English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
steadied U پی درپی مداوم
steadies U پی درپی مداوم
steadiest U پی درپی مداوم
steady U پی درپی مداوم
steadying U پی درپی مداوم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
kentish fire U محلهای پی درپی وجمعی نمایشهای پی درپی وگروهی
sustained rate U سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
consecutive U پی درپی
continuum U پی درپی
after U درپی
successive U پی درپی
continual U پی درپی
continuate U پی درپی
vomiturition U قی پی درپی
hand running U پی درپی
batters U پی درپی زدن
trilcgy U سه تراژدی پی درپی
what is he seeking? U درپی چیست
fusillade U اتش پی درپی
batter U پی درپی زدن
attends U درپی چیزی بودن
crepitate U انفجار پی درپی کردن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
harass U حملات پی درپی کردن
harasses U حملات پی درپی کردن
attending U درپی چیزی بودن
attend U درپی چیزی بودن
prowled U درپی شکار گشتن
flux U گداز تغییرات پی درپی
prowl U درپی شکار گشتن
insufflate U پی درپی روح دمیدن در
prowling U درپی شکار گشتن
prowls U درپی شکار گشتن
bobble U پی درپی اشتباه کردن
hand on U پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
one after a U یکی درپی دیگری
no end <idiom> U پی درپی بدون توقف
bobbles U پی درپی اشتباه کردن
constant U مداوم
constants U مداوم
ongoing U مداوم
continuing U مداوم
unremitting U مداوم
sequential U مداوم
cyclic U مداوم
continuous U مداوم
running U مداوم
turkey U 3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
pelts U پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
drive volley U ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
to goon a wild goose chase U درپی کارغیرعملی یامحال رفتن
pelt U پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
pelted U پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
turkeys U 3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
durably U بطور مداوم
life long education U اموزش مداوم
sustaining growth U رشد مداوم
sustained rate U نواخت مداوم
sustained illumination U روشنایی مداوم
drum roll U ضربات مداوم
sustained fire U تیر مداوم
drum rolls U ضربات مداوم
running fire U اتش مداوم
persistent inflation U تورم مداوم
sustained fire U اتش مداوم
continuous illumination U روشنایی مداوم
discontinuous U غیر مداوم
fluctuate U تغییر مداوم
fluctuates U تغییر مداوم
fluctuated U تغییر مداوم
endurance time U سرعت مداوم
steady state growth U رشد مداوم
halting U غیر مداوم
stand U دفاع مداوم
continuous fire U اتش مداوم
persistent U پایا مداوم
endurance time U سرعت حداکثر مداوم
stable U مداوم محک کردن
continuous duty U کار مداوم یکنواخت
steady state U وضعیت بارشد مداوم
assiduity U توجه و دقت مداوم
stables U مداوم محک کردن
straight pool billiard U بازی مداوم 1/41 بیلیاردکیسهای
keep on at a person U کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
to thrash out the truth U حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
bottom bouncing U ماهیگیری با قایق و تکان دادن پی درپی قلاب
ribbon switch U مبدل فشار مداوم به الکتریسیته
Constant dripping wear away the stone . <proverb> U قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
uninterrupted duty U کار مداوم غیر یکنواخت
one-night stands U رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
continuation U حرکت مداوم بسوی سبد
continuously pointed fire U اتش روانه شده مداوم
one-night stand U رابطهی جنسی یک شبه نه مداوم
yak U : بطور مداوم حرف زدن
yaks U : بطور مداوم حرف زدن
nurses U حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nursed U حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurse U حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
power 0 U تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
continuous strip camera U دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
memory sniffing U ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
weave U حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weaves U حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
lindy U رقص دارای حرکات سریع وجهشهای مداوم
plutonic theory U فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
continuous strip photography U عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
automatic terminal information service U ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
seen fire U اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
creep U تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
creeps U تغییر شکل تدریجی و کند ولی پیوسته یک ماده تحت تاثیرنیروی ثابت با تنش مداوم
gather shot U ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
broadcast controlled air interception U نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
continuous strip imagery U عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
scans U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scanned U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
scan U دیدبانی کردن دیدبانی مداوم
continuous processor U دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
chirrups U جیک جیک پی درپی
chirrup U جیک جیک پی درپی
chirruping U جیک جیک پی درپی
chirruped U جیک جیک پی درپی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com