English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stipulate U پیمان بستن تصریح کردن
stipulates U پیمان بستن تصریح کردن
stipulating U پیمان بستن تصریح کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contract U پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
to pawn one's word U پیمان بستن
contract U : پیمان بستن
covenant U پیمان بستن
covenants U پیمان بستن
pact U معاهده پیمان بستن
capitulate U پیمان تسلیم بستن
pacts U معاهده پیمان بستن
capitulates U پیمان تسلیم بستن
capitulating U پیمان تسلیم بستن
capitulated U پیمان تسلیم بستن
to plight oneself to a person U پیمان نامزدی با کسی بستن
promises U قول دادن پیمان بستن
value cost contract U پیمان بستن با قیمتهای پایه
promise U قول دادن پیمان بستن
handfast U دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
stipulate U تصریح کردن
stipulates U تصریح کردن
reiterates U تصریح کردن
reiterated U تصریح کردن
reiterate U تصریح کردن
restated U تصریح کردن
stipulating U تصریح کردن
affirm U تصریح کردن
specifying U تصریح کردن
specify U تصریح کردن
restate U تصریح کردن
specifies U تصریح کردن
restates U تصریح کردن
reiterating U تصریح کردن
restating U تصریح کردن
brucsels treaty organization U سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
asseverate U بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
affirms U اثبات کردن تصریح کردن
affirming U اثبات کردن تصریح کردن
affirmed U اثبات کردن تصریح کردن
specify U معین کردن تصریح کردن
specifies U معین کردن تصریح کردن
specifying U معین کردن تصریح کردن
concordat U پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
to forswear oneself U پیمان شکنی کردن
to fly away from an agreement U پیمان شکنی کردن
to perjure oneself U پیمان شکنی کردن نقض عهد کردن
to enter into an agreement U پیمان یا قراردادی منعقد کردن
to vow U عهد کردن [پیمان دادن]
definitude U تصریح
affirmations U تصریح
affirmation U تصریح
superfix U تصریح
speciosity U تصریح
stipulation U تصریح
protestation U تصریح
protestations U تصریح
reiteration U تصریح
specification U تصریح
attaching U 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaches U 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach U 1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
dog down U بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
specifier U تصریح کننده
stipulator U تصریح کننده
it was stipulated that U شرط شد که تصریح شد که
statement U ادعاء تصریح
specified U تصریح شده
statements U ادعاء تصریح
bound U خیز محدود کردن مقید کردن بستن
contract U مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
mach hold U بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
definite U تصریح شده صریح
assesses U تعیین کردن بستن
blocks U بستن مسدود کردن
astringe U جمع کردن بستن
steek U بستن سجاف کردن
shut off U قطع کردن بستن
bindings U صحافی کردن به هم بستن
assess U تعیین کردن بستن
assessing U تعیین کردن بستن
binding U صحافی کردن به هم بستن
blocked U بستن مسدود کردن
assessed U تعیین کردن بستن
block U بستن مسدود کردن
turn off <idiom> U بستن ،خاموش کردن
assumes U بخود بستن وانمود کردن
assume U بخود بستن وانمود کردن
seal U مهر و موم کردن بستن
To turn the tap on (off). U شیر آب را باز کردن ( بستن )
to lay on U بستن مالیات تحمیل کردن
decamps U رخت بر بستن کوچ کردن
to bar apatn U بستن و مسدود کردن راه
stamps U نقش بستن منقوش کردن
stamp U نقش بستن منقوش کردن
feign U بخود بستن جعل کردن
pretending U بخود بستن دعوی کردن
cincture U احاطه کردن کمرچیزی را بستن
seals U مهر و موم کردن بستن
feigns U بخود بستن جعل کردن
wattle U نرده گذاری کردن بستن
decamping U رخت بر بستن کوچ کردن
pretends U بخود بستن دعوی کردن
to form a notion U اندیشه کردن خیال بستن
pretend U بخود بستن دعوی کردن
arrogate U غصب کردن بخود بستن
string U مربی خم کردن کمان و بستن زه
decamp U رخت بر بستن کوچ کردن
decamped U رخت بر بستن کوچ کردن
levying U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
trussing U بهم بستن بادبان را جمع کردن
trusses U بهم بستن بادبان را جمع کردن
gagging U پوزه بند بستن محدود کردن
set U بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
truss U بهم بستن بادبان را جمع کردن
shunted U موازی کردن بستن بسته شدن
trussed U بهم بستن بادبان را جمع کردن
levied U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
gag U پوزه بند بستن محدود کردن
lace U بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
gags U پوزه بند بستن محدود کردن
shunts U موازی کردن بستن بسته شدن
levy U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
seel U چشم خود را بستن کور کردن
laces U بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
gagged U پوزه بند بستن محدود کردن
sets U بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up U بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
shunt U موازی کردن بستن بسته شدن
shut off <idiom> U بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
lacevi U بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
to occlude U بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
buckles U باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckle U باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckled U باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
open vertict U رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
To be out to do some thing . U کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
assembly U بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
vowing U پیمان
agreement U پیمان
treaty U پیمان
compaction U پیمان
pacts U پیمان
treaties U پیمان
vow U پیمان
vows U پیمان
promises U پیمان
obstriction U پیمان
contract U پیمان
pact U پیمان
allied U هم پیمان
promise U پیمان
ally U هم پیمان
allying U هم پیمان
vowed U پیمان
allegiant U هم پیمان
agreements U پیمان
federating U هم پیمان
leagues U پیمان
compact U پیمان
compacted U پیمان
compacting U پیمان
compacts U پیمان
confederate U هم پیمان
confederates U هم پیمان
deed of covenant U پیمان
lague U پیمان
acted U پیمان
league U پیمان
federates U هم پیمان
federated U هم پیمان
federate U هم پیمان
in league U هم پیمان
handing U پیمان
hand U پیمان
troth U پیمان
act U پیمان
testament U پیمان
avowing U پیمان
oath U پیمان
covenant U پیمان
avow U پیمان
convenant U پیمان
avows U پیمان
oaths U پیمان
testaments U پیمان
covenants U پیمان
conspiring U هم پیمان شدن
tripartite pact U پیمان سه جانبه
conspires U هم پیمان شدن
conspired U هم پیمان شدن
conspire U هم پیمان شدن
accord U مصالحه پیمان
locarno treaty U پیمان لوکارنو
warsaw treaty U پیمان ورشو
peace pact U پیمان صلح
warlock U پیمان شکن
violaor U پیمان شکن
contract U کنترات پیمان .
treason U پیمان شکنی
allied U کشورهای هم پیمان
dunkrik treaty U پیمان دونکرک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com