English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
to lose something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
interpretation U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
make do with something U با چیزی تا کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
to reason out something U چیزی را حل کردن
make something do U با چیزی تا کردن
deducts U کم کردن چیزی از کل
to smell at something U چیزی را بو کردن
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
deduct U کم کردن چیزی از کل
to work out something U چیزی را حل کردن
fill U پر کردن چیزی
deducted U کم کردن چیزی از کل
fills U پر کردن چیزی
deducting U کم کردن چیزی از کل
to cut something U چیزی را کم کردن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
demystify U سر چیزی را برطرف کردن
demystifying U سر چیزی را برطرف کردن
to make r. after something U چیزی را جستجو کردن
to make something U چیزی را درست کردن
preparations U آماده کردن چیزی
preparation U آماده کردن چیزی
to avoid something U دوری کردن از [چیزی]
to mull over something U بازاندیشی کردن چیزی
to tip something [British E] U ته نشین کردن چیزی
to deny somebody something U چیزی را از کسی رد کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
to refuse somebody something U چیزی را از کسی رد کردن
to think over something U بازاندیشی کردن چیزی
to reason out something U چیزی رامعین کردن
demystifies U سر چیزی را برطرف کردن
demystified U سر چیزی را برطرف کردن
to r. at something U از چیزی ناله کردن
replace U چیزی را تعویض کردن
replaced U چیزی را تعویض کردن
replaces U چیزی را تعویض کردن
replacing U چیزی را تعویض کردن
simplifying U ساده تر کردن چیزی
to sweeten something U چیزی را شیرین کردن
to fall across anything به چیزی تصادف کردن
to obtain something U فراهم کردن چیزی
to obtain something U کسب کردن چیزی
To give up (overlook)something. U از چیزی صرفنظر کردن
to endeavor after anything در پی چیزی کوشش کردن
mean U مشخص کردن چیزی
meaner U مشخص کردن چیزی
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
to agree on something U سازش کردن با چیزی
to touch something U لمس کردن چیزی
To spit at someone (something). U بکسی (چیزی ) تف کردن
meanest U مشخص کردن چیزی
premise U چیزی را فرض کردن
assume U چیزی را فرض کردن
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
evaluate U چیزی رامعین کردن
evaluated U چیزی رامعین کردن
evaluates U چیزی رامعین کردن
try (something) out <idiom> U امتحان کردن(چیزی)
evaluating U چیزی رامعین کردن
endow U چیزی راوقف کردن
speak out <idiom> U دفاع کردن از چیزی
presume U چیزی را فرض کردن
To give the meaning of something . to interpret something . U چیزی را معنی کردن
clean U تمیز کردن چیزی
cleaned U تمیز کردن چیزی
cleanest U تمیز کردن چیزی
cleans U تمیز کردن چیزی
To devour something . U چیزی را یک لقمه کردن
endowing U چیزی راوقف کردن
to take apart something U چیزی را از هم جدا کردن
to take apart something U چیزی را از هم باز کردن
simplify U ساده تر کردن چیزی
to lay stress on something U چیزی راتاکید کردن
fill up U کاملاگ پر کردن چیزی
palletize U چیزی را حمل کردن
simplifies U ساده تر کردن چیزی
to protest against something U به چیزی اعتراض کردن
to ensure something U تضمین کردن [چیزی]
to put [place] credence in something U به چیزی باور کردن
to give credence to something U به چیزی باور کردن
to make something clear U چیزی را روشن کردن
to book something U چیزی را رزرو کردن
to ensure something U تامین کردن [چیزی]
to put [place] credence in something U به چیزی اعتقاد کردن
to give credence to something U به چیزی اعتقاد کردن
to ensure something U مراقبت کردن در [چیزی]
to get [hold of] something U فراهم کردن چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com