Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
an inceptive verb
U
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
an inceptive
U
فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
there is nothing like leather
U
هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
clearing house
U
شرکتی که چکها را نقد می نماید
clearing houses
U
شرکتی که چکها را نقد می نماید
incongruously
U
بی ی نکه با هم جور باشدیاتطبیق نماید
pseudoscope
U
شیشهای که کاو را کوژکوژراکاو نماید
signification
U
دلالت
indication
U
دلالت
symbolization
U
دلالت
textual implication
U
دلالت
implication
U
دلالت
implications
U
دلالت
This company guarantees prompt delivery of goods.
U
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
to the echo
U
چنان بلند که تولید انعکاس صدا می نماید
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
imply
U
دلالت داشتن
implying
U
دلالت داشتن
bode
U
دلالت داشتن
implicated
U
دلالت کردن بر
implies
U
دلالت داشتن
implicating
U
دلالت کردن بر
implicates
U
دلالت کردن بر
implicate
U
دلالت کردن بر
signifies
U
دلالت کردن بر
signifies
U
دلالت کردن
signify
U
دلالت کردن بر
denotative of
U
دلالت کننده بر
denotable
U
دلالت کردنی
expessive
U
دلالت کننده
connotative
U
دلالت کننده
implicative
U
دلالت کننده
connotations
U
دلالت ضمنی
connotation
U
دلالت ضمنی
indicative
U
دلالت کننده
implicitness
U
دلالت ضمنی
signifying
U
دلالت کردن بر
signify
U
دلالت کردن
evidentiary
U
دلالت کننده
predicates
U
دلالت کردن
predicated
U
دلالت کردن
predicate
U
دلالت کردن
predicating
U
دلالت کردن
signifier
U
دلالت کننده
indicant
U
دلالت کننده
savorŠetc
U
دلالت کردن
signifying
U
دلالت کردن
to give evdience
U
دلالت کردن
keyth rope system
U
شبکه زیرزمینی که زهکشهاخط بزرگترین شیب را قطع نماید
line of sight
U
خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
it savours of revenge
U
دلالت بر انتقام میکند
prime implicant
U
عمده دلالت کننده
implies
U
دلالت ضمنی کردن بر
connote
U
دلالت ضمنی کردن بر
foreshown
U
از پیش دلالت کردن بر
imply
U
دلالت ضمنی کردن بر
implying
U
دلالت ضمنی کردن بر
nomothetes
U
کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
consulage
U
هزینهای که کنسول گری جهت تایید صورتحساب دریافت می نماید
chartered
U
بین افراد دلالت کند
express
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
betoken
U
دلالت کردن بر دال بر امری
expresses
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
expressed
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
charter
U
بین افراد دلالت کند
index number
U
عددی که دلالت برحجم کند
chartering
U
بین افراد دلالت کند
expressing
U
دلالت کردن بر فهماندن صریح
charters
U
بین افراد دلالت کند
suggestive
U
دلالت کننده وسوسه امیز
bits
U
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
leadsman
U
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
bit
U
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
why i think i can
U
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
d. letter
U
حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
free carrier
U
یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
appropriation
U
در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
he should better to led than
U
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
Big Brother
U
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
gurantee period
U
مدت زمانیکه قبل از تحویل نهائی پیمانکار ساختمانی موفف است خسارات ساختمان رارفع نماید
cons
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
conned
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
conning
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
con
U
در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
center of gyration
U
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
kelly
U
قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
in the event that
U
چنانکه
as
U
چنانکه
how
U
چنانکه
so that
U
چنانکه
prettily
U
چنانکه زیبانماید
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
dilatorily
U
چنانکه پرشود
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
as is well known
U
چنانکه مشهور
proper
U
چنانکه شایدوباید
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
so to speak
U
چنانکه گویی
admissibleness
U
چنانکه روا
insolubly
U
چنانکه اب نشود
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
as it deserves
U
چنانکه باید
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
meetly
U
چنانکه باید و شاید
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
meetly
U
چنانکه در خور باشد
medially
U
چنانکه درمیان باشد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
according as
چنانکه بدان سان که
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
interminably
U
چنانکه تمام نشود
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
funnily
U
چنانکه خنده اورد
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
fiscal drag
U
اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
endorser
U
پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید
line of vision
U
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
equitable mortgage
U
بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد
damage feasant
U
درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
dying declarations
U
در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
penitentially
U
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
sententiously
U
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
contemptibly
U
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
exhaustively
U
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
inscrutably
U
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
inerrably
U
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
paradoxically
U
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
invidiously
U
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
functionally
U
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com