Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medially
U
چنانکه درمیان باشد
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
meetly
U
چنانکه در خور باشد
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
contemptibly
U
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically
U
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
nutritiously
U
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
nutritively
U
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
maritally
U
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
portentously
U
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly
U
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
out of range
U
که خارج از حد سیستم باشد
overt act
U
عملی که در عالم خارج محسوس باشد
outside art
U
[هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
exogenous
U
مسئلهای که از خارج یک سیستم اقتصادی ناشی شده باشد
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
mysticism
U
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
out of bond
U
کالاهایی که پس از پرداخت حقوق گمرکی ازمحوطه گمرک خارج شده باشد
scissoring
U
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
reserve price
U
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
level-headed
U
معقول
within reason
<idiom>
U
معقول
wise
U
معقول
wiser
U
معقول
conscionable
U
معقول
objective
U
معقول
sensible
U
معقول
objectives
U
معقول
subjective
U
معقول
wisest
U
معقول
reasonable
U
معقول
rational
U
معقول
within resonable time
U
طی زمان معقول
reasonableness
U
معقول بودن
an absurd statement
U
افهار نا معقول
preposterously
U
بطور نا معقول
sensibility
U
معقول بودن
inexpensive
U
معقول صرفه جو
unconscionable
U
غیر معقول
sensibilities
U
معقول بودن
reasonable time
U
مدت معقول
sanest
U
سالم معقول
saner
U
سالم معقول
sane
U
سالم معقول
reasonable time
U
زمان معقول
reasonable price
U
قیمت معقول
reasonable period
U
مدت معقول
to stand to reason
U
معقول است
plausibility
U
باورکردنی و معقول بودن
make sense
<idiom>
U
معقول به نظر رسیدن
reasonableness check
U
بررسی معقول بودن
reasonable term and condition
U
قید و شرط معقول
out of bounds
U
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
reasonableness of terms in contract
U
معقول بودن شرایط قرارداد
legitimization
U
منطقی و معقول جلوه دادن
legitimize
U
منطقی و معقول جلوه دادن
the price was not reasonable
U
بهای ان معقول بنظر نمیرسید
legitimized
U
منطقی و معقول جلوه دادن
legitimizes
U
منطقی و معقول جلوه دادن
legitimizing
U
منطقی و معقول جلوه دادن
reasonable and probable cause
U
علت معقول و به فاهر درست
legitimises
U
منطقی و معقول جلوه دادن
legitimised
U
منطقی و معقول جلوه دادن
legitimising
U
منطقی و معقول جلوه دادن
polymath
U
جامع علوم معقول ومنقول
polymaths
U
جامع علوم معقول ومنقول
a closed mouth catches no flies
<proverb>
U
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
metaphysical
U
وابسته بعلم ماوراء طبیعی علوم معقول
hottest
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hooked medallion
U
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
escutcheon
U
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
so that
U
چنانکه
how
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
as
U
چنانکه
insolubly
U
چنانکه اب نشود
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
so to speak
U
چنانکه گویی
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
dilatorily
U
چنانکه پرشود
as it deserves
U
چنانکه باید
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
proper
U
چنانکه شایدوباید
prettily
U
چنانکه زیبانماید
as is well known
U
چنانکه مشهور
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
admissibleness
U
چنانکه روا
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
open back
U
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
interminably
U
چنانکه تمام نشود
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
according as
چنانکه بدان سان که
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
funnily
U
چنانکه خنده اورد
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
meetly
U
چنانکه باید و شاید
laptop
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
wellŠsuppose it is so
U
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
functionally
U
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
inerrably
U
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
pardonably
U
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
penitentially
U
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inimitably
U
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
inscrutably
U
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
to kick over the traces
U
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
invidiously
U
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
sententiously
U
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
exhaustively
U
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
inextricably
U
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
retrospectively
U
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
indefeasibly
U
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
implacably
U
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indescribably
U
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
discreditably
U
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
flowerily
U
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com