Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to live through something
U
چیزی را تحمل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to have your share of something
[negative]
U
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
Other Matches
too much of a good thing
U
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
endures
U
تحمل کردن
endured
U
تحمل کردن
stand
U
تحمل کردن
suffers
U
تحمل کردن
endure
U
تحمل کردن
to give support to
U
تحمل کردن
thole
U
تحمل کردن
lie down under
U
تحمل کردن
sustain
U
تحمل کردن
undergoes
U
تحمل کردن
withstanding
U
تحمل کردن
withstand
U
تحمل کردن
tolerated
U
تحمل کردن
dree
U
تحمل کردن
support
U
تحمل کردن
tolerates
U
تحمل کردن
tolerating
U
تحمل کردن
dure
U
تحمل کردن
to bear out
U
تحمل کردن
experience
U
تحمل کردن
experiences
U
تحمل کردن
experiencing
U
تحمل کردن
keep up
U
تحمل کردن
undergoing
U
تحمل کردن
undergone
U
تحمل کردن
undergo
U
تحمل کردن
tolerate
U
تحمل کردن
sit down under
U
تحمل کردن
abhide
U
تحمل کردن
vasbyt
U
تحمل کردن
sustains
U
تحمل کردن
suffer
U
تحمل کردن
sustained
U
تحمل کردن
suffered
U
تحمل کردن
put up with
U
تحمل کردن
bide
U
تحمل کردن
withstands
U
تحمل کردن
withstood
U
تحمل کردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
stomachs
U
اشتها تحمل کردن
stomach
U
اشتها تحمل کردن
stomaching
U
اشتها تحمل کردن
stomached
U
اشتها تحمل کردن
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
forcing
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
comport
U
جور بودن تحمل کردن
bears
U
تاب اوردن تحمل کردن
to suffer a loss
U
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
forborne
U
دست برداشتن تحمل کردن
comported
U
جور بودن تحمل کردن
stick
U
پیچ درکار تحمل کردن
comports
U
جور بودن تحمل کردن
to sustain a loss
U
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to champ the bit
U
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comporting
U
جور بودن تحمل کردن
bear
U
تاب اوردن تحمل کردن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
have half a mind
<idiom>
U
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to stand the racket
U
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
brooking
U
تحمل کردن سازش کردن
brooked
U
تحمل کردن سازش کردن
brooks
U
تحمل کردن سازش کردن
bear
U
تقبل کردن تحمل کردن
bears
U
تقبل کردن تحمل کردن
brook
U
تحمل کردن سازش کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
good humor
U
تحمل
toleration
U
تحمل
endurance
U
تحمل
tolerance
U
تحمل
tolerances
U
تحمل
passiveness
U
تحمل
longanimity
U
تحمل
enduringness
U
تحمل
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
tolling
U
تحمل خسارت
good humouredly
U
با صبر و تحمل
sustainable
U
قابل تحمل
weather
U
تحمل یابرگزارکردن
supportable
U
قابل تحمل
forbore
U
تحمل کرد
weathers
U
تحمل یابرگزارکردن
toll
U
تحمل خسارت
weathered
U
تحمل یابرگزارکردن
bearing capacity
U
قدرت تحمل
bearing capacity
U
گنجایش تحمل
fault tolerance
U
تحمل نقص
tolerator
U
تحمل کننده
forbearance
U
تحمل امساک
bearable
U
تحمل پذیر
beyond bearing
U
غیرقابل تحمل
beyond bearing
U
تحمل ناپذیر
insupportable
U
تحمل ناپذیر
take it
<idiom>
U
تحمل مشکلات
intolerance
U
عدم تحمل
intolerable
U
تحمل ناپذیر
abiding
U
تحمل کننده
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
تحمل ناپذیر
insufferable
U
تحمل ناپذیر
defrayal
U
تحمل هزینه
expected time
U
زمان تحمل
frustration tolerance
U
تحمل ناکامی
impassibility
U
تحمل ناپذیری
tolls
U
تحمل خسارت
intolerability
U
تحمل ناپذیری
intolerancy
U
عدم تحمل
unbearably
U
تحمل ناپذیر
endurable
U
تحمل پذیر
unbearable
U
تحمل ناپذیر
intolerableness
U
تحمل نا پذیری
sufferable
U
تحمل پذیر
bearing capacity
U
فرفیت تحمل
tolerable
U
تحمل پذیر
tolerable
U
قابل تحمل
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
U
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudges
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
U
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
intolerantly
U
بدون تحمل متعصبانه
unsustainable
<adj.>
U
غیر قابل تحمل
breaking load
U
حداکثر تحمل بار
intolerable
U
غیر قابل تحمل
insufferably
U
بطور تحمل ناپذیر
insupportably
U
بطور تحمل ناپذیر
tolerances
U
حدود قابل تحمل
tolerably
U
بطور قابل تحمل
taxpaying capacity
U
تحمل کل بار مالیات
stress tolerance
U
تحمل فشار روانی
tolerance
U
حدود قابل تحمل
intolerably
U
بطور تحمل ناپذیر
gameness
U
طاقت تحمل مصائب
bearingly
U
از روی تحمل و بردباری
fault tolerance
U
قدرت تحمل نقص
borne
U
تحمل کرده یاشده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
U
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
set loose
<idiom>
U
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pull off something
[contract, job etc.]
U
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
to pirate something
U
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise
U
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
ties
U
عضو تحمل کننده کشش
insufferable
U
تن در ندادنی غیر قابل تحمل
tie
U
عضو تحمل کننده کشش
bete noire
U
ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
smooth something over
<idiom>
U
بهتریا قابل تحمل تر شدن
(can't) stand
<idiom>
U
تحمل نکردن،دوست نداشتن
tail boom
U
پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
bearing
U
قسمت تحمل کننده بار
i am out of p with it
U
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
at the top of one's bent
U
تا انجا که می توان تحمل کرد
valuate
U
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com