English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ruddleman U چوپانی که گوسفندان خود رابا گل اخری رنگ کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jigsaw puzzle U نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
sheep hook U چوپانی
sheepherding U چوپانی
pastoral U چوپانی
shepherd U چوپانی کردن
shepherded U چوپانی کردن
shapherd U چوپانی کردن
eclogue U سرود چوپانی
shepherding U چوپانی کردن
shepherds U چوپانی کردن
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
pastoralism U روش نامه نویسی اسقفی چوپانی
hyksos U نام سلسلهای از پادشاهان مصر که چوپانی میکردند
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
terminals U اخری
ocher U گل اخری
later U اخری
ruddle U گل اخری
closing U اخری
kell U گل اخری
reddle U گل اخری
latter U اخری
yellow ocher U گل اخری
lastmentioned U اخری
last born U اخری
red ochre U گل اخری
terminal U اخری
raddle U گل اخری
red ocher U گل اخری
ochre U گل اخری
sup.latest or last U اخری مرحوم
ochraceous U مانند گل اخری
yellow ocher U رنگ اخری
reddle U گل اخری زدن
yellow ocher U اخری زرد
To bring two persons face to face . U دونفر رابا هم روبروکردن
minium U گل اخری بفرمول 4O3Pb
ocher U با گل اخری رنگ کردن
ochreish U قرمز چون گل اخری
ochre U با گل اخری رنگ کردن
ruddle U گل اخری زدن به قرمز کردن
Handle the boxes with care. U جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
drift bolt U میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
extreme unction U مسح اخری تدهین دم مرگ کاتولیک ها
To do something waveringly. U کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
To speake in great detail. U مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
to ride one's horse to death U اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
I stamped on the spider . U عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
sniveled U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivel U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivels U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
To conduct a meeting in an orderly manner. U جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
sniveling U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
To treat them all alike. (indiscriminately). U همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
snivelled U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelling U اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
hard starboard U ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
to peg out U میخ اخر رابا گوی زدن وبازی رابپایان رساندن
planimeter U دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
pugging U خاک اره یا چیز دیگری که فضایی رابا ان پرکنندتاصدادران نه پیچد
pot pourri U کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
obituarist U کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
tenant by sufference U هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
bioecology U رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
bouffant U پف کرده
tumid <adj.> U پف کرده
puff pastry U پف کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
bloat U پف کرده
gelid U یخ کرده
puffy <adj.> U پف کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
soufflTs U پف کرده
souffles U پف کرده
infusions U دم کرده
unconsciously U غش کرده
puffed <adj.> U پف کرده
infusion U دم کرده
unconscious U غش کرده
off the trail U پی گم کرده
beastby U کرده
turgid <adj.> U پف کرده
souffle U پف کرده
beheld U مشاهده کرده
clarified U صاف کرده
bendon U نیت کرده
fretty U اماس کرده
fubsy U قوز کرده
fucate U رنگ کرده
fecit U درست کرده
farthingale U دامن پف کرده
farcie U دلمه کرده
blubbery U ورم کرده
baggily U بطورباد کرده
grown U رشد کرده
deep rooted U ریشه کرده
distent U ورم کرده
pulled U خشک کرده
strained U صاف کرده
billowy U باد کرده
farci U دلمه کرده
enrooted U ریشه کرده
ghee U کره اب کرده
self taught U تحصیل کرده
they have done their work U را کرده اند
off the track U ازخط پی گم کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
tumid <adj.> U باد کرده
shot U اصابت کرده
shots U اصابت کرده
tumid U اماس کرده
nodular U ورم کرده
turgid <adj.> U باد کرده
protuberant U باد کرده
smoothfaced U صاف کرده
unruffled U ارام کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
testate U وصیت کرده
ventricular U باد کرده
get U کسب کرده
warm infusion U چیز دم کرده
intumescent U اماس کرده
intumescent U باد کرده
in flower U شکوفه کرده
iced ppa U خنک کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
restrained U لگام کرده
tinned U قوطی کرده
wedded U ازدواج کرده
inwrought U از تو کار کرده
it is very easily done U کرده میشود
gets U کسب کرده
getting U کسب کرده
hidden U پنهان کرده
let it be done U کرده شود
puffed out <adj.> U باد کرده
puffed <adj.> U باد کرده
airless U گرفته یا دم کرده
ghi U کره اب کرده
sawn U اره کرده
picked U پاک کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
begotten U تولید کرده
swollen U ورم کرده
grown-ups U رشد کرده
swollen U اماس کرده
overage U کم رشد کرده
fled U فرار کرده
carpeted U فرش کرده
purified U پاک کرده
puffed <adj.> U ورم کرده
inveterate U ریشه کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
chose U انتخاب کرده
whey U شیرچرخ کرده
full-grown U رشدکامل کرده
blown U ورم کرده
full grown U رشدکامل کرده
tumescent U ورم کرده
refined U تمیز کرده
began U شروع کرده
bunged up U باد کرده
fried U سرخ کرده
iced U خنک کرده
risen U طلوع کرده
grown-up U رشد کرده
decorated U زینت کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
rooted U ریشه کرده
sweated U عرق کرده
knotted U ازدحام کرده
mistaken U اشتباه کرده
puffy <adj.> U باد کرده
painted U رنگ کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
educated U تحصیل کرده
deep-rooted U ریشه کرده
indrawn U جذب کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
Now you are picking on me. U حالادیگر به من بند کرده ای
de- U کرده را خنثی کردن
grenadine U مرغ دلمه کرده
fresco a wall U دیوار سفید کرده را
saute U در روغن سرخ کرده
angrier U ورم کرده دژم
angry U ورم کرده دژم
i am f.caught U عجب گیری کرده ام
ingrained U دیرینه ریشه کرده
angriest U ورم کرده دژم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com