Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
I'd like a shampoo for normal hair.
من یک شامپو برای موهای معمولی میخواهم.
I'd like a shampoo for dry hair.
من یک شامپو برای موهای خشک میخواهم.
I'd like a shampoo for greasy hair.
من یک شامپو برای موهای چرب میخواهم.
I'd like to reserve a table for 5.
میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
grog
U
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
bonked
U
خوردن سر به چیزی
bonking
U
خوردن سر به چیزی
bonks
U
خوردن سر به چیزی
run into (something)
<idiom>
U
به چیزی خوردن
bonk
U
خوردن سر به چیزی
to refresh oneself
U
چیزی خوردن
bonks
U
صدای خوردن چیزی به سر
run down
<idiom>
U
به چیزی خوردن وخوردشدن
bonk
U
صدای خوردن چیزی به سر
guttle
U
حریصانه چیزی خوردن
to swear by something
U
به چیزی قسم خوردن
bonking
U
صدای خوردن چیزی به سر
swear on
U
سوگند به چیزی خوردن
eat one's heart out
U
غصه چیزی را خوردن
bonked
U
صدای خوردن چیزی به سر
to i. on something
U
به چیزی خوردن یا تصادف کردن
bonk
U
صدای خوردن کله به چیزی
scrunch
U
صدای بهم خوردن چیزی
bonked
U
صدای خوردن کله به چیزی
scrunched
U
صدای بهم خوردن چیزی
scrunching
U
صدای بهم خوردن چیزی
bonking
U
صدای خوردن کله به چیزی
scrunches
U
صدای بهم خوردن چیزی
bonks
U
صدای خوردن کله به چیزی
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
lapped
U
لیس زدن با صدا چیزی خوردن
swinge
U
تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
lap
U
لیس زدن با صدا چیزی خوردن
to bump
[into]
U
برخورد کردن
[بهم خوردن ]
[با کسی یا چیزی]
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to swear tre sonagainstany one
U
سوگند برای خیانت بکسی خوردن
to sorrow for any one
U
برای کسی غصه خوردن یا غمگین شدن
chopsticks
U
میلههای عاج یا چوبی که چینی ها برای خوردن برنج از ان استفاده میکنند
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
sealsking
U
نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
to grieve over anything
U
برای چیزی
munchies
[Colloquial]
U
غذای برای ریز ریز خوردن
[مانند تخمه یا پسته]
requests
U
تقاضا برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
requesting
U
تقاضا برای چیزی
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
to play a good knife and fork
U
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag
U
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
I'd like ...
من ... را میخواهم.
I'd like a ...
من یک ... میخواهم.
I'd like ...
من ... میخواهم.
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
iam inclined to think
U
میخواهم بگویم
i am in a hurry for it
U
زود میخواهم
I'd like some orange juice.
من آب پرتقال میخواهم.
I'd like a dye.
من رنگ مو میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
I'd like some hair gel.
من کمی ژل مو میخواهم.
I'd like some ...
من کمی ... میخواهم.
I'd like some ...
من مقداری ... میخواهم.
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
I'd like a double room
U
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
I'd like breakfast, please.
لطفا صبحانه میخواهم.
an inceptive
U
یعنی میخواهم لرزکنم
I'd like a sinlge room.
من یک اتاق یک نفره میخواهم.
I'd like a shave.
میخواهم ریشم را بزنم.
Fine, I will take it.
خوب من اتاق را میخواهم.
I will be staying a few days
U
من میخواهم یک هفته بمانم.
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
I'd like to pay.
میخواهم پرداخت کنم.
I'd like some soup.
من مقداری سوپ میخواهم.
I'd like a room with bath.
من یک اتاق با حمام میخواهم.
i wish to stay here
U
میخواهم اینجا بمانم
I'd like a face-pack.
من ماسک صورت میخواهم.
I want full insurance.
من با بیمه کامل میخواهم.
I need them tonight.
من آنها را امشب میخواهم.
i beg leave to say
U
اجازه میخواهم بگویم
I need them today.
من آنها را امروز میخواهم.
I'd like some coffee.
من یه مقدار قهوه میخواهم.
i express my regret for it
U
پوزش میخواهم که چنین شد
I'd like a room with twin beds.
من یک اتاق با دو تخت میخواهم.
i want you to go
U
میخواهم شما بروید
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
I will be staying a month
U
من میخواهم یک ماه بمانم.
I'd like a dessert, please.
لطفا دسر میخواهم.
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
Would you like something to drink?
<idiom>
U
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
I need them before friday.
من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
I'd like a cup of coffee, please.
لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
I'd like a shampoo and set.
شامپو و خشک کردن میخواهم.
I'd like a shave.
میخواهم صورتم را اصلاح کنم.
i beg your pardon
U
پوزش میخواهم معذرت می خواهم
I'd like to hire a car.
من میخواهم یک اتومبیل اجاره کنم.
I'd like a double bed room.
من یک اتاق با یک تخت دو نفره میخواهم.
I will be staying a few days
U
من میخواهم چند روزی بمانم.
I want one of these please.
لطفا من یکی از اینها را میخواهم.
I'd like some small change.
من قدری پول خرد میخواهم.
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
to not give a damn about something
[somebody]
U
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
rain check
<idiom>
U
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
On the recent developments he had nothing to say.
U
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com