Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
indurate
U
پینه خورده کردن
inure or en
U
پینه خورده کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
callous
U
پینه خورده
engrained
U
پینه خورده
seared conscience
U
وجدان پینه خورده
sclerous
U
متصلب پینه خورده
hard handed
U
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
to p up
U
پینه کردن
revamp
U
وصله پینه کردن
revamping
U
وصله پینه کردن
revamped
U
وصله پینه کردن
revamps
U
وصله پینه کردن
cobbles
U
سنگ فرش کردن پینه دوزی
callosity
U
سخت شدن یا پینه کردن پوست
cobble
U
سنگ فرش کردن پینه دوزی
bunions
U
پینه پا
bunny rabbits
U
پینه
bunnies
U
پینه
bunny
U
پینه
bunny rabbit
U
پینه
bunion
U
پینه پا
calluses
U
پینه
callus
U
پینه
callose
U
پینه دار
ladybugs
U
پینه دوز
ladybug
U
پینه دوز
cobblers
U
پینه دوز
cobbler
U
پینه دوز
callous
U
پینه زدن
induration
U
پینه خوردگی
ladybeetle
U
پینه دوز
patchery
U
پینه دوزی
lady clock
U
پینه دوز
inurement
U
پینه خوردگی
patched
U
پینه دار
lady bug
U
پینه دوز
calluses
U
پینه استخوانی گیاه
callus
U
پینه استخوانی گیاه
mending
U
وصله پینه شدنی
sitfast
U
پینه در پشت اسب
souter
U
کفاش پینه دوز
soutar
U
کفاش پینه دوز
clavus
U
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
corn
U
میخچه
[پزشکی]
[ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
it was eaten
U
خورده شد
eaten
U
خورده
irriguous
U
اب خورده
little
U
خورده
patsy
U
فریب خورده
mussy
U
بهم خورده
plicated
U
چین خورده
mildewy
U
باد خورده
withered
U
چروک خورده
turkeys
U
شکست خورده
turkey
U
شکست خورده
crackly
U
چین خورده
writhen
U
پیچ خورده
brushed
U
شانه خورده
craven
U
شکست خورده
puckery
U
چین خورده
worm eaten
U
کرم خورده
on oath
U
قسم خورده
vermiculate
U
کرم خورده
conglomerate
U
به هم جوش خورده
writhen
U
تاب خورده
conglomerates
U
به هم جوش خورده
corrosion
U
خورده شدن
maggoty
U
کرم خورده
belly pinched
U
گرسنگی خورده
cancelled
U
قلم خورده
dislocated
U
بهم خورده
indisposed
U
بهم خورده
folded picture
U
تصویر تا خورده
eaten
U
خورده شده
stamped
U
تمبر خورده
distempered
U
بهم خورده
dehiscent
U
ترک خورده
underdog
U
سگ شکست خورده
underdogs
U
سگ شکست خورده
crossed out
U
قلم خورده
crimpled
U
چوروک خورده
corrodible
U
خورده شدنی
aggresive
U
خورده شده
carious
U
کرم خورده
butt welded
U
از سر جوش خورده
worm-eaten
U
کرم خورده
kinky
U
گره خورده
kinky
U
پیچ خورده
jiggly
U
تکان خورده
failure
U
شکست خورده
failures
U
شکست خورده
hammer hard
U
چکش خورده
kaput
U
کاملا شک ست خورده
fretted by rust
U
زنگ خورده
deluded
U
فریب خورده
moth eaten
U
بید خورده
moth-eaten
U
بید خورده
cleft
U
ترک خورده
clefts
U
ترک خورده
clift
U
ترک خورده
picked
U
کلنگ خورده
messy
U
بهم خورده
tetched
U
بهم خورده
teched
U
بهم خورده
wounding
U
پیچ خورده
symphsis
U
عضوجوش خورده
wounds
U
پیچ خورده
stickit
U
شکست خورده
twisty
U
پیچ خورده
starveling
U
گرسنگی خورده
thrawart
U
پیچ خورده
grubby
U
کرم خورده
grubbier
U
کرم خورده
grubbiest
U
کرم خورده
wound
U
پیچ خورده
patsy
U
شخص گول خورده
chiseled
U
چوب اسکنه خورده
thraw
U
پیچ خورده دررفته
grounded
U
توپ به زمین خورده
foul anchor
U
لنگر تاب خورده
rolled profile
U
نیمرخ نورد خورده
wrounght iron mill bar
U
اهن جوش خورده
I have a cold.
U
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
cat gets one's tongue
<idiom>
U
گربه زبونش را خورده
lost
U
شکست خورده گمراه
it is sufficiently stamped
U
کم تمبر خورده است
Are you daft ?
U
مگر مغز خر خورده ای ؟
chiselled
U
چوب اسکنه خورده
common ashlar
U
سنگ چکش خورده
interwrought
U
بهم جوش خورده
These shoes dont fit me.
U
زنگ مدرسه خورده
i have caught a thorough chill
U
سرمای حسابی خورده ام
Today I took laxatives.
U
امروز مسهل خورده ام.
beaten
U
چکش خورده فرسوده
spun glass
U
شیشه تاب خورده
rolled iron or steel
U
فولاد نورد خورده
weldment
U
چیز جوش خورده
rolled glass
U
شیشه نورد خورده
to be fooled
U
فریب خورده بودن
deep dyed
U
زیاد رنگ خورده
cut in
U
چاک خورده شکافته
chartered accountant
U
حسابدار قسم خورده
to be deluded
U
فریب خورده بودن
certified public accountant
U
حسابدار قسم خورده
rancid
U
باد خورده فاسد
impacted
U
باهم جوش خورده
bound barrel
U
لوله تاب خورده
scleroderma
U
مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
to sprain one's ankle
U
پیچ خورده شدن قوزک پا
Our business has become tangled up.
U
کارمان پیچ خورده است
gyrus
U
برامدگی چین خورده مغز
a man in his forties
U
مرد چهل و خورده ساله
buckled wheel
U
چرخ خم شده
[تاب خورده]
weldment
U
قطعات بهم جوش خورده
weather stained
U
هوا خورده ورنگ پریده
fusion principle
U
اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system
U
سیستم حلقهای جوش خورده
foul hawse
U
زنجیرها تاب خورده اند
Like a bear with a sore head.
U
مثل گرگ تیر خورده
Chartered ( certified public ) accountant .
U
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
to twist one's ankle
U
پیچ خورده شدن قوزک پا
not up
U
توپ دوبار به زمین خورده دبل
There is a hitch somewhere.
U
یک جای کار گره خورده است
With a long face .
U
با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
acid corrosion of concrete
U
خورده شدن بتن بوسیله اسید
macadam blinding
U
خورده سنگ بخورد راه دادن
He refused to acknowledge defeat .
U
قبول نمی کرد که شکست خورده
vulcanite
U
لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
they are sworn frends
U
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
tailfly
U
طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
self deceived
U
فریب نفس خورده خود فریفته
perjured
U
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
swallow tail coat
U
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
The campaign was considered to have failed.
U
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
breaker
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers
U
موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
Which son of a bitch (son of a gun)did it?
U
کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
quaternion
U
ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
short round
U
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
turn the tide
<idiom>
U
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
I have been deceived in you .
U
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
littleneck clam
U
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
shot group
U
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
hole in one
U
گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
choppers
U
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
brushed
U
برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
chopper
U
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
coated chippings
U
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
jungle gym
U
چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
down
U
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off
<idiom>
U
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
blast hole drill
U
مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound
U
صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick
U
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
groups
U
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group
U
طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowned
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hooligans
U
مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
swiple
U
قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com