English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Many years passed . U چندین سال گذشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
campus environment U محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
communication U پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
multivalent U دارای چندین قدر چندین بنیانی
polygenetic U دارای چندین نیا یا چندین تخم
unforgiving U بی گذشت
amnesty U گذشت
passing U در گذشت
forgiveness U گذشت
forgivingness U گذشت
illiberal U بی گذشت
amnesties U گذشت
forgave U از ... گذشت
forbearingly U با گذشت
uncharitable U بی گذشت
generously U یا گذشت
ungenerous U بی گذشت
big-hearted U با گذشت
forbearing U با گذشت
remissive U گذشت کننده
time span U گذشت زمان
forbearingly U از روی گذشت
time period U گذشت زمان
period/stretch/lapse of time U گذشت زمان
obituary U اگهی در گذشت
obituaries U اگهی در گذشت
remission U گذشت تخفیف
period U گذشت زمان
I had an awful time . U به من خیلی بد گذشت
With passage of time . U با گذشت زمان
waive U گذشت کردن از
it crossed my mind U بخاطری گذشت
it is all up U گذشت ورفت
pardons U امرزش گذشت
waives U گذشت کردن از
lapse U گذشت زمان
forbears U گذشت کردن
with each passing year U با گذشت هر سال
forbear U گذشت کردن
time is up U وقت گذشت
intolerant U بی گذشت متعصب
tolerance U مرز گذشت
tolerances U مرز گذشت
pardoning U امرزش گذشت
time lapse U گاه گذشت
waived U گذشت کردن از
remittal U گذشت پرداخت
lapsing U گذشت زمان
pardon U امرزش گذشت
lapses U گذشت زمان
pardoned U امرزش گذشت
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
last sunday U همین یکشنبه که گذشت
got through (the bill got through the ma U لایحه از مجلس گذشت
We had a very enjoyable time . U به ما خیلی خوش گذشت
the bill got throught the majlis U لایحه از مجلس گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time . U به ما خیلی خوش گذشت
reentry point U نقطه باز گذشت
i was too indulgent to him U زیاد به او گذشت کردم
We had a very rough time. U نه ما خیلی سخت گذشت
My holiday did me a world of good. U درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
close call/shave <idiom> U خطراز بیخ گوشش گذشت
remise U انتقال دادن گذشت کردن
It has been a very enjoyable stay. در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
I stayed in concealment until the danger passed. U خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
we had a good time U خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
snows of yesteryear [water under the bridge] <idiom> U هر چه گذشت گذشته. [غیر قابل تغییراست] [اصطلاح]
rollover U صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
to turn the corner <idiom> U بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
ageing U ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
ten U چندین
multiple U چندین
multifold U چندین
lot U چندین
Several persons ( people ). U چندین تن
multipoint U با چندین خط وط
several U چندین
non uniformal surfacee U سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
remission of taxes U صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
several thousands U چندین هزار
time and again U چندین بار
many a time U چندین بار
manifold copies U چندین نسخه
many books U چندین کتاب
many times U چندین بار
over again U چندین بار
alternates U چندین بار
regularly [often] <adv.> U چندین بار
on any number of occasions <adv.> U چندین بار
oft [archaic, literary] <adv.> U چندین بار
often <adv.> U چندین بار
frequently <adv.> U چندین بار
a lot of times <adv.> U چندین بار
multicolour U با چندین رنگ
alternate U چندین بار
multilineal U دارای چندین خط
manyfold U چندین مرتبه
over and over again U چندین بار
alternated U چندین بار
multivincular U چندین پیوندی
over and over U چندین بار
various U چندتا چندین
many U چندین بسا
on several occasions U در چندین وهله
dozens of times U چندین بار
multivalve U چندین دریچهای
many times <adv.> U چندین بار
for reasons U به چندین دلیل
He received several bullet wounds U چندین تیربه اوخورد
polyphonic U نماینده چندین صدا
multifoliate U دارای چندین برگچه
floscular U مرکب از چندین گلچه
multitasking U اجرای چندین کار
polygastric U دارای چندین معده
end U در انتها یا پس از چندین مشکل
high-rise U ساختمان چندین اشکوبه
multivocal U دارای چندین معنی
variform U دارای چندین شکل
polygenetic U دارای چندین مبدا
