English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
area search U کاوش منطقه با دیدبانی بصری کاوش منطقهای
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
delving U کاوش کردن
pry U کاوش کردن
scan U کاوش کردن
surveillance U کاوش کردن
scanned U کاوش کردن
delve U کاوش کردن
delved U کاوش کردن
delves U کاوش کردن
probe U کاوش کردن
probed U کاوش کردن
probes U کاوش کردن
pried U کاوش کردن
to search after U کاوش کردن
to browse through U کاوش کردن
pries U کاوش کردن
to rummage U کاوش کردن
scans U کاوش کردن
prog U کاوش کردن
ferrets U کنجکاوی کردن کاوش
ransacks U زیاد کاوش کردن
scavenge U در آشغال کاوش کردن
scavenge U در اشغال کاوش کردن
manage grab U در آشغال کاوش کردن
ferret U کنجکاوی کردن کاوش
scavenges U در اشغال کاوش کردن
searchingly U کاوش کردن زمین
ransacked U زیاد کاوش کردن
scavenged U در اشغال کاوش کردن
searched U کاوش کردن زمین
searches U کاوش کردن زمین
ransacking U زیاد کاوش کردن
ransack U زیاد کاوش کردن
search U کاوش کردن زمین
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
to have something U چیزی داشتن
to have something at one's disposal U چیزی داشتن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to believe in something U به چیزی اعتقاد داشتن
to look forward to something U انتظار چیزی را داشتن
to disagree [or be in disagreement] [on something/about something] U بر سر چیزی اختلاف داشتن
to have an appetite for something U اشتها به چیزی داشتن
To be interested in ( keen on ) some thing . U به چیزی علاقه داشتن
to have something in reserve U چیزی درچنته داشتن
look forward U انتظار چیزی را داشتن
to live through something U طاقت چیزی را داشتن
To be used (accustomed) to something. U به چیزی عادت داشتن
to havealiking for anything U ذوق چیزی را داشتن
to have experience in something U آزمودگی در چیزی داشتن
to take an i. in something U به چیزی دلبستگی داشتن
to believe in somebody [something] U اطمینان داشتن به کسی [چیزی]
cry out for <idiom> U شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
have something up one's sleeve <idiom> U چیزی سری نگه داشتن
To be biased (prejudiced). U درمورد چیزی تعصب داشتن
up to someone to do something <idiom> U مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to be into somebody [something] <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
To have a fancy for something . U هوای چیزی را درسر داشتن
swear by <idiom> U کاملا از چیزی اطمینان داشتن
keep something at bay <idiom> U [چیزی را دور نگاه داشتن]
to make of something U در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
to have a limit [of up to something] U [تا] به حد [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to have a maximum limit [of something] U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
exploring U اکتشاف کردن کاوش کردن
dig U کاوش کردن فرو کردن
digs U کاوش کردن فرو کردن
explores U اکتشاف کردن کاوش کردن
explored U اکتشاف کردن کاوش کردن
explore U اکتشاف کردن کاوش کردن
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
probes U کاوش
search U کاوش
searched U کاوش
probe U کاوش
dig U کاوش
digs U کاوش
searches U کاوش
probed U کاوش
analysis U کاوش
probing U کاوش
penetration U کاوش
searchingly U کاوش
excavation U کاوش
perquisition U کاوش
exploration U کاوش
surveillance U کاوش
inexplorable U کاوش ناپذیر
area search U کاوش منطقه
antisubmarine search U کاوش ضد زیردریایی
prying U کاوش کننده
electrical prospecting U کاوش الکتریکی
exploratory drive U سائق کاوش
random number seed U کاوش تصادفی
linear probing U کاوش خطی
exploration U کاوش اکتشاف
researching U کاوش پژوهیدن
analysis U تحلیل کاوش
researches U کاوش پژوهیدن
researched U کاوش پژوهیدن
prober U کاوش کننده
research U کاوش پژوهیدن
geophysical prospecting U کاوش ژئوفیزیکی
unsearchable U کاوش ناپذیر
sector of search U منطقه کاوش
unsought U کاوش نشده
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
surveys U بررسی کاوش منطقه
rummaged U کاوش بازرس کشتی
survey U بررسی کاوش منطقه
rummage U کاوش بازرس کشتی
surveyed U بررسی کاوش منطقه
rummages U کاوش بازرس کشتی
rummaging U کاوش بازرس کشتی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
inserted grouping U میدان دید مخلوط رادار منطقه کاوش مختلط
infrared resolution U تجزیه و تحلیل و کاوش هدف با عکاسی مادون قرمز
intercepting search U کاوش برای رهگیری هوایی تجسس با رادار به منظوررهگیری
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com