Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
no end
<idiom>
U
پی درپی بدون توقف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nonstop
U
بدون توقف
continuously
U
بدون توقف
kentish fire
U
محلهای پی درپی وجمعی نمایشهای پی درپی وگروهی
a thorugh train
U
قطار بدون توقف
run on
U
ادامه دادن متن بدون توقف
continuous
U
آنچه بدون توقف ادامه یابد
on the fly
U
در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا
dead
U
دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
halt
U
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halted
U
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
halts
U
دستور برنامه از کاربر یا خطایی که باعث توقف برناه بدون ترمیم میشود
dropped
U
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drop
U
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropping
U
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drops
U
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
run through
<idiom>
U
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
hand running
U
پی درپی
vomiturition
U
قی پی درپی
successive
U
پی درپی
consecutive
U
پی درپی
continuum
U
پی درپی
continuate
U
پی درپی
continual
U
پی درپی
after
U
درپی
steadies
U
پی درپی مداوم
steadiest
U
پی درپی مداوم
steady
U
پی درپی مداوم
steadying
U
پی درپی مداوم
trilcgy
U
سه تراژدی پی درپی
fusillade
U
اتش پی درپی
batters
U
پی درپی زدن
batter
U
پی درپی زدن
steadied
U
پی درپی مداوم
what is he seeking?
U
درپی چیست
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
prowl
U
درپی شکار گشتن
flux
U
گداز تغییرات پی درپی
hand on
U
پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
harass
U
حملات پی درپی کردن
harasses
U
حملات پی درپی کردن
one after a
U
یکی درپی دیگری
scrounge around
<idiom>
U
درپی چیزی گشتن
prowled
U
درپی شکار گشتن
prowling
U
درپی شکار گشتن
prowls
U
درپی شکار گشتن
insufflate
U
پی درپی روح دمیدن در
crepitate
U
انفجار پی درپی کردن
bobble
U
پی درپی اشتباه کردن
attends
U
درپی چیزی بودن
attending
U
درپی چیزی بودن
bobbles
U
پی درپی اشتباه کردن
attend
U
درپی چیزی بودن
pelt
U
پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
turkey
U
3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
to goon a wild goose chase
U
درپی کارغیرعملی یامحال رفتن
turkeys
U
3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
pelted
U
پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
pelts
U
پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
drive volley
U
ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
bottom bouncing
U
ماهیگیری با قایق و تکان دادن پی درپی قلاب
keep on at a person
U
کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
to thrash out the truth
U
حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
without any reservation
U
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
U
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed
U
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
nurses
U
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nurse
U
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nursed
U
حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
power 0
U
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
weave
U
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weaves
U
حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
flat
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
U
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
U
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
U
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
plutonic theory
U
فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
Taoism
U
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand
U
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
U
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
U
بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed
U
بدون اضطراب بدون کشش
gather shot
U
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
stoppage
U
توقف
flag stop
U
توقف
halted
U
توقف
suspensions
U
توقف
interrupt
U
توقف
stoppages
U
توقف
interrupting
U
توقف
parks
U
توقف
park
U
توقف
parked
U
توقف
interrupts
U
توقف
insolvency
U
توقف
syncope
U
توقف
interruption
U
توقف
interruptions
U
توقف
cessation
U
توقف
suspension of payment
U
توقف
halt
U
توقف
pausing
U
توقف
commorant
U
توقف
stopple
U
توقف
halts
U
توقف
pauses
U
توقف
paused
U
توقف
stopped
U
توقف
stop
U
توقف
stand
U
توقف
stops
U
توقف
tarriance
U
توقف
pause
U
توقف
suspension
U
توقف
stop code
U
کد توقف
stopping
U
توقف
black induction
U
توقف القا
suspensive
U
درحال توقف
cease
U
ایست توقف
come down gracefully
U
توقف منضبط
bankruptcies
U
توقف بازرگان
stop mechanism
U
مکانیزم توقف
thermal critical point
U
نقطه توقف
program stop
U
توقف برنامه
until stop
[up to the stop]
U
تا جای توقف
ceases
U
ایست توقف
hemostasis
U
توقف خونریزی
ceasing
U
ایست توقف
carport
U
توقف گاه
bankruptcy
U
توقف بازرگان
stop bit
U
بیت توقف
break key
U
کلید توقف
stop sign
U
علامت توقف
stoppage of the game
U
توقف بازی
lay-bys
U
منطقه توقف
lay-by
U
منطقه توقف
ceased
U
ایست توقف
failures
U
توقف کردن
lay by
U
منطقه توقف
sudden stoppage
U
توقف ناگهانی
break point
U
نقطه توقف
slackest
U
توقف درحرکت
slack
U
توقف درحرکت
idle period
U
زمان توقف
slacks
U
توقف درحرکت
failure
U
توقف کردن
dead halt
U
توقف مطلق
payment stopped
U
توقف پرداخت
parking place
U
جایگاه توقف
halt instruction
U
دستورالعمل توقف
no parking
U
توقف ممنوع
close
U
ایست توقف
ports of call
U
بندر توقف
port of call
U
بندر توقف
closes
U
ایست توقف
closest
U
ایست توقف
parks
U
محل توقف
parked
U
محل توقف
park
U
محل توقف
down time
U
زمان توقف
bar stop
U
توقف میله
stayed
U
توقف مکث
stopcock
U
وسیله توقف
halting place
U
توقف گاه
stop instruction
U
دستورالعمل توقف
to sojourn
[formal]
[in a place as a visitor]
U
توقف کردن
stopcocks
U
وسیله توقف
stayed
U
توقف کردن
closer
U
ایست توقف
stay
U
توقف مکث
stay
U
توقف کردن
no waiting
U
توقف ممنوع
hovered
U
درحال توقف پر زدن
hover
U
درحال توقف پر زدن
prevented
U
توقف رخ دادن چیزی
hovers
U
درحال توقف پر زدن
preventing
U
توقف رخ دادن چیزی
shut down point
U
نقطه توقف تولید
prevents
U
توقف رخ دادن چیزی
machine idle time
U
زمان توقف ماشین
stops
U
ایستادن توقف کردن
time in
U
ادامه بازی پس از توقف
blocks
U
توقف رویدادن چیزی
hang-ups
U
معوق شدن توقف
hang-up
U
معوق شدن توقف
hang up
U
معوق شدن توقف
stop off
<idiom>
U
توقف بین راه
stop dead/cold
<idiom>
U
سریع توقف کردن
off one's back
<idiom>
U
توقف آزار رساندن
slow-down
<idiom>
U
به توقف کامل نرسیدن
block
U
توقف رویدادن چیزی
termination
U
خاتمه دادن یا توقف
machine down time
U
زمان توقف ماشین
prevent
U
توقف رخ دادن چیزی
blocked
U
توقف رویدادن چیزی
rests
U
توقف فرمان ازاد
cardiac arrest
U
توقف ناگهانی قلب
cardiac arrests
U
توقف ناگهانی قلب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com