نوری
turkic U زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
turki U زبانهای ترکی شامل جغتایی وعثمانی
interactive U قالبها و خصوصیات فرد را شامل میشود
applying U درخواست کردن شامل حال بودن
this proverb is not a to him U این مثل شامل حال اونیست
applies U درخواست کردن شامل حال بودن
motorola U سازنده تجهیزات الکترونیکی شامل ریزپردازنده ها
sclav ect U عضو نژادی که شامل مردم خاوراروپاباشد
apply U درخواست کردن شامل حال بودن
interactive U سازمان تخصصی که موضوعاتی شامل زبان نویسنده
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com