Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lope
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
loped
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
lopes
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
loping
U
چهارنعل طبیعی و راحت اسب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
physiographic
U
وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
naturalism
U
فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
canter
U
چهارنعل
canters
U
چهارنعل
gallop
U
چهارنعل
gallops
U
چهارنعل
scampered
U
چهارنعل
galloped
U
چهارنعل
scampering
U
چهارنعل
cantered
U
چهارنعل
scamper
U
چهارنعل
scampers
U
چهارنعل
cantering
U
چهارنعل
canter
U
چهارنعل کوتاه
gallops
U
چهارنعل رفتن
scamper
U
چهارنعل دودیدن
galloping
U
چهارنعل رونده
tantivy
U
برو چهارنعل
cantered
U
چهارنعل کوتاه
canters
U
چهارنعل کوتاه
scampers
U
چهارنعل دودیدن
galloping inflation
U
تورم چهارنعل
scampering
U
چهارنعل دودیدن
gallop
U
چهارنعل رفتن
cantering
U
چهارنعل کوتاه
galloped
U
چهارنعل رفتن
brattle
U
تاخت چهارنعل
scampered
U
چهارنعل دودیدن
rack
U
چهارنعل کوتاه
racked
U
چهارنعل کوتاه
racks
U
چهارنعل کوتاه
wracked
U
چهارنعل کوتاه
wracks
U
چهارنعل کوتاه
feelings indigenous to man
U
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
cantering
U
گامی شبیه چهارنعل
canters
U
گامی شبیه چهارنعل
canter
U
گامی شبیه چهارنعل
cantered
U
گامی شبیه چهارنعل
gallopade
U
چهارنعل روی چهار نعل
slow gait
U
چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
change of leg
U
وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
breaks
U
جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
extending
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
break
U
جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
extends
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
snug
U
راحت
beforehand
U
راحت
cosiest
U
راحت
tranquility
U
راحت
cosier
U
راحت
cosies
U
راحت
cosy
U
راحت
cozier
U
راحت
cozies
U
راحت
ease
U
راحت
cushier
U
راحت
home like
U
راحت
tranquillity
U
راحت
comfort
U
راحت
comforts
U
راحت
comfortable
U
راحت
comforted
U
راحت
comforting
U
راحت
cuddly
U
راحت
placid
U
راحت
convenient
U
راحت
cozy
U
راحت
homelike
U
راحت
cushiest
U
راحت
cushy
U
راحت
easing
U
راحت
cosey
U
راحت
eases
U
راحت
coziest
U
راحت
eased
U
راحت
cosiness
U
راحت
to send to glory
U
راحت کردن
accomodating
U
راحت موافق
aforehand
U
اماده راحت
cozily
U
بطور راحت
breaks
U
راحت باش
commodiously
U
بطور راحت
to be at ease
U
راحت نبودن
break
U
راحت باش
to lie down
U
راحت کردن
couthie
U
راحت ومطبوع
easy circumstances
U
زندگی راحت
lay on your oars
U
راحت باش
snug
U
راحت واسوده
relieve
U
راحت کردن
stand easy
U
در جا راحت باش
relieves
U
راحت کردن
relieving
U
راحت کردن
set at ease
U
راحت کردن
parade rest
U
راحت باش
to take one's rest
U
راحت کردن
straighter
U
راحت مرتب
straight
U
راحت مرتب
straightest
U
راحت مرتب
indolence
U
راحت طلبی
bed of roses
U
وضع راحت
light handed
U
اسان راحت
to set at ease
U
راحت کردن
sportswear
U
لباس راحت
show up
<idiom>
U
راحت دیدن
easy chair
U
صندلی راحت
easy chairs
U
صندلی راحت
Relax!
U
راحت باش!
rests
U
راحت باش
rest
U
راحت باش
wells
U
راحت بسیارخوب
well
U
راحت بسیارخوب
jettisoned
U
از شر چیزی راحت شدن
jettisoning
U
از شر چیزی راحت شدن
jettisons
U
از شر چیزی راحت شدن
halted
U
راحت باش کردن
halts
U
راحت باش کردن
humane killer
U
تپانچه راحت کشی
fall up
U
در جا راحت باش کردن
stand easy
U
در جا راحت باش بایستید
I'm uneasy about it.
U
من باهاش راحت نیستم.
cuddle
U
در بستر راحت غنودن
easy
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
easygoing
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
snugly
U
بطور دنج یا راحت
relaxed
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
ease
U
اسودگی راحت کردن
eased
U
اسودگی راحت کردن
eases
U
اسودگی راحت کردن
easing
U
اسودگی راحت کردن
jettison
U
از شر چیزی راحت شدن
cuddling
U
در بستر راحت غنودن
cuddles
U
در بستر راحت غنودن
cuddled
U
در بستر راحت غنودن
easy-going
<adj.>
U
راحت
[آسان گیر]
halt
U
راحت باش کردن
You neednt worry . Dont bother your head.
U
خیالت راحت باشد
Please make yourself comfortable.
U
لطفا" راحت باشید
dismass
U
به راحت باش رفتن
to take one's ease
U
راحت شدن یا بودن
leave alone
<idiom>
U
راحت گذاشتن (شخصی)
With an easy mind (conscience).
U
با خیال (وجدان ) راحت
accommodatingly
U
بطور موافق راحت
well lodged
U
دارای منزل راحت
to sleep sound
U
خواب راحت یاسنگین رفتن
To set someones mind at ease.
U
خیال کسی را راحت کردن
alights
U
راحت کردن تخفیف دادن
out of one's hair
<idiom>
U
ازشر کسی راحت شدن
easement
U
راحت شدن از درد منزل
cosily
U
بطور راحت بطورگرم ونرم
fall up
U
درجا راحت باش بر هم زدن صف
coil up
U
تجمع ستون در راحت باش
alighting
U
راحت کردن تخفیف دادن
alighted
U
راحت کردن تخفیف دادن
homey
U
راحت واسوده خانه دار
alight
U
راحت کردن تخفیف دادن
pipe down
U
راحت باش دادن ساکت شدن
Dont stand on ceremony.
U
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
I feel relieved because of that issue!
U
خیال من را از این بابت راحت کردی!
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
to sleep like a baby
<idiom>
U
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
She is comfortably off.
U
ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
burke
U
بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
lethal chamber
U
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
This car can hold 6 persons comefortably.
U
دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
no joy without a
U
نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
U
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
U
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
flagging
U
قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
The hotel was home from home .
U
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
visualization
U
تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax.
U
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
user
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
Gezellig
<adj.>
U
دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
users
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
natural bridge
U
پل طبیعی
indigenous
U
طبیعی
physical
U
طبیعی
homebred
U
طبیعی
silvan
U
طبیعی
normal
U
طبیعی
home born
U
طبیعی
natural
U
طبیعی
naturals
U
طبیعی
innate
U
طبیعی
natural foundation
U
پی طبیعی
crude copper
U
مس طبیعی
natural right
U
حق طبیعی
suitcase
U
نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
suitcases
U
نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
managers
U
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
manager
U
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
natural agents
U
عوامل طبیعی
natural asphalt
U
اسفالت طبیعی
natural abundace
U
فراوانی طبیعی
matten of course
U
چیز طبیعی
natural asphalt
U
قیر طبیعی
inartificial
U
طبیعی غیرصنعتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com