Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
funnily
U
چنانکه خنده اورد
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
pardonably
U
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
limit velocity
U
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
commensurably
U
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
movably
U
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
corrigibly
U
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
accessibly
U
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
propor tionably
U
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex
U
عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
setup
U
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
to vote plump
U
رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
demarche
U
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
as much as possible
U
تا بتوان
exponentiation
U
بتوان رساندن
as far as possible
U
تا انجا که بتوان
micron
U
01 بتوان 6- متر
his money is more than can
U
ازانست که بتوان شمرد
quintillion
U
عدد یک با 81 صفر بتوان 2
quattuordecillion
U
عدد یک با 54صفر بتوان 2
tredecillion
U
عدد یک با 24 صفر بتوان 2
undecillion
U
عدد یک با 63 صفر بتوان 2
evincibly
U
بطوریکه بتوان اثبات کردن
corrival
U
هم اورد
rivaling
U
هم اورد
rivals
U
هم اورد
rival
U
هم اورد
souvenirs
U
ره اورد
supplement
U
پس اورد هم اورد
rivalled
U
هم اورد
rivalling
U
هم اورد
supplements
U
پس اورد هم اورد
supplementing
U
پس اورد هم اورد
rivaled
U
هم اورد
supplemented
U
پس اورد هم اورد
gift
U
ره اورد
gifts
U
ره اورد
moraine
U
یخ اورد
antagonist
U
هم اورد
souvenir
U
ره اورد
competitor
U
هم اورد
flotsam
U
اب اورد
competitors
U
هم اورد
antagonists
U
هم اورد
squares
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
ideally
U
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
squaring
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
so to peaking
U
اگر بتوان چنین چیزی گفت
impressibly
U
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
square
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
presented
U
ره اورد اهداء
grievous
U
اندوه اورد
result
U
دست اورد
adversaries
U
مبارز هم اورد
consequence
U
دست اورد
consequences
U
دست اورد
jetsam
U
کالای اب اورد
presenting
U
ره اورد اهداء
resulted
U
دست اورد
present
U
ره اورد اهداء
sizes
U
بر اورد کردن
presents
U
ره اورد اهداء
size
U
بر اورد کردن
resulting
U
دست اورد
current fund
U
اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
manageably
U
پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar
U
واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
annual accumulation of sediment
U
سال اورد ته نشست
he called his kindred together
U
خوبشاوندان خودرافراهم اورد
he brought more money
U
باز پول اورد
snowdrifts
U
برف باد اورد
snowdrift
U
برف باد اورد
hand
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
inestimably
U
پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
handing
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
epispastic
U
مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
he brought more money
U
قدری دیگر پول اورد
nauseant
U
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
to ring the changes
U
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
unit cell
U
کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
it is past cure
U
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
he lined up his men
U
مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
can one p a soul out of hell?
U
ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
milch cow
U
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
scissors
U
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
to bite the bullet
<idiom>
U
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
exclusion principle
U
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
office of the future
U
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
teething ring
U
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
how
U
چنانکه
so that
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
as
U
چنانکه
final set
U
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
an ovoviviparous animal
U
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
pusher tractor
U
تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
bar mitzvahs
U
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvah
U
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
probabiliorism
U
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
kame
U
تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
admissibleness
U
چنانکه روا
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
insolubly
U
چنانکه اب نشود
so to speak
U
چنانکه گویی
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
dilatorily
U
چنانکه پرشود
proper
U
چنانکه شایدوباید
as it deserves
U
چنانکه باید
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
as is well known
U
چنانکه مشهور
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
prettily
U
چنانکه زیبانماید
owenism
U
اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
meetly
U
چنانکه باید و شاید
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
meetly
U
چنانکه در خور باشد
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
interminably
U
چنانکه تمام نشود
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
medially
U
چنانکه درمیان باشد
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
according as
چنانکه بدان سان که
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
hard contact printing
U
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
functionally
U
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
paradoxically
U
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
to kick over the traces
U
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
contemptibly
U
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
invidiously
U
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com