English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
retreating chin U چانه عقب رفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
damped wave U موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number U عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindles U رفته رفته کوچک شدن
dwindled U رفته رفته کوچک شدن
dwindle U رفته رفته کوچک شدن
dwindling U رفته رفته کوچک شدن
to peter out U رفته رفته کوچک شدن
haggles U چانه
chins U چانه
haggling U چانه
mentum U چانه
ago U چانه
chin U چانه
haggled U چانه
chaffer U چانه
haggle U چانه
higgle U چانه زدن
haggles U چانه زدن
haggled U چانه زدن
haggle U چانه زدن
haggling U چانه زدن
shaven chin U چانه تراشیده
lanternjaws U چانه دراز
lantern jawed U چانه دراز
bargains U چانه زدن
chinned U دارای چانه
bargaining U چانه زدن
bargain U چانه زدن
bargained U چانه زدن
collective bargaining U چانه زنی
bargaining U چانه زنی در معامله
bargain U چانه زنی در معامله
chin stay U بند زیر چانه
chapfallen U دارای چانه اویزان
bargained U چانه زنی در معامله
bargains U چانه زنی در معامله
lantern jaw U دارای چانه باریک
lantern jaw U چانه باریک ودراز
wage bargain U چانه زنی دستمزد
bargaining U داد و ستد چانه زدن
bargained U چانه زنی در معاملات معامله
bargains U چانه زنی در معاملات معامله
bargain U چانه زنی در معاملات معامله
bargaining U چانه زنی در معاملات معامله
bargain U داد و ستد چانه زدن
bargains U داد و ستد چانه زدن
bargained U داد و ستد چانه زدن
bargaining theory of wages U نظریه چانه زنی مزدها
We have a neither bargained nor haggled , and the bride has been brought home. <proverb> U نه چک زدیم نه چانه عروس آمد تو خانه.
uppercuts U مشتی که اززیر به چانه حریف زده شود
uppercut U مشتی که اززیر به چانه حریف زده شود
short tempered U از جا در رفته
gradually U رفته رفته
bit by bit <adv.> U رفته رفته
thrawart U در رفته
by inches U رفته رفته
gradually <adv.> U رفته رفته
by degrees <adv.> U رفته رفته
dislocated U در رفته
in process of time U رفته رفته
frenetical U از جا در رفته
departed U رفته
inchmeal U رفته رفته
all in all U روی هم رفته
on a par U روی هم رفته
retreating forehead U پیشانی تو رفته
i have been to paris U پاریس رفته ام
he knew that i had gone U او میدانست که من رفته ام
averagly U روی هم رفته
first and last U روی هم رفته
all told U روی هم رفته
weatherbeaten U رنگ و رو رفته
smudgier U رنگ و رو رفته
madding U از کوره در رفته
in the lump U روی هم رفته
I'm glad he's gone. U خوشحالم که او رفته.
truncated soil U خاک رو رفته
in the a U روی هم رفته
unbridle U مهاردر رفته
it has escaped my remembrance U از خاطرم رفته
day a day U روی هم رفته
smudgy U رنگ و رو رفته
deep-set U فرو رفته
iam bored U حوصله ام سر رفته
smudgiest U رنگ و رو رفته
pulled U تحلیل رفته
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
averaging U روی هم رفته
chafed U پوست رفته
overseen U غلط رفته
jitters U از کوره در رفته
exhausted U تحلیل رفته
pallid U رنگ رفته
gone <adj.> U از دست رفته
overall U رویهم رفته
away U غایب رفته
averages U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
neat U شسته و رفته
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
neater U شسته و رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
neatest U شسته و رفته
altogether U روی هم رفته
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
average U روی هم رفته
overalls U رویهم رفته
red-hot U ازجادر رفته
consumptives U تحلیل رفته
emaciated U گوشت رفته
frantic U ازکوره در رفته
consumptive U تحلیل رفته
frenzied U ازجا در رفته
by and large <idiom> U روی هم رفته
windswept U بر باد رفته
defunct U ازبین رفته
sunken U فرو رفته
off shade U رنگ رفته
cavetto U [پخی تو رفته]
on average [on av.] U روی هم رفته
averaged U روی هم رفته
extinct U ازبین رفته
revendication U استردادزمین ازدست رفته
I feel pins and needles in my foot. U پایم خواب رفته
saddle nose U بینی فرو رفته
Have you been there recently (lately) U تازگیها آنجا رفته ای ؟
ha-ha U دیوار فرو رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
sunken eyes U چشمان فرو رفته
He is on leave of absence . U مرخصی رفته است
Vanished(shattered, dashed) hopes. U امیدها ی بر باد رفته
we cannot undo the past U اب رفته بجوی برنمیگردد
go out the window <idiom> U اثرش از بین رفته
As limp as a rag. U شل واز حال رفته
what is done cannot be undone U اب رفته بجوی برنمیگردد
you are mistaken U خطا رفته اید
forged side U سطح فرو رفته
powered U توان از دست رفته
powering U توان از دست رفته
powers U توان از دست رفته
washed up U بکلی تحلیل رفته
advanced pawn U پیاده پیش رفته
pale U رنگ رفته بی نور
he must have gone U باید رفته باشد
he is off to the war U رفته است به جنگ
paler U رنگ رفته بی نور
furibund U اشفته ازجادر رفته
palest U رنگ رفته بی نور
immersed in debt U فرو رفته در فرض
income forgone U درامداز دست رفته
neat U شسته و رفته مرتب
neater U شسته و رفته مرتب
lost U از دست رفته ضایع
neatest U شسته و رفته مرتب
lost chain U زنجیره از دست رفته
lorn U از دست رفته بربادرفته
power U توان از دست رفته
tacky U رنگ ورو رفته
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
to have arrived [expected moment] U رسیدن [به زمان انتظار رفته]
Time hangs heavily on my hands. U از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
I have lost a lot of blood. U خون زیادی از من رفته است
sold U فروخته شده بفروش رفته
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
macaroni U ماکارونی جوان خارج رفته
lost U از دست رفته تلف شده
wear off U فرسوده و از بین رفته شدن
up to the ears U غرق سرا پا فرو رفته
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
the cork went off with apop U چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
lost cause U جنبش یا آرمان از دست رفته
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
lost causes U جنبش یا آرمان از دست رفته
I have something in my eye. U چیزی توی چشمم رفته.
She wI'll be a loser if she refuses. U اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
to join the majority U رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
shopworn U کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
intake U جای ابگیری نیروی بکار رفته
intakes U جای ابگیری نیروی بکار رفته
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
To make amends to someone for an injury. U وقت از دست رفته جبران کردن
bargained U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargain U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
sell-out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell out U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-outs U تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
cost of sales U قیمت تمام شده کالای فروش رفته
It is an absolute chaos. U همه رشته کارها از دست در رفته است
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i p that they are both gone U احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . U نمی دانم کدام گوری رفته است
applied U برای هدف معین بکار رفته کاربسته
mattoid U کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
dragged U مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme U قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
quasi U بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com