multicoloured U دارای چندین رنگ
swarmed U چندین اشکال برنامه
swarms U چندین اشکال برنامه
ends U در انتها یا پس از چندین مشکل
ended U در انتها یا پس از چندین مشکل
cluster-block U چندین طبقه آپارتمان
master keys U کلید چندین قفل
master key U کلید چندین قفل
multi tasking U اجرای چندین کار
swarm U چندین اشکال برنامه
pooh bah U صاحب چندین مقام
integration U انجام چندین عمل با هم
multiplicate U چندین نسخه برداشتن از
multistorey U ساختمان چندین طبقه
A multi-storey building. U ساختمان چندین طبقه
polymerous U دارای چندین جزء
polyphonous U نماینده چندین صدا
cornet a pistons U یکجورسازشیپوری که چندین دکمه دارد
polygenous U از چندین جورخاره درست شده
heteronomous U روینده تحت چندین قانون
multipoint U اتصال چندین باره به یک خط یا یک کامپیوتر
multi disk U مربوط به چندین نوع دیسک
group U جمع اوری چندین چیز با هم
groups U جمع اوری چندین چیز با هم
Several cars collided. U چندین اتوموبیل بهم خوردند
Several pages have been torn out. U چندین صفحه اش پاره شده
broadcast U ارسال داده به چندین گیرنده 2-
groups U جمع کردن چندین وسیله با هم
broadcasts U ارسال داده به چندین گیرنده 2-
skeleton key U کلیدی که چندین قفل را بازکند
skeleton keys U کلیدی که چندین قفل را بازکند
flanker U [یکی از چندین گوشه ساختمان]
group U جمع کردن چندین وسیله با هم
multiplex U ترکیب چندین پیام در یک رسانه ارسال
complicated U با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
i wrote letter a letter U چندین کاغذ پشت سرهم نوشتم
combination U چندین چیز که با هم ترکیب شده اند
Several engineeres were removed from office. U چندین مهندس از کار بر کنار شدند
commoners U متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
paralleling U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
commonest U متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
broadcast U شبکه ارسال داده به چندین دریافت کننده
paralleled U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallel U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
broadcast U پیام یا دادهای که به چندین کاربر ارسال شود
broadcasts U شبکه ارسال داده به چندین دریافت کننده
broadcasts U پیام یا دادهای که به چندین کاربر ارسال شود
arrays U آرایهای از چندین آرایه دو بعدی به صورت موازی
array U آرایهای از چندین آرایه دو بعدی به صورت موازی
parallelled U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
common U متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
bounces U برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
bounce U برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
varriform U دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
manifolder U ماشینی که چندین تسخه باکاغذ بر گردان بر میدارد
parallels U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
manifold writer U ماشینی که چندین نسخه باکاغذ برگردان بر میدارد
bounced U برخورد چندین کلید در اثر تنظیم غلط
parallelling U که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
In for a penny, in for a pound. U آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
She procrastinated until it was too late . U آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
compounds U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
polypary U ساق یا پایهای که چندین مرجان روی ان قرار می گیرند
compounded U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
multi programming U سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
gulp U گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
multi terminal system U سیستمی که چندین ترمینال به یک CPU وصل شده اند
polygenist U کسیکه عقیده داردبشر دارای چندین مبدابوده است
multifunction U ایستگاه کاری که چندین کار می توانند انجام شوند
Hallenkirche U [کلیسایی با چندین راهرو اما بدون پنجره بام]
omnim gatherum U امیختگی چندین چیز باهم توده امیخته جنگ
hall-church U [کلیسایی با چندین راهرو اما بدون پنجره بام]
resource U استفاده از یک منبع در شبکه یا سیستم توسط چندین کاربر
compound U مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
gulps U گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد در نظرگرفته می شوند
bounces U جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
Several people could be accommodated in this room. U چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
parallels U کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com