Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to invite tenders for something
U
چیزی را به مزایده گذاشتن
to advertise for bids
U
چیزی را به مزایده گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
put up to auction
U
به مزایده گذاشتن
high tender
U
به مزایده گذاشتن
bids
U
به مناقصه یا مزایده گذاشتن
bid
U
به مناقصه یا مزایده گذاشتن
to advertise for bids
U
چیزی را به مناقصه گذاشتن
to put something into cold storage
<idiom>
U
چیزی را به کنار گذاشتن
to invite tenders for something
U
چیزی را به مناقصه گذاشتن
to put something on the shelf
<idiom>
U
چیزی را به کنار گذاشتن
To leave something hanging.
U
چیزی رابلاتکلیف گذاشتن
crutches
U
دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
crutch
U
دوشاخه زیر چیزی گذاشتن
to weather something
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
play a legal trick
U
کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
To give it an appearance ( a semblance ) of leagality . To ligitimize something .
U
کلاه شرعی سر چیزی گذاشتن
To put a price on something .
U
روی چیزی قیمت گذاشتن
to impinge on something
U
تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
to sow the seeds of something
U
تخم چیزی راکاشتن بنیادچیزی را گذاشتن
impacts
U
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
impact
U
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
to put something at somebody's disposal
U
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
to weather something in winter
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
underrating
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
hereditaments
U
هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
let go
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
auctioning
U
مزایده
auction
U
مزایده
public sale
U
مزایده
auctioned
U
مزایده
tendered
U
مزایده
tender
U
مزایده
auctions
U
مزایده
tenderest
U
مزایده
tendering
U
مزایده
high tender
U
مزایده
high bids
U
مزایده
bidding
U
مزایده
auctioneer
U
متصدی مزایده
biddability
U
مزایده شدنی
tender
U
مناقصه مزایده
appeal for tenders
U
درخواست مزایده
auction sale
U
مزایده فروش
bid
U
مناقصه مزایده
tendered
U
مناقصه مزایده
bids
U
پیشنهاد مزایده
highest bidder
U
برنده مزایده
bid
U
پیشنهاد مزایده
tenderest
U
مناقصه مزایده
tendering
U
مناقصه مزایده
auctioneers
U
متصدی مزایده
bids
U
مناقصه مزایده
sell by auction
U
به مزایده فروختن
outcries
U
حراج مزایده
invitation to tender
U
دعوت به مزایده
outcry
U
حراج مزایده
tenderest
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tendering
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
licit
U
فروش ازطریق مزایده
tender
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
bidding
U
پیشنهاد مزایده کردن
tendered
U
پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
auction of rug
U
حراج و مزایده فرش
by tender
U
از طریق مزایده یا مناقصه
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
invite to tender
U
دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
tenderer
U
پیشنهاد دهنده در مزایده یامناقصه
bid bond
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
bid bond
U
ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
call for tender
U
برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
tenderer
U
شرکت کننده در مزایده یامناقصه
tender bond
U
ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
tender guarantee
U
ضمانت شرکت در مزایده یامناقصه
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
selling race
U
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
bids
U
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
bid
U
خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
reserve price
U
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
(a) case in point
<idiom>
U
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
question answer
U
در صف گذاشتن
run home
U
جا گذاشتن
lays
U
گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
placements
U
گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
lets
U
گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
place
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
placing
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
lay
U
گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
placement
U
گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
leave
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
load
U
گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
putting
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com