English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov. <proverb> U چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
Every thing is good in its season. <proverb> U که هر چیزى به جاى خویش نیکوست.
All that glitters is not gold . <proverb> U هر چیزى که مى درخشد طلا نیست.
No gain without pain. <proverb> U بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
A thing you dont want is dear at any price. <proverb> U چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
Ill got ill used. <proverb> U چیزى که از راه نامشروع بدست آید خیر ندارد .
neither he nor i see it U نه من انرامی بیند نه من
The thirsty dreams of water . <proverb> U تشنه در خواب آب مى بیند .
there is nothing like leather U هر که نقش خویشتن بیند دراب
He has poor (bad)eyesight. U چشمش خوب نمی بیند
The cat dreams of mice. <proverb> U گربه در خواب موش بیند.
Spare when you are young, and spend when you are old. <proverb> U در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
program manager U بخش اصلی ویندوز که کابر می بیند
see if he is still there U به بیند او هنوز انجا است یانه
Given the water ,he is a good swimmer . <proverb> U آب نمى بیند والا شناگر قابلى است .
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
periscopic lens U شیشه عدسی که بوسیله ان انسان مستواندچیزهای دورترازچشم رس راهم به بیند
edge detection U اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
One madman is pleased to see another . <proverb> U دیوانه چو دیوانه بیند خوشش آید.
prize fighting U زد و خورد
passage of arms U زد و خورد
encountering U زد و خورد
punch-up U زد و خورد
ate U خورد
encounters U زد و خورد
encountered U زد و خورد
encounter U زد و خورد
feeds U خورد
feed U خورد
engagement U زد و خورد
punch-ups U زد و خورد
feedback U پس خورد
engagements U زد و خورد
pulverizer U خورد کننده
squish U خورد کردن
the timber warped U تیرپیچ خورد
passage at arms U زدو خورد
self absorbed U در خورد فرورفته
to rub a thing in U چیزیرا خورد
to sinister in U خورد رفتن
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
eating U خورد و خوراک
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
pin feed U خورد سنجاقی
regulating slack U خورد دادن
parallel feed U خورد موازی
face down feed U خورد رو به پایین
feedback U باز خورد
card feed U خورد کارت
cross feed U خورد متقابل
face up feed U خورد رو به بالا
feedback circuit U مدار پس خورد
drank U نوشابه خورد
he drank himself to death U خورد که مرد
misfeed U سوء خورد
melec U زدو خورد
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
drank U عرق خورد
drank U خورد سرکشید
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
diners U کسی که شام می خورد
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
diner U کسی که شام می خورد
warfare U نزاع زدو خورد
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
whang U صدای بر خورد دو جسم
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
He swore to having paid for the goods . U قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He swore off smoking cigarettes . U قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
half volley U پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree. U او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
to interlock levers U اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake U نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses U توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift. U این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
my words hurt his feelings U سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
berber knot U گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
perjurer U کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
that will not serve ourp U این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
you shall rue it U از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif U طرح گل مملینگ [این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design U طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com