English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plexus U چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
writhen U درهم پیچیده
intricate design U نقش پیچیده، درهم و مشکل
hassock U کلاله علف درهم پیچیده
plexiform U شبیه خزههای درهم پیچیده
hassocks U کلاله علف درهم پیچیده
mashing U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwines U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined U درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach U درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwine U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining U درهم بافتن درهم بافته شدن
cisc U مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
cluttered U درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters U درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutter U درهم ریختگی درهم وبرهمی
labyrinth U پیچیدگی
torility U پیچیدگی
torsion U پیچیدگی
intricacy U پیچیدگی
intricacies U پیچیدگی
intorsion U پیچیدگی
intortion U پیچیدگی
refractile U پیچیدگی
reconditeness U پیچیدگی
volution U پیچیدگی
furls U پیچیدگی
perpexity U پیچیدگی
furling U پیچیدگی
furled U پیچیدگی
complexities U پیچیدگی
complexity U پیچیدگی
furl U پیچیدگی
knottiness U پیچیدگی
wryness U پیچیدگی
labyrinths U پیچیدگی
compiexity U پیچیدگی
cranking U پیچیدگی
cranks U پیچیدگی
elaboration U پیچیدگی
crispness U پیچیدگی
abstruseness U پیچیدگی
anfractuosity U پیچیدگی
distortion U پیچیدگی
distortions U پیچیدگی
complicacy U پیچیدگی
clubfoot U پیچیدگی
cranked U پیچیدگی
convolution U پیچیدگی
complications U پیچیدگی
enswathe U پیچیدگی
convolutions U پیچیدگی
complication U پیچیدگی
crank U پیچیدگی
intervolution U بهم پیچیدگی
intertwist U بهم پیچیدگی
interlacement U بهم پیچیدگی
torsion U پیچیدگی تاب
tactical complication U پیچیدگی تاکتیکی
shearing strain U پیچیدگی برشی
abstrusely U از روی پیچیدگی
unweave U از پیچیدگی دراوردن
dostortion U تغییر شکل پیچیدگی
unsnarl U رفع پیچیدگی و ابهام
laid up in bed U وضع طبیعی راه پیچیدگی
the inevitable U چیزهای عادی
oddment U چیزهای متفرقه
the sublime U چیزهای بلندوعالی
scatterings U چیزهای پراکنده
munch U چیزهای جویدنی
munched U چیزهای جویدنی
inanimate objects U چیزهای بیجان
bygone U چیزهای گذشته
gaudery U چیزهای کم بها
by gone U چیزهای گذشته
cates U چیزهای لذیذ
incidentals U چیزهای کوچک
inflammable substances U چیزهای اتشگیر
inflammables U چیزهای اتشگیر
valuables U چیزهای بهادار
munches U چیزهای جویدنی
munching U چیزهای جویدنی
post matter U چیزهای پستی
trivia U چیزهای بی اهمیت
coconscious U ادراک چیزهای یکسان
to compare oppsites U چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
paleology U دانش چیزهای کهنه
microtomy U بریدن چیزهای ریز
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
impedimenta U چیزهای دست و پا گیر
impediments U چیزهای دست و پاگیر
impediment U چیزهای دست و پاگیر
coconsciousness U ادراک چیزهای یکسان
available amount U مقدار [چیزهای] در دسترس
Well what do you know!Well i never! U بحق چیزهای نشنیده !
inter alia U میان چیزهای دیگر
among other things U میان چیزهای دیگر
among others U میان چیزهای دیگر
byes U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
interposition U چیزی که در میان چیزهای دیگرگذارند
bye U چیزهای کناری یاثانوی فرعی
to i. on particulars U به چیزهای جزئی اهمیت دادن
gimceackery U چیزهای قشنگ وبی مصرف
to compare apples and oranges <idiom> U چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
pretty pretties U چیزهای قشنگ و نادان فریب
microphotography U عکس برداری از چیزهای خرد
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
see things <idiom> U چیزهای غیر واقعی راتصور کردن
She is fond of sweet things. U از چیزهای شیرین ( شیرینی ) خوشش می آید
scrape together <idiom> U پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
luff U قلاب مخصوص بلندکردن چیزهای سنگین
supemundane U بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان
litter U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littered U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
littering U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
bathos U تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
litters U تخته پهن چیزهای غیر ضروری برانکارد
drainer U خشک اندازنده فرفی که اب چیزهای دیگرراخشک میاندازد
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
gutter man U دوره گردیکه چیزهای ارزان وکهنه می فروشد
forklift U ماشین مخصوص بلند کردن چیزهای سنگین
papier U یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
penny-wise and pound-foolish <idiom> U توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object method of teaching U شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
involved U پیچیده
intricate U پیچیده
crabby U پیچیده
perplexing U پیچیده
obscurant U پیچیده
muffled U پیچیده
gordian U پیچیده
intorted U در هم پیچیده
complicated U پیچیده
tangled U پیچیده
jigsaw U پیچیده
in a tangle U پیچیده
jigsaws U پیچیده
wrapped U پیچیده
implex U پیچیده
metaphsical U پیچیده
revolute U پیچیده
crimpy U پیچیده
complexes U پیچیده
sophisticate U پیچیده
deep <adj.> U پیچیده
indirect U پیچیده
abstruse U پیچیده
sigmoid U پیچیده
wreathy U پیچیده
crackly U پیچیده
complex U :پیچیده
complexes U :پیچیده
verticillate U پیچیده
tortile U پیچیده
complex U پیچیده
restiform U پیچیده
I am a great believer in using natural things for cleaning. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
matelote U یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
complicacy U کار پیچیده
twisted strata U لایههای پیچیده
ballast U فرمولهای پیچیده
roll U چیز پیچیده
reel U نخ پیچیده بدورقرقره
reeled U نخ پیچیده بدورقرقره
reeling U نخ پیچیده بدورقرقره
interlaced U بهم پیچیده
convoluted U بهم پیچیده
wound U پیچیده شدن
involute U پیچیده شدن
reels U نخ پیچیده بدورقرقره
wounding U پیچیده شدن
recondite U عمیق پیچیده
ravel U چیز در هم پیچیده
intricately U بطور پیچیده
wounds U پیچیده شدن
rolled U چیز پیچیده
rolls U چیز پیچیده
complicate U پیچیده کردن
complicating U پیچیده کردن
complex multiplet U چندتایی پیچیده
complex system U سیستم پیچیده
complex system U سازگان پیچیده
curly chip U براده پیچیده
complexities U پیچیده شدن
perplexed U مبهوت پیچیده
complexity U پیچیده شدن
perplexingly U بطور پیچیده
convolute U بهم پیچیده
complicates U پیچیده کردن
twisted pair U جفت پیچیده شده
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
unintelligible U پیچیده غیر صریح
complexly U بطور پیچیده یا مخلوط
the matter is perplexed U مطلب پیچیده است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com