English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
cling U چسبیدن پیوستن
clings U چسبیدن پیوستن
adhere U چسبیدن پیوستن
adhered U چسبیدن پیوستن
adheres U چسبیدن پیوستن
adhering U چسبیدن پیوستن
adequateness U چسبیدن پیوستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adheres U چسبیدن
cohering U چسبیدن
grips U چسبیدن به
adhered U چسبیدن
gripping U چسبیدن به
gripped U چسبیدن به
handfast U چسبیدن
adhere U چسبیدن
grip U چسبیدن به
stick U چسبیدن
coheres U چسبیدن
adhering U چسبیدن
gluing U چسبیدن
glueing U چسبیدن
glue U چسبیدن
cleaves U چسبیدن
cohere U چسبیدن
glues U چسبیدن
cleave U چسبیدن
cohered U چسبیدن
cleaved U چسبیدن
inhere U چسبیدن
glueing U چسباندن چسبیدن
holds U چسبیدن نگاهداری
heat bond U چسبیدن گرم
gluing U چسباندن چسبیدن
hang together U بهم چسبیدن
hold U چسبیدن نگاهداری
glues U چسباندن چسبیدن
shadows U چسبیدن به حریف
hang on to something U بچیزی چسبیدن
shadowing U چسبیدن به حریف
shadowed U چسبیدن به حریف
glue U چسباندن چسبیدن
conglutination U بهم چسبیدن
shadow U چسبیدن به حریف
hold by U به چیزی چسبیدن
To cling to someone. U به کسی چسبیدن
to tackle to U بکار چسبیدن
regelate U بهم چسبیدن
To seize with both hands. U دودستی چسبیدن
to hang on to anything U بچیزی چسبیدن
inclip U چسبیدن دراغوش گرفتن
To be most insistent. To hold tight. U سفت وسخت چسبیدن
to cling to the old ways U به رسوم قدیمی چسبیدن
hang U مصلوب شدن چسبیدن به
snap U چسبیدن به قاپ زدن
snapped U چسبیدن به قاپ زدن
hangs U مصلوب شدن چسبیدن به
snapping U چسبیدن به قاپ زدن
on one's chest <idiom> U عین کنه چسبیدن
to stick like a leech U مانند کنه چسبیدن
snaps U چسبیدن به قاپ زدن
rigid adherence to a thing U سفت چسبیدن بچیزی
tasten U سفت شدن چسبیدن
clog U به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
agglomerate U توده کردن بهم چسبیدن
clogs U به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
to be wedded to an opinion U بعقیدهای چسبیدن یاجداطرفداران بودن
aggregate interlocking U بهم چسبیدن مصالح ریزدانه
gripe U گیره چسبیدن قبضه کردن
clogged U به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
deterrence U به زمین چسبیدن از ترس از عمل بازماندن
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
coanda effect U گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
allying U پیوستن
link-ups U پیوستن
annex U پیوستن
affixing U پیوستن
link-up U پیوستن
affiliate پیوستن
ally U پیوستن
couples U پیوستن
adjoin U پیوستن
adjoined U پیوستن
adjoins U پیوستن
annexing U پیوستن
annexes U پیوستن
affix U پیوستن
affixed U پیوستن
affixes U پیوستن
coupled U پیوستن
couple U پیوستن
join U پیوستن
joins U پیوستن
interlocked U پیوستن
meet U پیوستن
join up U به هم پیوستن
to go in with U پیوستن با
link U به هم پیوستن
sorted U پیوستن
to make contact U پیوستن
interlock U پیوستن
connects U پیوستن
connect U پیوستن
interlocks U پیوستن
interlocking U پیوستن
attach U پیوستن
attaches U پیوستن
coalescence U پیوستن
link up U پیوستن
meets U پیوستن
anastomois U به هم پیوستن
cement U پیوستن
cemented U پیوستن
cementing U پیوستن
cements U پیوستن
to bring into contact U پیوستن
conjoin U پیوستن
sorts U پیوستن
attaching U پیوستن
joined U پیوستن
sort U پیوستن
enlink U پیوستن
anastomose U بهم پیوستن
to jury-rig something U چیزی را به هم پیوستن
affiliating U پیوستن اشناکردن
to put together U بهم پیوستن
admix U بهم پیوستن
filiate U اشناکردن پیوستن
glutinate U بهم پیوستن
inone U بهم پیوستن
inosculate U بهم پیوستن
incorporating U بهم پیوستن
incorporates U بهم پیوستن
incorporate U بهم پیوستن
concatenate U بهم پیوستن
reconstitutes U بهم پیوستن
reconstituted U بهم پیوستن
reconstitute U بهم پیوستن
to grow into one U بهم پیوستن
to grow together U باهم پیوستن
to piece together U بهم پیوستن
anastomosis U بهم پیوستن
affiliates U پیوستن اشناکردن
interconnecting U بهم پیوستن
knit U بهم پیوستن
joint U بهم پیوستن
interlink U بهم پیوستن
interlinked U بهم پیوستن
combining U باهم پیوستن
combines U باهم پیوستن
combine U باهم پیوستن
knots U بهم پیوستن
interlocking U بهم پیوستن
seam U بهم پیوستن
seams U بهم پیوستن
interconnected U بهم پیوستن
interconnect U بهم پیوستن
welds U بهم پیوستن
welded U بهم پیوستن
weld U بهم پیوستن
interconnects U بهم پیوستن
patch U بهم پیوستن
patches U بهم پیوستن
interlinking U بهم پیوستن
interlinks U بهم پیوستن
rejoining U دوباره پیوستن به
bind U بهم پیوستن
rejoins U دوباره پیوستن به
link U بهم پیوستن
reconstituting U بهم پیوستن
pan U بهم پیوستن
pan- U بهم پیوستن
pans U بهم پیوستن
affiliated U پیوستن اشناکردن
rejoined U دوباره پیوستن به
interlocked U بهم پیوستن
interlock U بهم پیوستن
knits U بهم پیوستن
binds U بهم پیوستن
rejoin U دوباره پیوستن به
interlocks U بهم پیوستن
knot U بهم پیوستن
in store <idiom> U آماده بوقوع پیوستن
join U شرکت کردن در پیوستن
joined U شرکت کردن در پیوستن
welds U جوش دادن پیوستن
assists U پیوستن به حمایت کردن از
put to U بگروه شکارچی پیوستن
welded U جوش دادن پیوستن
repiece U دوباره بهم پیوستن
joins U شرکت کردن در پیوستن
assist U پیوستن به حمایت کردن از
to go to glory U برحمت ایزدی پیوستن
assisted U پیوستن به حمایت کردن از
weld U جوش دادن پیوستن
assisting U پیوستن به حمایت کردن از
clobbered U بهم پیوستن زدن
associates U همدم شدن پیوستن
associated U همدم شدن پیوستن
catenate U پیوستن متصل کردن
clobbering U بهم پیوستن زدن
associating U همدم شدن پیوستن
clobbers U بهم پیوستن زدن
associate U همدم شدن پیوستن
reunites U دوباره بهم پیوستن
reunited U دوباره بهم پیوستن
reuniting U دوباره بهم پیوستن
clobber U بهم پیوستن زدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com