English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
catenate U پیوستن متصل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
assisted U پیوستن به حمایت کردن از
assists U پیوستن به حمایت کردن از
join U شرکت کردن در پیوستن
assisting U پیوستن به حمایت کردن از
joined U شرکت کردن در پیوستن
consociate U متحد کردن پیوستن
assist U پیوستن به حمایت کردن از
joins U شرکت کردن در پیوستن
bind U محصور کردن بهم پیوستن
binds U محصور کردن بهم پیوستن
attachable U قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
integration U یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
attach U 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaching U 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaches U 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
concrete U : سفت کردن باشفته اندودن یا ساختن بهم پیوستن
joins U متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
join U متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
joined U متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
pan U متصل کردن
adjoin U متصل کردن
applying U متصل کردن
link U متصل کردن
applies U متصل کردن
pans U متصل کردن
adjoined U متصل کردن
pan- U متصل کردن
adjoins U متصل کردن
colligate U متصل کردن
tie down U متصل کردن
joggle U متصل کردن
joggled U متصل کردن
joined U متصل کردن
joggles U متصل کردن
join U متصل کردن
joggling U متصل کردن
apply U متصل کردن
joins U متصل کردن
connects U متصل کردن
connect U متصل کردن
connects U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
enjoining U بهم متصل کردن
pin U متصل کردن به گیرافتادن
enjoined U بهم متصل کردن
pinning U متصل کردن به گیرافتادن
pinned U متصل کردن به گیرافتادن
enjoin U بهم متصل کردن
tie in <idiom> U به چیزدیگری متصل کردن
splicing U باهم متصل کردن
splice U باهم متصل کردن
splices U باهم متصل کردن
spliced U باهم متصل کردن
enjoins U بهم متصل کردن
bond U متصل کردن چسباندن اتصال
compact U فشرده کردن بهم متصل کردن
compacting U فشرده کردن بهم متصل کردن
compacts U فشرده کردن بهم متصل کردن
compacted U فشرده کردن بهم متصل کردن
connection of loom pieces U متصل کردن قطعات دار [قالی]
dowel U بامیخ پرچ بهم متصل کردن
to plug U متصل کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
bow line U نوعی گره برای متصل کردن هواپیما به زمین
seam U درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seams U درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
AUI connector U اتصال D برای متصل کردن کابلهای انترنت به آداپتور شبکه
PID U متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
admix U مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
harnessed U یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
harnessing U یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
harness U یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
welded U متصل کردن جوش دادن جوش
weld U متصل کردن جوش دادن جوش
linkage U مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkages U مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
welds U متصل کردن جوش دادن جوش
meet U پیوستن
affixes U پیوستن
affixing U پیوستن
to make contact U پیوستن
annex U پیوستن
annexes U پیوستن
annexing U پیوستن
affixed U پیوستن
sort U پیوستن
meets U پیوستن
attach U پیوستن
coupled U پیوستن
coalescence U پیوستن
affix U پیوستن
conjoin U پیوستن
link U به هم پیوستن
join up U به هم پیوستن
to bring into contact U پیوستن
to go in with U پیوستن با
link-ups U پیوستن
interlocks U پیوستن
interlocking U پیوستن
attaches U پیوستن
interlocked U پیوستن
attaching U پیوستن
interlock U پیوستن
link up U پیوستن
link-up U پیوستن
joins U پیوستن
couples U پیوستن
adjoins U پیوستن
cements U پیوستن
couple U پیوستن
adjoined U پیوستن
sorts U پیوستن
ally U پیوستن
adjoin U پیوستن
allying U پیوستن
join U پیوستن
affiliate پیوستن
enlink U پیوستن
connect U پیوستن
connects U پیوستن
sorted U پیوستن
cement U پیوستن
joined U پیوستن
cementing U پیوستن
cemented U پیوستن
anastomois U به هم پیوستن
concatenate U بهم پیوستن
reconstitutes U بهم پیوستن
reconstituted U بهم پیوستن
reconstitute U بهم پیوستن
joint U بهم پیوستن
binds U بهم پیوستن
patch U بهم پیوستن
incorporate U بهم پیوستن
pans U بهم پیوستن
pan- U بهم پیوستن
pan U بهم پیوستن
link U بهم پیوستن
bind U بهم پیوستن
patches U بهم پیوستن
reconstituting U بهم پیوستن
seam U بهم پیوستن
seams U بهم پیوستن
affiliates U پیوستن اشناکردن
rejoins U دوباره پیوستن به
to grow into one U بهم پیوستن
filiate U اشناکردن پیوستن
knit U بهم پیوستن
cling U چسبیدن پیوستن
glutinate U بهم پیوستن
interlinked U بهم پیوستن
interlinking U بهم پیوستن
interlinks U بهم پیوستن
rejoining U دوباره پیوستن به
to grow together U باهم پیوستن
adhere U چسبیدن پیوستن
affiliating U پیوستن اشناکردن
adhered U چسبیدن پیوستن
interlink U بهم پیوستن
affiliated U پیوستن اشناکردن
adheres U چسبیدن پیوستن
rejoin U دوباره پیوستن به
adhering U چسبیدن پیوستن
rejoined U دوباره پیوستن به
knits U بهم پیوستن
to jury-rig something U چیزی را به هم پیوستن
knots U بهم پیوستن
interlocked U بهم پیوستن
anastomose U بهم پیوستن
inosculate U بهم پیوستن
inone U بهم پیوستن
weld U بهم پیوستن
anastomosis U بهم پیوستن
clings U چسبیدن پیوستن
adequateness U چسبیدن پیوستن
combine U باهم پیوستن
interlock U بهم پیوستن
welded U بهم پیوستن
incorporates U بهم پیوستن
knot U بهم پیوستن
combining U باهم پیوستن
interconnect U بهم پیوستن
to piece together U بهم پیوستن
interlocking U بهم پیوستن
interlocks U بهم پیوستن
to put together U بهم پیوستن
combines U باهم پیوستن
incorporating U بهم پیوستن
admix U بهم پیوستن
interconnected U بهم پیوستن
interconnecting U بهم پیوستن
interconnects U بهم پیوستن
welds U بهم پیوستن
associate U همدم شدن پیوستن
clobber U بهم پیوستن زدن
annexing U پیوستن ضمیمه سازی
repiece U دوباره بهم پیوستن
welds U جوش دادن پیوستن
annex U پیوستن ضمیمه سازی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com