English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
affiance U پیمان ازدواج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
marriage U ازدواج پیمان ازدواج
marriages U ازدواج پیمان ازدواج
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
Other Matches
brucsels treaty organization U سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
concordat U پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
contract U پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
spousal U ازدواج
marriageable age U ازدواج
marriage U ازدواج
marriages U ازدواج
matrimony U ازدواج
hymen U ازدواج
hymens U ازدواج
wedded U ازدواج کرده
registration of marriage U ثبت ازدواج
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
temporary marriage U ازدواج موقت
A marriage of convenience . U ازدواج مصلحتی
termination of marriage U فسخ ازدواج
to take to wife U ازدواج کردن با
civil marriage U ازدواج محضری
wedder U ازدواج کننده
civil marriages U ازدواج محضری
wedded U وابسته به ازدواج
wive U ازدواج کردن
match U ازدواج زورازمایی
matches U ازدواج زورازمایی
post nuptial U بعد از ازدواج
marries U ازدواج کردن
marry U ازدواج کردن
gamophobia U ازدواج هراسی
dissolution of marriage U انحلال ازدواج
single U ازدواج نکرده
intermarriage U ازدواج با خویشاوندان
matrimony U ازدواج نکاح
matrimonial U مربوط به ازدواج
marriage bed U قباله ازدواج
marriage line U گواهینامه ازدواج
marriage registry U دفتر ازدواج
nullity of marriage U بطلان ازدواج
misogamy U ازدواج ستیزی
misogamy U بیزاری از ازدواج
misogamist U بیزار از ازدواج
mismatch U ازدواج ناجور
mesalliance U ازدواج با زیردستان
marriage of convenience U ازدواج مصلحتی
married under a contract unlimited perio U ازدواج کردن
marriages of convenience U ازدواج مصلحتی
remarriages U ازدواج مجدد
remarriage U ازدواج مجدد
joined U ازدواج کردن
joins U ازدواج کردن
join U ازدواج کردن
sole U ازدواج نکرده
tie the knot <idiom> U ازدواج کردن
soles U ازدواج نکرده
premarital U پیش از ازدواج
newlywed U تازه ازدواج کرده
marriage line U عقدنامه سند ازدواج
exogamy U ازدواج با افرادخارج از قبیله
endogamy U رسم ازدواج قبیلهای
nubile U قابل ازدواج و همسری
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
matchmakers U دلال یا دلاله ازدواج
matchmaker U دلال یا دلاله ازدواج
adultery U بی دینی ازدواج غیرشرعی
celibacy U بی شوهری امتناع از ازدواج
break up of the a proposed marriage U به هم خوردن ازدواج احتمالی
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
levirate U ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
hetaerism U ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
in law U خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
physical capacity for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
annul a marriage U عقد ازدواج را فسخ کردن
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
medical fitness for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
Nothing is further from my mind than marriage . U اصلا" فکر ازدواج نیستم
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to get somebody paired off with somebody U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
intermarriage U ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
bastard eigne U بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
sororate U رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
She married for love ,not for money . U بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
Congratrlation on your marriage . U ازدواج شما بسیار مبارک باشد
morganatic U ازدواج کننده باپست تراز خود
To marry below ones station. U با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to fix somebody up with somebody [American E] U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
troth U پیمان
treaty U پیمان
treaties U پیمان
allegiant U هم پیمان
lague U پیمان
in league U هم پیمان
obstriction U پیمان
deed of covenant U پیمان
convenant U پیمان
compaction U پیمان
federated U هم پیمان
compacted U پیمان
compact U پیمان
federates U هم پیمان
federating U هم پیمان
contract U پیمان
leagues U پیمان
covenants U پیمان
confederate U هم پیمان
confederates U هم پیمان
federate U هم پیمان
promises U پیمان
promise U پیمان
allied U هم پیمان
vows U پیمان
vowing U پیمان
vowed U پیمان
avow U پیمان
avowing U پیمان
avows U پیمان
vow U پیمان
compacts U پیمان
compacting U پیمان
covenant U پیمان
agreement U پیمان
pact U پیمان
testament U پیمان
handing U پیمان
pacts U پیمان
hand U پیمان
agreements U پیمان
testaments U پیمان
allying U هم پیمان
ally U هم پیمان
act U پیمان
acted U پیمان
oath U پیمان
oaths U پیمان
league U پیمان
intermarried U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
miscegenation U ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
polygeny U پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
shack up with <idiom> U هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
intermarries U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarrying U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office U در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
purchase notice agreements U پیمان خرید
reneger U پیمان شکن
treason U پیمان شکنی
renewal of the convention U تجدید پیمان
tripartite pact U پیمان سه جانبه
violaor U پیمان شکن
warlock U پیمان شکن
warsaw treaty U پیمان ورشو
to give ones faith U پیمان دادن
written contract U پیمان نامه
compacting U پیمان معاهده
violation U پیمان شکنی
to pawn one's word U پیمان بستن
contract U : پیمان بستن
contract U کنترات پیمان .
covenants U پیمان بستن
accord U مصالحه پیمان
accorded U مصالحه پیمان
covenant U پیمان بستن
compact U پیمان معاهده
contractors U پیمان کار
contractor U پیمان کار
compacts U پیمان معاهده
compacted U پیمان معاهده
accords U مصالحه پیمان
perfidious U پیمان شکن
conspired U هم پیمان شدن
dunkrik treaty U پیمان دونکرک
perfidy U پیمان شکنی
peace pact U پیمان صلح
handfast U پیمان عروسی
locarno treaty U پیمان لوکارنو
conspiring U هم پیمان شدن
offensive alliance U پیمان تهاجمی
allied U کشورهای هم پیمان
conspires U هم پیمان شدن
conspire U هم پیمان شدن
nonaligned U ناهم پیمان
faiths U دین پیمان
abjurer or abjuror U پیمان شکن
abjuration U پیمان شکنی
faith U دین پیمان
perfidiousness U پیمان شکنی
concord U یکجوری پیمان
perjured U پیمان شکن
in love - engaged - married U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
prothalamion U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
prothalamium U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com