English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3544 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
reparable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex U عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
refornable U اصلاح پذیر
corrigible U اصلاح پذیر
mendable U اصلاح پذیر
improvably U اصلاح پذیر
reformable U اصلاح پذیر
alterable memory U حافظه اصلاح پذیر
alternate routing U مسیریابی اصلاح پذیر
He is incorrigible. U این آدم چاره اش نمی شود ( اصلاح پذیر نیست )
irrecoverably U بطوراصلاح ناپذیر
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
revise U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising U اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises U اصلاح کردن اصلاح نمودن
modification kit U جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
self correcting U خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
as much as possible U تا بتوان
educable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable U امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendible U تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable U تفوق پذیر فراز پذیر
as far as possible U تا انجا که بتوان
exponentiation U بتوان رساندن
micron U 01 بتوان 6- متر
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
quintillion U عدد یک با 81 صفر بتوان 2
quattuordecillion U عدد یک با 54صفر بتوان 2
undecillion U عدد یک با 63 صفر بتوان 2
tredecillion U عدد یک با 24 صفر بتوان 2
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
squaring U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared U بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares U بتوان دوم بردن مجذور کردن
square U بتوان دوم بردن مجذور کردن
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
manageably U پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar U واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
current fund U اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
inestimably U پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing U وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
to ring the changes U کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure U از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell U کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
how U چنانکه
so that U چنانکه
in the event that U چنانکه
as U چنانکه
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
as it deserves U چنانکه باید
pinchingly U چنانکه فشاراورد
dilatorily U چنانکه پرشود
proper U چنانکه شایدوباید
coordinately U چنانکه یکجورباشد
admissibleness U چنانکه روا
as is well known U چنانکه مشهور
insolubly U چنانکه اب نشود
prettily U چنانکه زیبانماید
permissively U چنانکه مخیرسازد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
so to speak U چنانکه گویی
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
owenism U اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
according as چنانکه بدان سان که
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
interminably U چنانکه تمام نشود
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
perniciously U چنانکه زیان اورد
funnily U چنانکه خنده اورد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
comme il faut U چنانکه باید وشاید
invisibly U چنانکه دیده نشود
according to his version U چنانکه او شرح میداد
meetly U چنانکه باید و شاید
meetly U چنانکه در خور باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
prettily U بخوبی چنانکه باید
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
effusively U چنانکه گویی بریزد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
to vote plump U رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com